وضعیت بحرانی سینمای ما و راه عبور از آن

سینمای ایران به رنسانس احتیاج دارد

تصویری تبلیغاتی از فیلم «بانی و کلاید»
- 4 دقیقه مطالعه

سینمای ایران روزهای خوبی را سپری نمی‌کند. اما راه بهبود شرایط چیست؟

به گزارش فیلم‌نت نیوز، سینمای ایران روزهای خوبی را سپری نمی‌کند. پس از این‌که شیوع کرونا بحرانی اساسی را در سینمای ایران عیان کرد، در اوایل سال ۱۴۰۱ به‌نظر می‌رسید که اوضاع سینمای ما دارد ثباتی دوباره پیدا می‌کند – گرچه شرایط هنوز فاصله معناداری با وضعیت پیش از شیوع کرونا داشت. در چنین شرایطی، وقایع اخیر موجب تشدید بحران پیشین شد: استقبال اندک مردم از سینما، اختلال در نمایش فیلم‌های جدید، قرار گرفتن گروهی از هنرمندان در فهرست سیاه نگاه رسمی، تعداد زیاد فیلم‌هایی که پشت خط مانده‌اند و وضعیت گنگ جشنواره‌های سینمایی از جمله مسائلی هستند که در ماه‌های اخیر به چشم خورده‌اند.

با این وجود، نباید سرمان را زیر برف کنیم. تمام موارد ذکرشده، نتیجه روندی طولانی هستند که پایه‌های سینمای ایران را همچون موریانه خورده و به همین دلیل است که با وزش هر نسیمی، بحرانی تازه در این سینما پا می‌گیرد. آمار نشان می‌دهد که از ابتدای دهه ۱۳۷۰ تا اوایل دهه ۱۳۹۰، تعداد مخاطبان سالیانه سینمای ایران تقریباً به‌طور مستمر در حال سقوط بوده و حتی پس از رشد این تعداد بین سال‌های ۱۳۹۲ و ۱۳۹۸ هم وضعیت مخاطبان سینمای ایران قابل مقایسه با آمار دهه ۱۳۶۰ و حتی ۱۳۷۰ نبود. از سوی دیگر، وقایع اخیر صرفاً یکی از شواهد تأییدکننده این گزاره تکرارشده از سوی گروهی از منتقدان است که سینمای ایران در سال‌های اخیر فاصله‌ای فراوان با جامعه ایران پیدا کرده است. در این شرایط تنها چیزی که می‌تواند ثباتی طولانی‌مدت برای سینمای ایران پدید آورد، وقوع یک رنسانس است.

بیایید نگاهی به یکی از این دوره‌های رنسانس در تاریخ سینمای جهان بیاندازیم. البته بدیهی است که برخی از عناصر مهم آن دوره، لااقل در شرایط فعلی، در سینمای ایران قابل اجرا نیست. با این وجود همین مرور هم می‌تواند نکات مهمی را به ما نشان دهد.

در میانه‌های دهه ۱۹۶۰، جامعه آمریکا در حال از سر گذراندن تحولی شگرف بود. وقایعی سیاسی همچون ترور مارتین لوترکینگ و قدرت گرفتن جنبش‌هایی از جمله جنش سیاهان از یک سو و جنگ ویتنام، تغییر کارکرد رسانه‌ها و شکل‌گیری جنبش‌های موسوم به ضدفرهنگ از جمله هیپی‌ها از طرف دیگر، منجر به پرورش نسلی شده بود که دیدگاه‌های سنتی را نمی‌پذیرفتند و، به قول معروف، می‌خواستند زیر میز بزنند. با توجه به این تغییرات کلیدی، نگرانی‌هایی در مورد گسترش بحران در سینمای آمریکا به وجود آمده بود. از یک طرف غول‌های قدیمی سینمای آمریکا – که سال‌ها تعدادی از موفق‌ترین آثار تاریخ سینما را ساخته بودند – یا بازنشسته شده بودند یا ارتباط‌شان با جامعه آن دوران قطع شده بود و آثار متأخرشان با استقبال روبه‌رو نمی‌شد. از سوی دیگر برخی از فیلم‌های پرهزینه‌ای که با الگوهای کلاسیک و موفق سال‌های گذشته ساخته می‌شدند با شکست تجاری سنگینی مواجه شدند. نیاز به یک پوست‌اندازی جدی در سینمای آمریکا احساس می‌شد. در چنین شرایطی، مجموعه‌ای از اتفاقات به شروع دوره‌ای مهم در سینمای آمریکا کمک کرد که امروزه با عنوان «هالیوود نوین» شناخته می‌شود.

در وهله اول، قوانین مرتبط با سینما دستخوش تغییر شد. فیلمسازان آمریکایی در طول سال‌ها ناچار بودند آثار محافظه‌کارانه‌ای بسازند چون قوانین سختگیرانه‌ای در مورد نمایش مواردی چون خشونت (فیزیکی و کلامی) و روابط عاطفی وجود داشت که دست فیلمسازان را می‌بست. اولین شکاف‌ها در اچرای این قوانین در دهه ۱۹۵۰ رخ داد و به‌تدریج کار به جایی رسید که برخی از فیلمسازان آثار خود را بدون دریافت تأییدیه از سوی اداره کل کد تولیدی (اداره‌ای که مسئول اجرای قوانین مربوط به تولید و نمایش فیلم‌ها بود) اکران می‌کردند. در اوایل نیمه دوم دهه ۱۹۶۰، این قوانین کاملاً ناکارآمد جلوه می‌کردند و در نهایت با قانون درجه‌بندی سنی جایگزین شدند. از آن به بعد فیلمسازان می‌توانستند با خیال راحت‌تری به دغدغه‌های خود بپردازند و البته تبعات آن (نمایش برای گروه کوچک‌تری از تماشاگران و خطر عدم موفقیت تجاری) را می‌پذیرفتند. موفقیت شگفت‌انگیز فیلم «بانی و کلاید» (آرتور پن) در سال ۱۹۶۷ نشان داد که این تغییرات می‌تواند چه تأثیری بر جذب گروه‌های جدیدی از تماشاگران به سالن‌های سینما داشته باشد.

موضوع بعدی، ریسک‌پذیری ناگزیر کمپانی‌ها است. ناکامی نمایندگان نسل قدیم باعث شد تا استودیوهای فیلمسازی به‌تدریج از قواعد سختگیرانه خود دست کشیده و راه را برای ورود نیروهای تازه‌نفس باز کنند. فیلمسازان جوانی که شاید، در شرایط پیشین، باید سال‌ها تلاش می‌کردند تا بتوانند آثار خود را با دخالت اندک استودیوها بسازند، حالا به‌سرعت وارد جریان اصلی فیلمسازی در هالیوود می‌شدند و پروژه‌هایی شخصی را با حمایت استودیوهای معتبر کلید می‌زدند. خیلی از این فیلم‌ها با بودجه‌هایی نسبتاً پایین ساخته شده و به فروش بالایی دست پیدا می‌کردند. این موفقیت به سران استودیوها (که عموماً افرادی پابه‌سن‌گذاشته بودند) نشان داد که چاره‌ای جز پذیرش شرایط تازه وجود ندارد. موفق‌ترین استودیوهای دهه ۱۹۷۰ آن‌هایی بودند که این شرایط را زودتر از دیگران درک کردند.

شرایط سال‌های اخیر سینمای ایران به‌مراتب از وضعیت سینمای آمریکا در سال‌های پیش از شکل‌گیری هالیوود نوین وخیم‌تر است. قهر مردم با سینما، مشکلات پیش‌روی بخش خصوصی برای سرمایه‌گذاری در این حوزه، قوانینی که عمدتاً نه برای گسترش محدوده سینما بلکه برای افزایش محدودیت‌های آن اجرا شده‌اند از جمله مواردی هستند که سینمای ایران را به سینمایی دست‌به‌عصا و دور از جامعه تبدیل کرده‌اند. آن‌چه می‌تواند این روند را به‌طور جدی تغییر دهد چیزی به‌جز رنسانس نیست. کاهش سطح محدودیت‌ها و در عوض توجه بیشتر به امکانات درجه‌بندی سنی، کاهش نقش دولت در عرصه تولید و در عوض تمرکز بر زیرساخت‌های سینمایی، افزایش ریسک‌پذیری، و باز کردن فضا برای ورود نیروهای تازه‌نفس و ایده‌های جدید از جمله رویکردهایی هستند که می‌توانند این تحول را رقم بزنند. وگرنه در صورت اصرار بر ادامه مسیر پیشین، آش همین آش و کاسه همین کاسه خواهد بود.

تصویر اصلی متن: یکی از تصاویر تبلیغاتی فیلم «بانی و کلاید»، از بانیان «هالیوود نوین»

 

سید آریا قریشی

برچسب‌ها: انتخاب سردبیر،سینمای ایران،هالیوود
نظرات

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
شما برای ادامه باید با شرایط موافقت کنید

پربازدیدها