زیستن در وضعیت اضطراری

داریوش و نمایش فرجام طبقه فرودست پُرخطا

- 3 دقیقه مطالعه
آدم‌های ترسوی «داریوش» نماینده انسان‌هایی هستند که دنیای فانتزی شان قابل توصیف نیست، آدم هایی که حتی تلاش می‌کنند کَس دیگری شوند، اما نتیجه نمی دهد.

به گزارش فیلم‌نت نیوز، جامعه سریال «داریوش» خشمگین هستند. خشمگین و بی حوصله و پرخاشگر. به جای گفتگو به تماشای منفعل جهان هستند. «داریوش» داستان آدم‌هایی است که در گذشته‌ای نه چندان دور مرتکب اشتباهاتی شده‌اند و حالا با عواقب آن روبرویند. کسانی که دنیای درون‌شان انتقام است. درد و رنجی را متحملند که گاه خود یا دیگری به دلیل خطایی بر آنان تحمیل کرده است و نتیجه فرار، ترس و کابوس است. ترس‌هایی که منجر نشده خطاها کمتر شود و خشم‌هایی که به عبرت تبدیل نشده است.

زندگی هر یک از آدم‌های «داریوش» پر از بحران است، از خود داریوش گرفته تا دخترش، از «کاظم» دوستِ داریوش تا «بهرام» و «سیروس» دشمنان داریوش، نه راه در خود فرو رفتن هست نه انفعال، اندک انرژی باقی مانده در درونشان را به واسطه خشم و خستگی از دست می دهند. طبقه فرودستی که خطای کوچک و بزرگشان، هم زندگی خود و هم زندگی اطرافیان را از کف رباییده است. مداخله‌ها و درگیری ها، آنقدر خام و جاه‌طلبانه همراه با آروزهای خیالی و بزرگ است که قانونگذار، قانون، آزادی، حقِ فردی، حقِ زن و… برای آنان بی‌معنا ترجمه شده است.

مساله آنان صلح و مذاکره و انتقام نیست؛ مساله این است که آنان آنقدر نزیسته‌اند که نمی‌دانند از زندگی چه می‌خواهند. زیست آنها در یک منطق تکراری گرفتار است، فرآیندهای معمول زندگی هم برای آنها معمولی نیست، حتی عشقِ لیلا (دختر داریوش) بعد از شکست در ازدواج اول با رابطه ای امتداد دارد که از ابتدا هم معلوم است پایانش سیاهی است.

زندگی آنان همیشه در وضعیت اضطراری است. چه آنکه به مال و منال رسیده چه آنکه سرش بی کلاه مانده است. به هیچ چیز دلبستگی با تعهد نیست. داریوش که از رابطه نافرجام دخترش با وحید پسر مواد فروش آگاه است در مواجهه با خطر، به سرگیری رابطه رضایت می‌دهد یا هنگام هجوم اراذل به خانه لیلا، او نه تنها دفاعی ندارد بلکه فرار می کند و اینجا لیلاست که جلوی آنان می ایستد و نقش و وظیفه پدری را به چالش می کشد. حتی تحریک نوه اش به دفاع از حیثیت و ناموس هم جوابگو نمی شود.

فیلم‌ و سریال‌های روز ایران و جهان در فیلم‌نت

این طبقه مانند دیگر طبقات جامعه دوست دارد راحت زندگی کند، خطا کند، ولی انسان بودن خود را تجربه کند، اما خطای آنها راه بازگشت و لذت چنین تجربه ای را از آنان گرفته است، هیچ کس مسئولیت کار خود را آنچنان که باید نمی پذیرد و نتیجه آن شده که زیستن حداقلی برایشان آرزو و آرمان است.

آنان گویی هر وقت با بلا و اتفاقات خطرناک روبرو شده اند نقش خداوند را در وقوع آن پررنگ می بیند، سهم چندانی برای خطای اختیاری خود نمی بینند. اما نمی شود منکر شد که در حقیقت زیستن آنها در خطر و آسیب بوده، رشد و بزرگ شدنشان با جرم و بزه بوده است؛ زیستن در مکان و زمان نامناسب. حتی وحید که بر دوست داشتن لیلا مصر است، با تشر و تهدیدی کوچک جا می‌زند، گویی آنها مولتی تسکینگ (چند وظیفه ای) هستند. وظایف دشواری دارند که حتی مهم‌ترین خواسته‌های زندگی شان در ازای دغدغه‌های شخصی‌شان، کم رمق معنا و مفهوم می‌یابد.

آدم‌های ترسوی «داریوش» نماینده انسان هایی هستند که دنیای فانتزی شان قابل توصیف نیست، آدم هایی که حتی تلاش می کنند کَس دیگری شوند، اما نتیجه نمی دهد، تلاش می کنند خطا نکنند اما نمی شود، شجاع باشند نمی شود، دزدی نکنند، نمی شود، با ادب باشند نمی شود. آنها نمی دانند همه چیز در دنیا هم سنت دارد هم آداب، سنت و آداب؛ ابزار کنار آمدن با واقعیت‌هاست.

باید دیدن سریال «داریوش» را ادامه داد تا دریافت این تقابل آدم‌های بزدل و آدم‌های نترس به کجا ختم می شود.

محسن سلیمانی فاخر عضو انجمن منتقدان سینما

داریوش - فیلم نت

 

برچسب‌ها: داریوش،هادی حجازی فر
نظرات

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
شما برای ادامه باید با شرایط موافقت کنید

پربازدیدها