ریان جانسون کارگردان جدیدترین قسمت «چاقوکشی»:

«چاقوکشی» باید به پاپ برسد/ سینما کلیسای من است/ لحظه دمشق!

- 21 دقیقه مطالعه

در فیلم‌نت نیوز بخوانید

خالق مجموعه «چاقوکشی» درباره تازه‌ترین فیلمش «بیدار شو مرد مرده: معمای چاقوکشی»، از نسبت پیچیده ایمان و قدرت، معنای مرگ برای انسان معاصر، ساختار کلاسیک داستان‌های معمایی، همکاری با جاش اوکانر و دنیل کریگ و تجربه شخصی‌اش از مذهب صحبت کرده است.

به گزارش فیلم‌نت‌نیوز، ریان جانسون هرچند به‌هیچ‌وجه فیلمسازی تک‌بعدی نیست، اما ایمان و مرگ همیشه جایگاهی پررنگ در آثارش داشته است. کارگردان فیلم‌های «بریک» (Brick)، «برادران بلوم» (The Brothers Bloom)، «لوپر» (Looper)، «جنگ ستارگان: آخرین جدای» (Star Wars: The Last Jedi)، «چاقوکشی» (Knives Out) و «پیاز شیشه‌ای: معمای چاقوکشی» (Glass Onion: A Knives Out Mystery)، سال‌هاست که به وارونه‌کردن ژانرهای مختلف علاقه دارد تا از دل آنها به ایده‌هایی عمیق‌تر درباره انسان‌هایی برسد که در مرکز این داستان‌ها قرار دارند.

او در «بیدار شو مرد مرده: معمای چاقوکشی» (Wake Up Dead Man: A Knives Out Mystery) محصول نتفلیکس که سومین فیلم مجموعه «چاقوکشی» و به باور بسیاری بهترین آنهاست و اکنون در سینماها به‌صورت محدود اکران شده، به مذهب می‌پردازد و نه ‌فقط مرگ، بلکه معنای آن برای یک انسان مذهبی در سال ۲۰۲۵ را بررسی می‌کند.

چاقوكشى
ریان جانسون در افتتاحیه «بیدار شو مرد مرده»

انسان اهل ایمان در این فیلم، پدر جاد با بازی جاش اوکانر است؛ جوانی خوش‌مشرب و دلسوز که با گذشته‌ای دردناک دست‌وپنجه نرم می‌کند. وقتی پس از مشت‌زدن به یک خادم کلیسا به کلیسایی جدید منتقل می‌شود، ایمانش به چالش کشیده می‌شود. او زیر نظر مونسینیور جفرسون ویکس مستبد با بازی جاش برولین کار می‌کند؛ کسی که در کنار معاون وفادارش مارتا دلاکروآ با بازی گلن کلوز، جماعتی آشفته و بحران‌زده از کلیساوندان را اداره می‌کند.

زمانی که مرگ بر کلیسا سایه می‌اندازد و جاد به مظنون اصلی تبدیل می‌شود، ناچار است در کنار بنوا بلان کارآگاه اکنون مشهور با بازی دنیل کریگ، بی‌گناهی خود را ثابت کند. با این حال در این فرآیند، لحظه‌ای وجود دارد که گویی قلب فیلم است: لحظه دمشق. لحظه دمشق در معنای کلاسیکش، به داستان پولُس در کتاب اعمال رسولان اشاره دارد؛ لحظه‌ای ناگهانی از مکاشفه و دگرگونی بنیادین که فرد را از یک مسیر فکری و اخلاقی به مسیری کاملا متفاوت پرتاب می‌کند و به نوعی به ریل اصلی باز می‌گرداند.

جانسون دقیقا از همین بار معنایی استفاده کرده است، اما آن را به تجربه انسان معاصر و به‌ویژه تجربه خلاقه منتقل می‌کند. لحظه دمشق در این گفت‌وگو به معنای لحظه‌ای است که فرد از منطق مسلط اطرافش و فضایی که محیط بر او مستولی کرده، فاصله می‌گیرد، مکث می‌کند و از خودش می‌پرسد: من اینجا چکار می‌کنم؟ به خود نهیب می‌زند که کار و وظیفه من چیز دیگری است.

چاقوکشی
جاش اوکانر در «بیدار شو مرد مرده»

خبرنگار سایت راجر ایبرت با ریان جانسون درباره این فیلم مفصلا گفت‌وگو کرده است که خلاصه‌ای از آن را با هم می‌خوانیم.

* ماجراهای جنایی فیلم در کلیسا اتفاق می‌افتد. سخنرانی اخیر پاپ در جمع فیلمسازان را خوانده‌اید؟ چون با دیدن فیلم شما به یاد حرف‌های او افتادم که گفته بود: «از کُندی دفاع کنید آنگاه که بی‌دلیل نیست؛ از سکوت، آنگاه که پر از حرف‌های ناگفته است و از تفاوت، آنگاه که برانگیزاننده است». نمی‌خواهم فیلم را اسپویل کنم، اما در فیلم لحظه‌ای هست به‌نام لحظه دمشق. یک تماس تلفنی که مثل پتکی بر سر بازیگر نقش اول می‌خورد و پس از آن همه‌چیز کُند و آرام می‌شود.

– صحبت‌های پاپ را شنیده‌ام. دوست دارم فیلمم را ببیند. می‌خواهم از همین حالا پیگیرش شوم. نمی‌دانم مسیر رساندن فیلم به او دقیقا چیست، اما مطمئنم در واتیکان سالن نمایش دارند. باید راهش را پیدا کنیم.

و اما در مورد آن تماس. از شنیدن برداشتت خوشحالم. آن لحظه برای من قلب فیلم است. شیوه نوشتنم این‌طوری است که خیلی مفصل طرح‌ریزی می‌کنم. برنامه‌ریزی زیادی انجام می‌دهم تا وقتی پشت کامپیوتر می‌نشینم و شروع به تایپ می‌کنم، واقعا یک نقشه‌راه مشخص داشته باشم که از آن پیروی کنم، اما آن سکانس کاملا به‌شکل ارگانیک و در حین تایپ کردن شکل گرفت. قرار بود در آن لحظه اتفاق کاملا متفاوتی بیفتد، اما به غریزه‌ام اعتماد کردم و در نهایت این صحنه را به همین شکل نوشتم. این صحنه یک نقطه عطف بزرگ برای پدر جاد است و در عین حال تز کل فیلم هم محسوب می‌شود. جاد کشیشی است که واقعا می‌خواهد عشق مسیح را به مردم منتقل کند. می‌خواهد از خودگذشته باشد و به مردم خدمت کند، اما ناگهان خودش را وسط معرکه معمای قتل می‌بیند. او در کنار بنوا بلان در این ماموریت معمایی قتل گرفتار می‌شود؛ ماموریتی برای پیدا کردن آدم بد، رساندن او به عدالت، مجازات گناهکار، پاک کردن نام خودش و درست کردن اوضاع از این مسیر.

همان‌طور که ما به‌عنوان تماشاگر در این ماجرا غرق می‌شویم، جاد هم کاملا با آن همراه می‌شود. او نیز همراه جریان پیش می‌رود. بعد لحظه‌ای فرا می‌رسد که به او یادآوری می‌شود کشیش است و این بازی، اساسا در تضاد با کاری است که برای انجام آن به این دنیا آمده است بنابراین این لحظه برای شخصیت، یک نقطه‌عطف است. کار باکیفیتی که جاش اوکانر و بریجت اورت هنگام بازی در این صحنه انجام دادند، شگفت‌زده‌ام کرد.

چاقوکشی
از راست: ریان جانسون، جاش اوکانر و دنیل کریگ در پشت صحنه «بیدار شو مرد مرده»

* این لحظه برای شما یک لحظه دمشق بود؟ لحظه‌ای که احساس کنید قفلی باز شده است؟

– فکر می‌کنم هر کسی که برای گذران زندگی چیزی خلق می‌کند، بتواند با این موضوع ارتباط برقرار کند. زندگی کاری آدم از زنجیره‌ای از همین لحظه‌ها ساخته می‌شود مثلا در فرآیند نوشتن، هر روز گیر می‌کنید، بعد ناگهان پرده از جلوی چشم‌تان کنار می‌رود و می‌توانید نیم‌صحنه دیگر بنویسید [می‌خندد]. بعد دوباره پرده برمی‌گردد و شما در تاریکی دست‌وپا می‌زنید. هیچ ایده‌ای ندارید چطور باید جلو بروید و رو به آسمان فریاد می‌زنید. بعد نور می‌تابد و می‌گویید خدایا، اما اگر این‌طور باشد چه؟ در فیلمبرداری هم شرایط مشابهی وجود دارد. با چند تکه کاغذ که روی‌شان چند جمله نوشته شده وارد صحنه می‌شوید و وقتی بازیگران شروع به اجرا می‌کنند، ناگهان صحنه را به شکلی کاملا متفاوت می‌بینید. یا به مکاشفه‌ای می‌رسید و می‌گویید «نه، این بهتره» و دوباره پرده از جلوی چشم‌تان کنار می‌رود. فکر می‌کنم خود عمل ساختن و خلق یک اثر هنری، راهی دائمی به سوی رستگاری است؛ سرشار از تحول و جریان سیال ذهن. همین است که آن را اعتیادآور می‌کند.

* صحبت از نور شد. درباره همکاری‌تان با فیلمبردار استیو یدلین صحبت کنیم. در برخی لحظه‌ها انگار وارد جهانی دیگر شده‌ایم و زبان بصری فیلم تغییر می‌کند؛ مخصوصا وقتی شخصیت‌ها در کلیسا یا در سکوت شب با هم صحبت می‌کنند. این لحظه‌ها را هنگام نوشتن در ذهن داشتید؟ با استیو در این مورد گفت‌وگو کردید؟

– از همان مرحله نوشتن کاملا به آن فکر می‌کردم. اولین گفت‌وگویی که با استیو داشتم، در درجه اول درباره حال‌وهوای کلی فیلم بود که کمی گوتیک‌تر از قبل است. این فیلم، قطعا نسبت به دو فیلم قبلی، بیشتر یک فیلم متکی بر نورپردازی است.

گفت‌وگوی اصلی من با استیو مربوط به تجربه‌ام از دوران کودکی‌ است. من در کلرادو بزرگ شدم، جایی که ابرها خیلی سریع حرکت می‌کنند. ممکن است در اتاقی نشسته باشید که روشن، گرم و آفتابی است و بعد ناگهان خورشید پشت ابر می‌رود و در یک لحظه همه‌چیز تاریک می‌شود. به‌سختی می‌توانید همدیگر را ببینید و فضا سرد و کم‌نور می‌شود. زبان احساسی اتاق تغییر می‌کند. این چیزی است که در زندگی واقعی زیاد اتفاق می‌افتد، اما در فیلم‌ها کمتر می‌بینیم. می‌خواستم این تحولات نور را به‌ویژه در کلیسا، به شکلی کاملا نمایشی و تئاتری به کار ببرم.

استیو کار بسیار زیادی انجام داد. فضای داخلی کلیسا یک دکور بود که توسط ریک هاینریشز، طراح صحنه ما ساخته شد. استیو از قبل سورس همه نورها را در آن کار گذاشته بود و یک سیستم کنترل نور طراحی کرده بود که در صحنه با لپ‌تاپش می‌توانستیم تغییرهای نور را مثل موسیقی اجرا کنیم. می‌توانستیم آنها را متناسب با صحنه شکل بدهیم و برداشت به برداشت تکرار کنیم.

* چه شد که سراغ اندرو اسکات رفتید؟ نقش او چه ویژگی‌هایی داشت؟

اندرو اسکات از آن بازیگرهایی است که می‌تواند هم‌زمان چند لایه کاملا متضاد را در خودش نگه دارد. نقش یک نویسنده مذهبی به بازیگری نیاز داشت که در نگاه اول آرام و قابل‌اعتماد به نظر برسد، اما زیر این سطح، پیچیدگی، آسیب‌پذیری و حتی تهدید را با خودش حمل کند.

اندرو اسکات در نقش یک نویسنده در فیلم «بیدار شو مرد مرده»
اندرو اسکات در نقش یک نویسنده در فیلم «بیدار شو مرد مرده»

من دنبال انتخابی صرفا غافلگیرکننده نبودم؛ دنبال بازیگری بودم که بتواند به حقیقت درونی شخصیت نزدیک شود و اجازه بدهد تناقض‌های اخلاقی‌اش به‌تدریج آشکار شود. اندرو دقیقا چنین حضوری دارد؛ بازیگری که می‌تواند بدون اغراق، وزن عاطفی و فکری نقش را به دوش بکشد.

* شما عملا فصل کاری جاش اوکانر را می‌بندید. او بازیگری بسیار انعطاف‌پذیر است. من با کلی رایکارد درباره نقش او در «مغز متفکر» (The Mastermind) صحبت کردم. رایکارد معتقد بود جاش چهره‌ای بی‌زمان دارد که می‌تواند در هر فضایی جا بگیرد و بعد کاملا در آن حل شود. آیا هنگام نوشتن این نقش، او را در ذهن داشتید؟

– نه! اصلا او را نمی‌شناختم. دنیل کریگ در فرایند انتخاب بازیگر توجه مرا به او جلب کرد. دنیل او را می‌شناخت و از آن‌جا که «رقبا» (Challengers) هنوز اکران نشده بود، فیلم را برای من نمایش دادند. عاشق آن فیلم شدم و با خودم گفتم این آدم واقعا از پرده بیرون می‌زند و فوق‌العاده است. بعد «شیمر» (La Chimera) را دیدم و همان انعطافی که درباره‌اش صحبت می‌کنید، کاملا مشخص بود. بعد شروع کردم به دیدن دیگر کارهایش، با او ملاقات کردم و با خودم گفتم این آدم باید در این پروژه کنارم باشد.

«بیدار شو مرد مرده» را در فیلم‌نت ببینید

* به او دامنه کمدی هم داده‌اید. کنجکاوم بدانم آیا او به شوخ‌طبعی فیلم هم اضافه کرد؟ به‌ویژه با حالت چهره و شیوه افتادن صورتش.

– می‌دانستم بامزه است، این نقش را کاملا در اختیارش گذاشتم تا خودش مدیریت جنبه طنز کاراکترش را بر عهده بگیرد و از تصمیمم خیلی خوشحالم. ضمن اینکه این فرصت را هم به او دادیم که یک نقش اصلی را بازی کند. گلن کلوز مدام می‌گفت او در این نقش مرا یاد جیمز استوارت (بازیگر فیلم سرگیجه هیچکاک) می‌اندازد. به نظرم تشبیه بسیار خوبی است. جاش هم مثل استوارت می‌تواند در هر ژانری بدرخشد. می‌تواند «رقبا» را بازی کند، «شیمر» را بازی کند، «مغز متفکر» را بازی کند، «تاریخچه صدا» (History of Sound) را بازی کند و بعد وارد این پروژه شود و به این شکل نقش اصلی را بر عهده بگیرد. او می‌تواند مخاطب را در فیلمی جذب کند که مردم برای دیدن دنیل کریگ به سینما آمده‌اند. اوست که دست مخاطب را می‌گیرد و او را از پرده اول فیلم عبور می‌دهد، بدون اینکه حتی یک لحظه چشم از پرده بردارد. برای من واقعا شگفت‌انگیز است.

* در حالی که مخاطب می‌داند دنیل کریگ هم در این فیلم بازی کرده، اما چندان بی‌تاب رسیدن لحظه ورود او نیست.

– دقیقا.

دنیل کریگ در نقش کاراگاه بنوا بلان در «بیدار شو مرد مرده»
دنیل کریگ در نقش کاراگاه بنوا بلان در «بیدار شو مرد مرده»

* نگران اعتماد کردن به این ساختار نبودید؟ چون ورود درست‌وحسابی او به‌عنوان کاراگاه، نسبت به فیلم‌های دیگر این مجموعه دیرتر اتفاق می‌افتد.

– از نظر تئوریک بله، کمی نگران بودم، می‌دانستم حرف شما درست است و منتظر گذاشتن مخاطب، قدم زدن بر لبه تیغ است، اما در عمل نگران نبودم، چون متوجه شدم جاش از پس کار بر می‌آید. از طرف دیگر، به‌عنوان طرفدار داستان‌های معمایی قتل، این فیلم ساختاری سنتی‌تر و شبیه کتاب‌های آگاتا کریستی دارد. معمولا همین‌طور است. در پرده اول، با همه مظنون‌ها آشنا می‌شوید و متوجه می‌شوید چه کسی قرار است کشته شود. در پایان پرده اول قتل اتفاق می‌افتد، کارآگاه وارد می‌شود و تحقیقات شروع می‌شود. می‌دانستم این ساختار جواب می‌دهد، چون همیشه در رمان‌های معمایی قتل جواب داده بود. بعد فقط مساله انجام دادن کار است و اینکه مطمئن شوی پرده اول تا جای ممکن منسجم و جذاب است.

* به صحبت‌هایی که در موسسه فیلم بریتانیا داشتید گوش دادم؛ جایی که درباره داستان معمایی قتل به‌عنوان راهی برای بازتاب تحولات روحی صحبت کردید. این فیلم هر دو روی سکه را بی‌طرفانه نشان می‌دهد: اینکه ایمان به‌عنوان سلاح استفاده شود یا ابزاری برای نفرت و تفرقه. انگار روی شانه جاش برولین، شیطان ایستاده و روی شانه جاش اوکانر، فرشته و نبرد میان این دو شخصیت جریان دارد.

– کاملا درست است و هر دوی آنها نماینده جنبه‌هایی از ایمان هستند. من کاتولیک بزرگ نشدم. در یک خانواده پروتستان انجیلی رشد کردم. ما خانواده‌ای راست‌گرا و مسیحی بودیم و خودم هم تا دوران نوجوانی همین‌طور بودم. این مذهبی است که در آن بزرگ شده‌ام. البته دیگر از مذهب فاصله گرفته‌ام، اما همچنان نسبت به آن حس همدلی دارم، چون می‌دانم از کجا می‌آید و زمانی خودم مذهبی بوده‌ام. همچنین احساس می‌کنم هر دو تجربه ایمان را در زندگی‌ام داشته‌ام.

جاش برولین سمت راست و جاش اوکانر سمت چپ
جاش برولین سمت راست و جاش اوکانر سمت چپ در نمایی از «بیدار شو مرد مرده»- صحنه جدال و قدرت‌نمایی دو کشیش در یک کلیسا

در سمت پدر جاد، بخش عمده حرف‌ها، همانی‌است که خود مسیح گفته؛ شفقت، فیض و همه آن چیزهای خوب. در سمت ویکس، عنصری قرار دارد که می‌تواند ایمان را به سلاح تبدیل کند و همان‌طور که ویکس انجام می‌دهد، از آن برای ساختن دیوار دور ما استفاده کند. هر دو سوی ماجرا را در زندگی مذهبی خود دیده‌ام و این کاراکترها بیشتر شبیه ابرهایی از احساسات و تجربه‌های من هستند و در قالب دو شخصیت تقطیر شده‌اند.

* در نخستین نمایش فیلم در جشنواره تورنتو، آخرین چیزی که قبل از خاموش‌شدن چراغ‌ها گفتید این بود: «برویم کلیسا».

– سینما برایم معبد است. وقتی نوجوان بودم هم سینما کلیسای من بود. زمانی که مسیحی بودم، رابطه‌ای بسیار شخصی با مسیح داشتم. این رابطه کاملا درونی بود و با رفتن به کلیسا، شنیدن موعظه‌ها یا گوش‌دادن به گروه کر تغذیه نمی‌شد. راستش را بخواهید، من همیشه در کلیسا به‌شدت حوصله‌ام سر می‌رفت. ایمان من چیزی بود که در درونم زنده و پرشور جریان داشت. تقریبا مثل لنزی بود که از طریق آن به کل جهان نگاه می‌کردم و دنیای اطرافم را قاب می‌گرفتم.

با این‌حال حتی در همان زمان هم، فیلم‌ها الهام‌بخشم بودند. وقتی وارد دهه بیست زندگی‌ام شدم، کم‌کم از ایمان مرسوم فاصله گرفتم و دیگر باورم را از دست دادم. وقتی آن چارچوب از بین می‌رود، باید چیزی پیدا کنید که جایش را بگیرد. باید ابزار تازه‌ای برای قاب‌گرفتن جهان پیدا کنید. سینما برایم بخش مهمی از این چارچوب بود.

گاهی به جایی وارد می‌شوی که آیین و مناسکی دارد، می‌نشینی، توجهت را می‌سپاری و تجربه‌ای به تو داده می‌شود که تکانت می‌دهد و به سطحی بالاتر می‌برد. این توصیف برای بعضی‌ها محراب کلیساست و برای من سالن سینما. بله. سینما کلیسای من است.

ترجمه و تنظیم: جهانگیر شاه‌ولد

بیشتر بخوانید

اولین تصویر رسمی از «بیدار شو مرد مرده: راز یک چاقوکشی»

رونمایی از نخستین پوستر قسمت جدید «چاقوکشی»

جدیدترین تریلر «چاقوکشی ۳» منتشر شد

برچسب‌ها: چاقوکشی،دنیل کریگ
نظرات

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
شما برای ادامه باید با شرایط موافقت کنید

نت مگ