با شرکت ریحانا در نقش «اسمورفِت»
بازگشت اسمورفها با انیمیشن Smurfs/ معجون نوستالژی و خلاقیت
به گزارش فیلمنت نیوز، انیمیشن «اسمورفها» (Smurfs)، جدیدترین بازآفرینی این موجودات آبیرنگ دوستداشتنی است که عمری نزدیک به ۶۷ سال (همسن مادربزرگها و پدربزرگهای امروزی!) دارند. ما با فرنچایزی روبرو هستیم که سه چهار نسل را سرگرم کرده و همچنان محبوبیت خاصی در بین مردم دارد اما در تمام این دههها عمر خود، فراز و نشیبهای زیادی را تجربه کرده است. اسمورفها در حال حاضر در دوران طلایی خود نیستند، اما آیا انیمیشن جدید با حضور ستاره موسیقی پاپ یعنی ریحانا توانسته است این کمونیستهای پوست آبی را بار دیگر به اوج برگرداند؟ انیمیشن «اسمورفها» ترکیبی از ماجراجویی، موسیقی و طنز، تلاشی جسورانه از استودیوهای پارامونت و نیکلودئون است و سکان کارگردانی کریس میلر تقریبا راه را درست رفته چراکه هم به ریشههای کمیک بلژیکی خلقشده توسط «پییو» (پیر کولیفورد) در سال ۱۹۵۸ وفادار مانده و هم با زبانی مدرن و جلوههای بصری خیرهکننده، نسل جدیدی از مخاطبان را هدف قرار داده است.
انیمیشن «اسمورفها» در فیلم نت
داستان: سفری پرهیجان با محوریت هویت و اتحاد
داستان «اسمورفها» (۲۰۲۵) حول محور ربوده شدن «پاپا اسمورف» (با صداپیشگی جان گودمن) توسط دو جادوگر شرور همیشگی این سری یعنی «رازمِل» و «گارگامل» (هر دو با صداپیشگی جیپی کارلیک)، میچرخد. این دو برادر شیطانصفت در پی تصاحب کتاب جادویی هستند که میتواند قدرت بیحد و مرزی به آنها ببخشد. در غیاب «پاپا اسمورف»، «اسمورفت» (ریحانا)، بهعنوان رهبر موقت گروه دهکده همراه با تیمی از اسمورفها، از جمله «بینام» (جیمز کوردن)، «کن ریشقرمز» (نیک آفرمن) و «ماکسی» (ساندرا اوه)، سفری برای نجات ریش سفید قبیله را آغاز میکند. این سفر آنها را از دهکده آرام و جادوییشان به شهرهایی در دنیای واقعی مانند پاریس و مونیخ میکشاند، جایی که آنها با چالشهای دنیای مدرن و هویت خود مواجه میشوند.
فیلمنامه مانند بسیاری از آثار امروزی در پی پذیرش هویت و پذیرش تفاوتهاست. «بینام»، اسمورفی که به دلیل نداشتن ویژگی بارز دچار یاس فلسفی است! محور احساسی فیلم را تشکیل میدهد. او در طول داستان بهدنبال یافتن «آن ویژگی خاص» است که هویتش را تعریف کند و بتواند با آن پیش دیگران شناخته شود. این مضمون در دل فیلمنامه قرار دارد و همراه با پیامهایی درباره اهمیت همکاری و مهربانی، به شکلی لطیف و قابلفهم برای مخاطبان کودک ارائه شده است. فیلمنامه، نوشته پم بردی، تلاش میکند با افزودن لایههای چندجهانی و شوخیهای امروزی نسل زدی، داستانی پویا خلق کند، اما پراکندگی موجود در آن گاه به قیمت انسجام روایت قصه تمام شده است بهعنوان مثال لحظاتی که داستان بهسمت ایدههای چندجهانی یا ارجاعات امروزی نسل زدی پیش میرود، حس اصالت دنیای «اسمورفها» را کمرنگ میکند. بهعلاوه اینکه پایان بندی خیلی سرسری انجام شده و پیچشهای روایی اغلب پیشبینیپذیر هستند و همین موضوع باعث میشود سفر قهرمان فاقد کشف عمیق و سورپرایز باشد. این شتابزدگی در روایت، فرصت پرداخت عمیقتر به کشمکشهای شخصیتی و گسترش جهان داستان را از فیلم میگیرد.
یکی از نقاط قوت «اسمورفها» جدید سینما معرفی شخصیتهای جدید در کنار چهرههای آشنا است. «اسمورفت» با صداپیشگی ریحانا، از یک شخصیت منفعل مونث در نسخههای پیشین به رهبری جسور و کاریزماتیک تبدیل شده است. ریحانا، با صدای گرم و پرانرژی خود، به این شخصیت عمق میبخشد، هرچند برخی لحظات به نظر میرسد انتخاب او بیشتر به دلیل شهرتش بوده تا تناسب کامل با نقش جرا که اگر صادق باشم صداپیشگی ریحانا حالتی مکانیکی دارد و نمیتواند در نقش یک دوبلور ماهر ظاهر شود و صدایش چندان با این شخصیت نیز سازگار نیست. «بینام» با بازی جیمز کوردن، شخصیتی است که مخاطب بهراحتی با او همذاتپنداری میکند و خنگی دوستداشتنی دارد. بحران هویتی او و طنزی که کوردن به نقش میافزاید، لحظات واقعا خندهداری خلق میکند، هرچند گاهی این طنز بیشازحد به کمدیهای بزرگسالانه متمایل میشود و از فضای کودکانه فاصله میگیرد.
شخصیتهای مکمل، مانند «کن ریشقرمز» (نیک آفرمن) و «ماکسی» (ساندرا اوه)، به داستان تنوع میبخشند. آفرمن با لهجهای صمیمی و طنزخاص خود، به «کن» جذابیتی غیرمنتظره اعطا کرده، در حالی که ساندرا اوه با صدای قدرتمندش، «ماکسی» را به شخصیتی کاریزماتیک تبدیل کرده است. بااینحال نباید فراموش کرد شخصیتهای منفی صداپیشگی چندان جذابی ندارند و تلاش فیلم جدید «اسمورفها» برای تبدیل «گارگامل» از یک ضدقهرمان کلاسیک به شخصیتی پیچیدهتر، نتیجه معکوس داده و او را به کاراکتری مقوایی تبدیل کرده است. این فقدان عمق در شخصیتهای منفی، همراه با عدم وجود انگیزههای قوی یا پسزمینه داستانی برای «رازمِل» و «گارگامل»، باعث میشود تقابل خیر و شر در فیلم کمتر تاثیرگذار باشد.
جشنی از رنگ و خلاقیت
کریس میلر، که پیشتر با آثاری چون «فیلم سینمایی لگو» تجربه خود در خلق انیمیشنهای خلاقانه را ثابت کرده، در «اسمورفها» نیز مهارت خود را به رخ میکشد. سبک بصری فیلم ترکیبی است از انیمیشن CGI پیشرفته، کلیمیشن (Claymation) نوستالژیک و حتی اشارههایی به بازیهای ۸بیتی کلاسیک. این تنوع بصری، بهویژه در سکانسهایی که اسمورفها از دروازههای جادویی عبور میکنند و وارد دنیاهای مختلف میشوند، چشمنواز و خلاقانه است. صحنهای که اسمورفها در یک کلوب رقص پاریسی پرنور و پرتحرک ظاهر میشوند، نمونهای درخشان از توانایی تیم انیمیشن در خلق فضاهای پویا و زنده است. بااینحال، این تنوع گاهی به شلوغی بیش از حد منجر شده که تصورم اینست برای نسل امروزی جذاب و قابل قبول است. رنگهای شاد و طراحیهای پرجزئیات محیطها، از جنگلهای جادویی گرفته تا خیابانهای شلوغ شهری، حس ماجراجویی را تقویت و فیلم را وارد یک ژانر دیگر میکنند!
موسیقی: قلب تپنده اما گاه ناهماهنگ
موسیقی بهعنوان یکی از ارکان اصلی این انیمیشن موزیکال، نقشی کلیدی در جذابیت آن دارد چرا که ریحانا ستاره اصلی فیلم است! او نهتنها صداپیشه «اسمورفت» است، بلکه دو آهنگ اصلی فیلم، «Friend of Mine» و «Higher Love»، را نیز اجرا کرده است. این آهنگها انرژی و طراوت خاصی به فیلم میبخشند و برای مخاطبان نسل جدید جذاب هستند. اما باید اعتراف کرد این قطعات، با وجود حرفهای بودن در زمینه داستان چندان موثر واقع نمیشوند و نمیتوانند تأثیر احساسی عمیقی بر جای بگذارند، که این موضوع جذابیت کلی موسیقی را برای طرفداران انتظار یک تجربه موزیکال قوی کاهش میدهد.
من باور دارم «اسمورفها» در انتقال پیامهایش موفق عمل کرده است. همانطور که اشاره شد مفاهیمی مانند اهمیت همکاری، پذیرش تفاوتها و شجاعت در برابر ترس، به شکلی ساده و قابلفهم نمایش داده شدهاند. پیام محوری فیلم یعنی «مهربانی نباید با ضعف اشتباه گرفته شود»، نهتنها برای کودکان، بلکه برای بزرگسالان نیز پر از حرف است! تلاش فیلم برای هدفگیری همزمان کودکان و بزرگسالان (طبیعتا بهخاطر قدمت این فرنچایز!) گاهی به سردرگمی منجر شده اما شخصا راهحلی برای آن به ذهنم نمیرسد. شوخیهای کلامی برخی کاراکترها فقط برای بزرگسالان جذاب است و از آنسو صحنههای کمدی موقعیت برای بچهها بامزه است. این دوگانگی در لحن، باعث میشود فیلم برای هیچیک از دو گروه مخاطب (کودکان و بزرگسالان) بهطور کامل رضایتبخش نباشد. من معتقدم بینام برگ برنده اصلی است نه ریحانا. تاکید بر فردیت «بینام»، که در دنیای منظم و وظیفهمحور «اسمورفها» جایی نداشته، یک سنتشکنی هیجانانگیز و تازه است. این نگاه مدرن، داستان را جذابتر میکند و حتی برای طرفداران قدیمی، زاویهای جدید و دوستداشتنی به دنیای آبیرنگ «اسمورفها» میآورد.
در مقایسه با فیلمهای پیشین «اسمورفها»، مانند نسخههای لایو-اکشن ۲۰۱۱ و ۲۰۱۳ یا «دهکده گمشده» (۲۰۱۷)، این اثر سبکتر، رنگارنگتر (واقعا به معنای واقعی کلمه رنگارنگتر!) و جاهطلبانهتر است. برخلاف نسخههای لایو-اکشن که تعامل مستقیم با دنیای انسانها را در کانون داستان خود قرار میدادند، «اسمورفها» جدید سینمای هالیوود در سال ۲۰۲۵ با تمرکز بر انیمیشن CGI و فضایی فانتزیتر و موسیقاییتر به ریشههای کمیک اصلی وفادارتر مانده است. بااینحال باید اعتراف کرد این انیمیشن قرار نیست بهعنوان یک اثر ماندگار در تاریخ صنعت پویانمایی جهان تبدیل شود و تنها نقطه شروعی دوباره برای یک فرنچایز چند ده ساله است؛ شروعی که تقریبا خوب است و با وجود ضعفهای اندک، میتواند نویدبخش دوران جدیدی برای آبی پوستانی که ساکن پاندورا نیستند باشد!
انیمیشن «اسمورفها» (اسمورفها) یک ماجراجویی خوب و سرگرمکننده است که با جلوههای بصری خیرهکننده و استایل خاصی انیمیشنش و همچنین صداپیشگان ستاره و پیامهای مثبت، پتانسیل جذب خانوادهها را دارد. این فیلم با موفقیت روح نوستالژیک فرنچایز را با زبانی مدرن پیوند میزند، اما پراکندگی روایت و ناهماهنگیهای موسیقایی با روایت داستان، مانع از آن میشوند که به شاهکار سال تبدیل شود. باید گفت برای کودکان، این انیمیشن سفری پر از خنده و شگفتی است، اما بزرگسالان ممکن است جای خالی عمق داستانی و اصالت دهکده اسمورفها حس کنند.در نهایت باید بدانید «اسمورفها» اثری است که قلب و روح دارد و میتواند لبخند را بر لبان مخاطبانش بنشاند، حتی اگر در حد شاهکارهای انیمیشن معاصر نباشد.
اگر بهدنبال یک تجربه خانوادگی شاد برای یک عصر دلچسب هستید، «اسمورفها» ارزش تماشا را دارد، اما اگر انتظار داستانی عمیق و بینقص دارید و بهدنبال آثاری با رنگ و بوی جادوی پیکسار میگردید، ممکن است این فیلم کمی شما را ناامید کند. ولی این انیمیشن درس مهمی دارد و به همه ما یادآوری میکند که حتی کوچکترین موجودات هم میتوانند با اتحاد و مهربانی، کارهای بزرگی انجام دهند.
آرش پارساپور