درباره فیلم Daddio؛ گفتوگویی جانبخش در تاکسی
به گزارش فیلمنت نیوز، فیلم «بابا» (Daddio) به کارگردانی و نویسندگی کریستی هال، یک تجربه منحصربهفرد در سینما است که به شکلی متفاوت و تأثیرگذار مخاطب را به دنیای درونی شخصیتهایش میکشاند. این فیلم که عمدتاً در داخل یک تاکسی زرد جریان دارد، داستان گفتگوی بین راننده تاکسی و مسافرش را روایت میکند. در نگاه اول، این داستان ممکن است ساده و بیاهمیت به نظر برسد، اما به تدریج به یکی از پیچیدهترین و عمیقترین روایات تبدیل میشود که از طریق مکالمات و نگاههای شخصیتها تماشاگر را درگیر میکند.
یکی از مهمترین ویژگیهای فیلم «بابا»، تمرکز ویژه بر چهرهها و قدرت بیان احساسات آنهاست. کریستی هال به خوبی میداند که چهرهها میتوانند بیش از کلمات حقیقت را آشکار کنند. استفاده از نماهای نزدیک از چهرههای داکوتا جانسون و شان پن، به ویژه در صحنههایی که فقط چشمان یا لبخندهای آنها دیده میشود، به فیلم عمق و احساسی خاص میبخشد. این نماها نه تنها به درک بهتر از شخصیتها کمک میکنند، بلکه باعث میشوند مخاطب به ناچار درگیر روایتهای ناگفتهای شود که از پس این نگاهها و احساسات جاری هستند.
فیلم «بابا» در یک تاکسی زرد و در طول مسیری طولانی از فرودگاه جان اف کندی تا منهتن جریان دارد. این فضا که در ابتدا ممکن است محدود و ساده به نظر برسد، با دیالوگهای جذاب و ارتباطی که به تدریج بین راننده و مسافر شکل میگیرد، به بستری مناسب برای کاوش در احساسات و تفکرات شخصیتها تبدیل میشود. مکالمات ابتدایی آنها درباره موضوعات روزمرهای مثل نرخ کرایه و پرداخت نقدی یا کارت اعتباری است، اما این گفتوگوها به تدریج به مسائل عمیقتر و پیچیدهتری میپردازد که به مخاطب اجازه میدهد با شخصیتها همراه شود و به لایههای پنهان درون آنها دست یابد.
یکی از برجستهترین ویژگیهای فیلم «بابا» شیمی بینظیری است که بین داکوتا جانسون و شان پن به وجود میآید. این دو بازیگر با نگاهها و حرکات کوچک خود، ارتباطی قوی و جذاب برقرار میکنند که مخاطب را مجذوب خود میکند. حتی با وجود محدودیتهای فیزیکی و فضای کوچک تاکسی، این ارتباط به قدری واقعی و طبیعی است که دینامیک و جذابیت رابطه آنها حفظ میشود.
شخصیت کلارک با بازی شان پن، مردی است که نظرات زیادی درباره همه چیز دارد. او کنجکاو است و علاقهمند به دانستن درباره اطرافش. وقتی میگوید: «من فقط یه آدمم که به چیزا توجه میکنم»، این جمله واقعاً در موردش صدق میکند. پن در این نقش گرمای خاصی به نمایش میگذارد که ممکن است در نقشهای دیگرش کمتر دیده شود. اما نباید کلارک را با یک مرد بیخطر اشتباه گرفت. او شخصیتی پیچیده و چند بعدی است که میتواند صریح و گاهی اوقات بیپروا باشد، اما همین صراحت و رکگویی اوست که باعث میشود شخصیتها با هم ارتباط عمیقتری برقرار کنند.
در مقابل، شخصیت «گرلی» با بازی داکوتا جانسون، در ابتدا شاید شبیه به یک دختر غمگین و زیبا به نظر برسد، اما به مرور، او نیز به شخصیتی پیچیده و قدرتمند تبدیل میشود. جانسون توانسته به خوبی چهرهای را به تصویر بکشد که هم قوی و هم آسیبپذیر است و این ترکیب تضادها، شخصیت او را به یکی از جذابترین شخصیت فیلم تبدیل کرده است.
کریستی هال در نخستین تجربه کارگردانی خود با چالشی بزرگ روبرو بوده است: ساخت یک فیلم کامل در داخل یک ماشین. اما او این چالش را با موفقیت پشت سر گذاشته و با استفاده هوشمندانه از زوایای دوربین و نورپردازیهای خلاقانه، فیلمی زنده و پویا ساخته است. فیلمبرداری فیدون پاپامیچل با خلق تصاویری زیبا و حالوهوایی خاص، فضای درونی تاکسی را به شکلی زیبا و شاعرانه به تصویر میکشد. نورهای شهر منهتن که از پشت شیشههای تاکسی به صورت انتزاعی و مبهم دیده میشوند، حالتی اسرارآمیز به فیلم میدهند که تاثیرگذاری آن را دوچندان میکند.
موسیقی مالیخولیایی دیکن هینچلیف نیز نقش مهمی در این فیلم دارد و با اضافه کردن لایههای احساسی و زیرمتنهای مختلف، از همان لحظهای که گرلی وارد تاکسی میشود، فضای فیلم را همراهی میکند. این موسیقی به نوعی به مخاطب اعلام میکند که این سفر، سفر عادی نخواهد بود و باید انتظار تجربهای متفاوت را داشته باشد.
«Daddio» را میتوان یک شروع بسیار موفقیتآمیز برای کریستی هال در دنیای سینما دانست. او با ترکیب توانمندیهای خود در کارگردانی و نویسندگی، فیلمی خلق کرده که با وجود سادگی در ظاهر، تاثیر عمیقی بر تماشاگر میگذارد و نشان میدهد که حتی در محدودیتهای افضایی نیز میتوان اثری خلاقانه و جذاب ساخت. این فیلم به خوبی نشان میدهد که گفتوگو بین دو نفر، حتی در یک فضای محدود، میتواند دریچهای به دنیای پیچیدهتر و عمیقتر باز کند و تجربهای فراموشنشدنی برای مخاطب باشد.
شیلا او مالی | راجر ای . برت
فیلم گرم و زیبای بابا را در فیلم نت تماشا کنید