«ربودهشده» به کارگردانی مارکو بلوکیو، «شیفتگی دودن بوفان» به کارگردانی هونگ ترن ان و «به دنبال آیندهای درخشان» به کارگردانی نانی مورتی از جمله فیلمهای حاضر در بخش مسابقه هفتادوششمین جشنواره فیلم کن بودند که البته واکنشهای متفاوتی دریافت کردند. در این مطلب نگاهی به این سه فیلم انداختهایم.
به گزارش فیلمنت نیوز، در آستانه برگزاری اختتامیه هفتادوششمین دوره جشنواره فیلم کن، نگاهی به سه فیلم حاضر در این جشنواره انداختهایم.
اولی «ربودهشده» اثر «ماركو بلوكیو» است كه در سال ۱۸۵۸، در بلونیا ایتالیا میگذرد. پسربچهای ششساله به نام «ادگاردو» كه در خانوادهای یهودی به دنیا آمده به دست سربازهای پاپ به زور از خانوادهاش ربوده میشود. دلیلش غسل تعمید داده شدن این پسر بچه است. پرستار قبلی «ادگاردو» ادعا میكند كه در زمان شیرخوارگی، او را بهطور مخفیانه غسل تعمید داده است. از نظر كلیسای كاتولیك، «ادگاردو» حالا دیگر مسیحی است و مانند تمام مسیحیها باید با تعلیمات كاتولیك بزرگ شود…
«ماركو بلوكیو» كارگردان باتجربه ایتالیایی هم از شناختهشدههای جشنواره كن است. او با فیلمهای گوناگونی تا به الان در جشنواره حضور داشته. در سال ۲۰۲۱، «بلوكیو» نخل افتخاری كن را دریافت كرد. او هم مانند بعضی از كارگردانهای مطرح و سوگلی كن سالهاست كه به دنبال نخل طلاست. اما به عقیده من، «بلوكیو» هم امسال به نخل طلا نمیرسد و البته دلیلش قطعا فیلم خوشساختش نیست، بلكه داستان قدیمی و نمكشیدهاش درباره جنگ كلیسای كاتولیك و یهودیهاست كه از زمان پیدایش سینما تا به الان هزاران بار به تصویر كشیده شده است.
فیلم دوم اما از نظر من جای بحث ندارد و اگر سیل خبرنگارانی كه سالن را وسط نمایش فیلم ترك كردند و ستارههایی كه منتقدین از اقصینقاط جهان در نظرسنجی نشریات مختلف به آن ندادهاند را هم در نظر بگیریم، میتوان نتیجه گرفت كه همه نظرمان درباره «شیفتگی دودن بوفان» به كارگردانی «هونگ ترن ان» یكی است. این فیلم تا به اینجا، از نظر من نه تنها بدترین فیلم جشنواره بوده است كه وجودش در جشنواره به نظرم خجالتآور است. در ابتدا از وجود «ژولیت بینوش» ابر بازیگر فرانسوی، در فیلم خوشحال بودم. اما خیلی زود متوجه شدم كه فیلم بد و كارگردانی بدتر، میتوانند حتی بر بازیگری استادی مانند «ژولیت بینوش» هم تاثیری بهشدت منفی بگذارند. تا آنجایی كه وجود و حضور و بازیاش در این فیلم تاریخی و جدی به مسخرگی تمامیت فیلم باشد. تنها نكته مثبت این فیلم از نظر من این است كه همهچیز در فیلم از بدی باهم هماهنگی دارند، تا دست در دست هم یكی از بدترین فیلمهای این جشنواره را به خورد ما بدهند. باز هم فیلمی فرانسوی كه بد است. هر چقدر «آناتومی یك سقوط» و كارگردانش «ژوستین تریه» آبروی فرانسویها را بعد از چندین فیلم سطح پایین، در جشنواره امسال خرید، «ترن ان» موفق شد كه به تنهایی، تمام زحمتهای او را هدر دهد. تا به ما یادآوری كند كه سطح سینمای فرانسه تا چه حد پایین آمده است، اگر اینگونه فیلمها بهترینشان هستند و لیاقت حضور در جشنواره كن را دارند.
داستان فیلم، اگر بتوان نامش را داستان گذاشت، درباره یكی از آشپزهای سرشناس فرانسوی «دودن بوفان» است كه دستور پخت یكی از غذاهایش به نام «پو تو فو» (كه به نوعی شبیه به آب گوشت خودمان است) معروف است. فیلم درباره آشپزی او در كنار «اوژنی» آشپز و همكارش است كه بیش از بیست سال است باهم كار میكنند و رابطهای عاشقانه هم دارند. اگر به دنبال متفاوت بودن، بدون دلیل و توجیه بگردیم، «شیفتگی دودن بوفان» قطعا متفاوت است. نیم ساعت اول این فیلم دو ساعت و نیمه در آشپزخانه محل زندگی «دودن» و «اوژنی» میگذرد، در حالی كه ما طرز تهیه و پخت چندین و چند پیشغذا و غذا و درس را میبینیم! نیمساعتی كه این دو و كارگرشان و دختری كوچك «پولین»، در حال آشپزی هستند و ما هم غذا درست كردنشان را بدون كوچكترین داستان جانبی یا حرفی برای گفتن، دنبال میكنیم. اگر فكر میكنید كه یك ساعت و چهار و پنج دقیقه ادامه فیلم به موضوعات یا داستانهایی دیگر میپردازد، شما هم مثل من اشتباه كردهاید. غیر از پلانهایی در اینجا و آنجا كه «دودن» و دوستانش را در حال خوردن غذا نشان میدهد، در تمام مدت این فیلم طولانی، این دو و بعد از مرگ «اوژنی» كه دو دقیقه از وقت فیلم را میگیرد، «دودن» به تنهایی و سپس با «پولین» به آشپزی میپردازند و ما هم مجبور به دنبال كردن این كلاس آشپزی احمقانه هستیم! كلاسی كه در آن غذاهای قدیمی و سنتی فرانسه درست میشوند و ما در سالن سینما غیر از احساس گشنگی و كمكم احساس خشم، هیچ احساس دیگری نداریم… تنها خط داستانی جانبی، عشق «دودن» و «اوژنی» است كه گهگداری، چند دقیقه را به خود اختصاص میدهد. «شیفتگی …» نه تنها فیلمی با داستانی بد است كه ساختار این فیلم هم درست نیست. كارگردان بلژیكی- فرانسوی فیلم كه این فیلم را از كتاب نویسنده سوییسی «مارس روف» برداشت كرده است، به توهین به تماشاگر با دو ساعت و ربع آشپزی بسنده نكرده است. او پر مدعا است و با حركات دوربینش كه بهطور مداوم در حال گردش و چرخش بین این قابلمه و آن قابلمه است، قصد پر كردن فضای خالی فیلمش و دادن ریتم به آن را دارد. اكثر غریب به اتفاق پلانها، پر از زرق و برقند. چه از نظر فیلمبرداری و حركات و ادا و اطوارهای با استدی كم، چه از نظر نورپردازی. استفاده از نورهای زرد و طلایی، مخصوصا در پلانهای «دودن» در حالی كه نور پسزمینه، مثلا غروب آفتاب میدرخشد و او را در بر گرفته، در ذوق میزنند. چرا كه هیچگونه همخوانی میان داستان آشپزی و غذاها و اینگونه پلانها وجود ندارند. بازیگران فیلم هم كه انگار سرگردانند كه در وسط این كلاس آشپزی پیشرفته چه میكنند. بنابراین سعی بر این دارند كه گلیم خود را بین سبزیجات و گوشت گاو و مرغ و ماهیتابه و قابلمهها، از آب بیرون بكشند، اما نمیتوانند. نتیجه بازی تئاتری است كه بر داغ دل تماشاگر میافزاید كه نمیتواند دلش را به هیچچیز در این فیلم خوش كند.
«شیفتگی دودن بوفان» تنها یك فیلم بد نیست، فیلمی افتضاح است كه به شعور مخاطب جشنوارهای مثل كن توهین و وقتش را تلف میكند. فیلمهایی كه عجیب، گاه بد یا متفاوت از سلیقه یا انتظار من در جشنواره كن هستند، طی این سالها، زیاد دیدهام. «شیفتگی دودن…» اما خشمگینم كرد، وقتی به فكر هزاران فیلمی میافتم كه پشت درهای بسته جشنواره كن ماندند، تا «هونگ ترن ان» با خودشیفتگی و ادعا، كلاس آشپزیاش را در بخش مسابقه اصلی برگزار كند، خشمم را فرو میخورم تا احساس گشنگی حاصل از تماشای فیلم را از بین ببرد…
«به دنبال آیندهای درخشان»، آخرین ساخته كارگردان معروف و قدیمی ایتالیا «نانی مورتی» اما باعث شد، تا از قضاوتی كه قبل از شروع فیلم دربارهاش داشتم خجالتزده شوم. «مورتی» هم از همیشگیهای كن است. او كه نخل طلا را در سال ۲۰۰۱ برای فیلم «اتاق پسر» برده است، هرگاه فیلمی میسازد، چه خوب و چه بد، حتما در بخش مسابقه اصلی جشنواره كن حضور دارد. دو، سه فیلم آخری كه از او دیده بودم، مخصوصا «سه طبقه» تنها احساسی كه در من ایجاد كرده بودند خستگی بود. پس با دیدن اسمش در لیست مسابقه امسال جشنواره، فكر كردم كه باز هم شاهد فیلمی خستهكننده، كلاسیك و بدون انسجام خواهم بود. «نانی مورتی» اما در آستانه هفتادسالگی و با دهمین فیلمی كه از او در جشنواره كن حضور دارد، به من و همه ثابت كرد كه هنوز حرفهای زیادی برای گفتن در سینما دارد. «به دنبال آیندهای درخشان» داستان كارگردانی است كه به خودش و كارش شك دارد. با این حال تصمیم به ساختن فیلمی تلخ درباره زندگی روشنفكری كمونیست در سال ۱۹۵۶ میگیرد؛ سالی كه شوروی به مجارستان حمله میكند. او در همین حال به پروژه فیلم دوم و سومی هم فكر میكند، چون از بالا رفتن سن و كمكاریاش هم نگرانی دارد. در همین حال رابطه زناشوییاش با همسرش كه تهیهكننده فیلمهایش هم هست، به مشكل میخورد.
«مورتی» در این فیلم تصمیم گرفته تا دوباره به سمت سینمای شوخ برگردد؛ سینمایی كه آن را با فیلم «دفتر خاطرات» كه جایزه كارگردانی را در سال ۱۹۹۴ از كن گرفته بود به یاد میآوریم. او در این فیلم اول از همه با خودش شوخی میكند چرا كه خودش نقش «جووانی»، این كارگردان سردرگم را بازی میكند و به نظر من این تصمیم، بهترین انتخاب كارگردان بوده. تماشاگر در تمام مدت تماشای فیلم با خود فكر میكند كه چقدر از شخصیت و مشكلات ذهنی و درونی و روانی شخصیت، از تصور و خیال كارگردان بیرون آمدهاند و چقدرشان مشكلات و تصورات و سردرگمیهای خود «مورتی» هستند. فیلم با صحنهای در سال ۱۹۵۶ آغاز میشود، صحنهای جدی درباره اولینباری كه خیابانهای منطقهای كوچك و كمونیست در ایتالیا با روشنایی برق روشن میشوند. این صحنه با كاتی خشك بریده میشود تا به زمان حال و دفتر پیشتولید فیلم جدید «جووانی» برویم. از همین دومین صحنه، ریتم كمدی فیلم، با دیالوگ یكی از عوامل فیلم كه نمیداند كمونیسم در ایتالیا هم وجود داشته آغاز میشود. «مورتی»، موفق شده تا فیلمی در فیلمی دیگر و گاه حتی فیلمی دیگر در درون این دو فیلم دیگر بسازد، بدون اینكه تماشاگر را سردرگم كند. «به دنبال آیندهای روشن» از نگاه من مثل عروسكهای ماتروشكای روسی است. عروسكی كه در عروسكی دیگر و سپس در عروسكی دیگر است. هر كدام از این عروسكها به بقیه احتیاج دارند و بدون دیگران ناتمامند. فیلمی كه «جووانی» میسازد فیلمی جدی در سال درباره خودكشی كمونیستی در سالهای پنجاه است كه دیگر امیدی به زندگی ندارد. اما هرگاه كه فیلمبرداری این فیلم جدی با كاتهای «جووانی» قطع میشود و ما به دوران حال برمیگردیم شوخی یا موقعیتی خندهدار به وجود میآید. این شوخیها و موقعیتهای غلوشده كه مانند كمدیهای سالهای ۵۰، مخصوصا كمدیهای ایتالیایی آن زمان است، باعث ربط این دو قسمت میشوند، بهطوری كه رفت و آمد بین این دو زمان، نه تنها اذیتكننده نیست كه جالب است. این دو فیلم اینگونه به هم وصل شده. «مورتی» با این فیلم نشان داده كه ترسی از مسخره شدن به دلیل لودگی ندارد. برای همین در طول فیلم، دو سه بار، حتی شاهد رقصهای هماهنگ گروه فیلمبرداری و «جووانی/ مورتی» میشویم كه فیلم را از ژانر كمدی، به سمت كمدی موزیكال هم میبرد.
«جووانی» دیوانهای بامزه است كه دوستش دارید. چه با او احساس همدردی كنید و چه نه، دوستش دارید. شخصیت «جووانی» از ابتدا تا به انتهای فیلم تغییر میكند و از ناامیدی و تلخی به سمت امید و زندگی میرود. «مورتی» با این فیلم و شخصیت «جووانی» حرف دل خود را میزند: فكر نكنید كه من پیر شدهام و از دنیای سینما و فیلمسازی خداحافظی میكنم. من همچنان هستم، پر از ایدهام، ایدههایی برای نه تنها یك فیلم، بلكه چندین فیلم دیگر! و با كارگردانی بینقص و زیبایش در «به دنبال آیندهای درخشان» ثابت میكند كه فقط حرف نمیزند، بلكه اهل عمل است. حرفتان را شنیدیم آقای كارگردان.
لادن موسوی
منبع: اعتماد