دنیای عجیب و غریب امیلی نوتومب/ سوگنامهای برای یک خدای کوچک
در فیلمنت نیوز بخوانید
به گزارش فیلمنت نیوز، پیش از آنکه قدم به دنیای عجیب و حیرتانگیز انیمیشن «آملی کوچک یا سرشت باران» بگذاریم باید خالق اصلی این جهانِ دیوانه و فیلسوفمابانه را بشناسیم. آملی نوتومب (Amélie Nothomb)، نویسنده شهیر بلژیکی، یکی از پدیدههای ادبیات مدرن فرانسه است که آثارش همواره مرزهای واقعیت و تخیل را در مینوردند. او که دختر یک دیپلمات بود، در شهر کوبه ژاپن چشم به جهان گشود و سالهای آغازین و سرنوشتساز زندگیاش را در آنجا گذراند؛ تجربهای منحصر به فرد که هسته اصلی انیمیشن «آملی کوچک یا سرشت باران» و بسیاری از داستانهایش را شکل میدهد. نوتومب که برای سبک نوشتنِ «گرافومانیاک» (شاید معادل فارسی آن را بتوان گفت نوشتار شیدایی) شهرت دارد و سالانه حداقل یک کتاب روانه بازار میکند، دنیایی خلق کرده که پر از طنز سیاه، فلسفهبافیهای غریب، تقابل فرهنگ شرق و غرب و نگاهی بیرحمانه به روابط انسانی است. خوشبختانه در ایران، آملی نوتومب نامی کاملا شناخته شده و محبوب است و بسیاری از آثار مهم او با ترجمههای متعدد در دسترس خوانندگان ایرانی قرار دارد. کتابهایی نظیر «ترس و لرز» (که معروفترین اثر اوست و به تجربه کاریاش در بزرگسالی در ژاپن میپردازد)، «بهداشت قاتل»، «آرایش دشمن» و کتاب «متافیزیک تیوبها» که منبع اقتباس مستقیم این انیمیشن است، بارها تجدید چاپ شدهاند.
تماشای آملی کوچک یا سرشت باران در فیلمنت
انیمیشن «آملی کوچک یا سرشت باران» (The Character of Rain) یک درام فلسفی و بیوگرافی سوررئال است که با سبکی تلفیقی از نقاشی آبرنگ، مینیمالیسم ژاپنی و انیمیشن دوبعدی، به روایت داستانی میپردازد که در ظاهر ساده اما در باطن، سقوطی از الوهیت به انسانیت و روایتی از تولدِ آگاهی است. برای درک این انیمیشن، باید دانست که این اثر یک انیمیشن معمولی کودکانه نیست، بلکه کاوشی اگزیستانسیالیستی (هستیگرایانه) در باب آگاهی، خداگونهگی دوران نوزادی و سقوط دردناک به دنیای روزمره انسانیت است.
داستان این انیمیشن روایتی اتوبیوگرافیک اما به شدت اغراقشده و فلسفی از سه سال اول زندگی نوتومب است و سازندگان این جسارت را به خرج دادهاند که جهان را از دریچه چشم و ذهن یک نوزاد که خود را مرکز کائنات و یک «خدا» میپندارد، روایت کنند.

راوی داستان، که صدای بزرگسالی آملی است، دوران نوزادی خود را شرح میدهد؛ دورانی که در ماههای ابتدایی زندگیاش در حالتی نباتی به سر میبرد و نوتومب آن را با اصطلاح عجیب «مرحله لوله» (The Tube Stage) توصیف میکند. در این مرحله که انیمیشن آن را با سکوت سنگین آغاز میکند، نوزاد فقط ورودی و خروجی دارد، غذا میخورد و دفع میکند، بدون هیچ واکنشی به دنیای اطراف، بدون گریه و بدون خنده. والدین نگران نوزادی هستند که هیچ واکنشی ندارد، اما این سکون از دیدگاه خود نوزاد، نمادی از «بودنِ محض» است. او نیازی به تعامل ندارد چراکه خود را کامل، بینیاز و در کمال مطلق میبیند.
هبوط انسان از بهشت به زمین به واسطه «لذت»
اما این وضعیت پایدار نمیماند و نقطه عطف داستان زمانی رقم میخورد که پای «لذت» به میان میآید. لحظهای که مادربزرگ بلژیکیاش برای او شکلات سفید میآورد. اولین ترک در دیوارهای مستحکم این خداگونهگی و انزوا ایجاد میشود. لذت چشاییِ ناشی از شکلات سفید باعث میشود او برای اولین بار واکنش نشان دهد و این اتفاق، استعارهای درخشان از هبوط انسان از بهشت به زمین به واسطه «لذت» و درگیر شدن با «ماده» است. در همین راستا، باید بگویم مادربزرگ در اینجا تنها یک چهره مهربان نیست بلکه او گناهکار اولیه است. او کسی است که در ساختار اسطورهای داستان، نقش مارِ باغ عدن را بازی میکند و با دادنِ سیب (شکلات) به آدم (آملی)، باعث سقوط او از بهشتِ بیخبری میشود.
با تولد آگاهی، مسیر کشف جهان آغاز میشود. آملی کمکم زبان را کشف میکند، اما نکته کلیدی اینجاست که او کلمات را نه برای «ارتباط» بلکه برای «فریب»، «کنترل» و اعمال قدرت یاد میگیرد. او میفهمد که والدینش (بزرگسالان) موجوداتی سادهلوح هستند که به محض اینکه نوزاد کلمهای میگوید، ذوق میکنند. آملی عمدا کلمات را اشتباه میگوید یا سکوت میکند تا قدرت خود را بر آنها حفظ کند؛ کلمات برای او سلاح هستند. این انیمیشن به طرز درخشانی نشان میدهد که کودکان بسیار باهوشتر و فریبکارتر از آن چیزی هستند که ما تصور میکنیم و در واقع آنها ما را بازی میدهند.
در ادامه این مسیر پرچالش، او تصمیم میگیرد در استخر غرق شود؛ اقدامی که یک خودکشی تراژیک نیست، بلکه تلاشی عرفانی و کودکانه برای بازگشت به آن دنیای بیوزنی، امنیت رحم مادر و یکی شدن با عنصر وجودیاش، یعنی آب است. او میخواهد در آب حل شود تا مجبور نباشد با خشکی و سختیِ دنیای بزرگسالان روبهرو شود.

در این سیر تحول، شخصیت پرستار ژاپنی او، نیشیمیو-سان، نقشی محوری در تبدیل شدن او به انسان ایفا میکند. آملی او را میپرستد و در عین حال او را رعیت و خدمتگزار خود میداند. نیشیمیو-سان نه به عنوان یک مادر جایگزین، بلکه به عنوان «کاهن اعظم» معبد خداییِ آملی دیده میشود. رابطه این دو، تقابل ظریفی بین عشق خالصانه و سلطهگری کودکانه است و در دل خود طنزی نهفته درباره تضاد فرهنگی دارد. آملیِ نوزاد، خود را یک ژاپنی اصیل میداند و والدین بلژیکیاش را موجوداتی غریبه و ترحمبرانگیز میبیند. این نگاه، نقد زیرکانه نوتومب به مفهوم هویت ملی و تعلق است؛ اینکه وطن جایی نیست که در آن متولد میشویم، جایی است که روح ما در آن بیدار میشود.
از منظر تحلیل بصری و کارگردانی هنری، «آملی کوچک یا سرشت باران» اثری خیرهکننده است. سازندگان با دوری از گرافیک کامپیوتری پرزرقوبرق، به سراغ زیباییشناسی سنتی ژاپنی، تکنیک آبرنگ و خوشنویسی رفتهاند. فریمها شبیه به تابلوهای نقاشی متحرک هستند و پسزمینهها اغلب محو و رویاگونه تصویر شدهاند تا دید تار و غیردقیق یک نوزاد نسبت به جهان را تداعی کنند. خطوط محیطی شخصیتها گاهی شبیه به جوهر خوشنویسی ژاپنی ملقب به (Sumie) ضخیم و نازک میشوند که به تصویر عمق و بافت میدهد. یکی از درخشانترین تکنیکهای انیمیشن که شاید در نگاه اول دیده نشود، «تکامل بصری همگام با رشد آگاهی» است. وقتی آملی در مرحله «لوله» است، جهان اطرافش تار، بیشکل و آبستره است، اما به محض اینکه «آگاهی» در او بیدار میشود، خطوط محیطی واضحتر، رنگها غنیتر و جزئیات محیط دقیقتر میشوند. این یعنی فرم انیمیشن دقیقاً در خدمت محتواست. حتی گاهی دوربین نیز اغلب در ارتفاع پایین و همسطح چشم کودک قرار دارد بهطوریکه بزرگسالان گاهی بدون سر دیده میشوند یا فقط پاهایشان در کادر است تا حس کوچکی و آسیبپذیری آملی تشدید شود.
ژاپن در این انیمیشن فقط یک مکان جغرافیایی نیست، بلکه یک اتمسفر و حتی یک شخصیت است. فرهنگ ژاپنی با نظم، زیباییشناسی و احترام به طبیعت، در تضاد با آشوب درونی ذهن آملی قرار میگیرد. صحنههایی که باغ ژاپنی، حوضچههای کوی (Koi) و جشنهای سنتی را نشان میدهد، با دقت شاعرانهای ترسیم شدهاند. همچنین عنوان «سرشت باران» (The Character of Rain) اشارهای عمیق به نمادپردازی آب در دل داستان دارد. در فرهنگ ژاپن، باران و آب عنصری مقدس و پاککننده است و برای آملی، آب عنصر وجودی اوست. اشکهای او در پایان فیلم نیز تبدیل به بارانی میشود که نماد پذیرش غم و انسانیت است.
انیمیشن مفهومی فلسفی و شاید تاریک را از کتاب (که توسط نشر نون به فارسی برگردانده شده) وام میگیرد که همان «پوچی زندگی نباتی» است. مرحلهای که آملی لوله است، نه تنها بدترین دوران نیست، بلکه نوعی کمالِ بودایی و بینیازی مطلق است. تراژدی اصلی داستان، نه جدایی از ژاپن، بلکه «آلوده شدن به زندگی» است. زندگی با تمام زیباییهایش، پر از رنج و نیاز است و آملی از مقام خداییِ بینیاز، به مقام انسانیِ نیازمند تنزل پیدا میکند.
پایانبندی داستان دردناکترین بخش ماجراست؛ زمانی که آملی سه ساله میشود و باید ژاپن را ترک کند. این لحظه، لحظه «هبوط» (The Fall) نهایی است. او میفهمد که دیگر خدا نیست و از بهشت (کودکی در ژاپن) رانده میشود. این «پایان کودکی» و آغاز حافظه است و جمله کلیدی فیلم در اینجا طنینانداز میشود که: «خاطرات زمانی شروع میشوند که خوشبختی محض به پایان میرسد.» در این مسیر، برادر و خواهر آملی به عنوان نمایندگان واقعیت حضور دارند و مدام سعی میکنند توهمات خداگونه او را بشکنند؛ درگیری آملی با آنها، نماد درگیری «تخیل مطلق» با «واقعیت خشن» دنیای این روزهای ماست.

موسیقی متن و صداگذاری نیز مکمل فضای غریب انیمیشن هستند. موسیقی مینیمال و تاثیرگذار با استفاده از سازهای سنتی ژاپنی مانند «کوتو» و «شاکوهاچی» در کنار پیانوی غربی، دوگانگی هویت آملی (بلژیکی-ژاپنی) را بازتاب میدهد. صدای راوی (صدای ذهن نوزاد) پخته، فیلسوفمآب و کمی متکبر است و این موضوع در دوبله اثر هم جا خوش کرده است.
باید گفت که وفاداری به لحن رمان و حفظ طنز خشک و نگاه متکبرانه نوتومب، زیبایی بصری خیرهکننده که هر فریم را شبیه یک تابلوی نقاشی کرده و عمق محتوایی که بزرگسالان را به فکر وا میدارد، از ویژگیهای انیمیشن «آملی کوچک یا سرشت باران» است. با این حال، ریتم کند فیلم بهویژه در نیمه اول و پیچیدگی کلامی و حجم بالای مونولوگهای ذهنی ممکن است برای مخاطبانی که به انیمیشنهای سریعتر غربی عادت دارند یا با ادبیات نوتومب آشنا نیستند، کمی دشوار باشد.
در نهایت، انیمیشن «آملی کوچک یا سرشت باران» یک جواهر کمتر دیده شده است. یک مدیتیشن بصری درباره معنای «شروع زندگی» و «پایان معصومیت». این اثر به ما یادآوری میکند که کودکی دوران سادهلوحی نیست، بلکه دوران قدرتی مطلق است که به مرور زمان توسط قوانین اجتماع، زبان و واقعیت فرسایش مییابد.
اگرچه شاید آملی کوچولو و زندگی ماجراجویانهاش گزینهای برای خندیدن در یک عصر زمستانی نباشد، اما تماشای این شاهکار بصری برای کسانی که میخواهند دیدگاهشان نسبت به بچهها، حافظه و ماهیت انسان بودن تغییر کند، ضروری است. این فیلم، سوگنامهای زیبا برای خدایی است که تبدیل به یک بچه معمولی شد؛ یعنی همه ما.
آرش پارساپور

