بازی ادامه دارد
فصل دوم سریال «بازی مرکب» ارزش دیدن دارد؟
بهگزارش فیلمنت نیوز، فصل دوم سریال «بازی مرکب» (Squid Game) با بار سنگین انتظارات بازگشت؛ فصلی که باید در ادامه موفقیت خیرهکننده فصل اول حرکت میکرد و باید نشان میداد که این مجموعه چیزی فراتر از یک پدیده گذراست. سریالی که در زمان اوجگیری کرونا به محبوبیت خاصی دست پیدا کرد اصلا قرار نبود ادامه پیدا کند و ناگهان تبدیل به پربینندهترین سریال دنیا شد. ساخت فصل دوم برای چنین سریالی ریسکیترین اقدام در سینمای کره جنوبی بوده و حالا که فصل دوم بعد از کلی انتظار آمده، باید گفت با وجود پیچیدگیهای داستانی و لایههای اجتماعی مهم، آنچه این سریال را متمایز میکند، مهارتهای فنی در روایت و ساخت آن است. خالق «اسکویید گیم» همچنان این مهارتها را در فصل دوم دارد البته میزان آن کمتر است، ولی وجود دارد.
تماشای سریال بازی مرکب در فیلم نت
پرندهای آزاده در یک قفس طلایی
اول از همه باید گفت یک دو قطبی برای سریال «بازی مرکب» بهوجود آمده و عدهای از فصل دوم متنفر هستند و عدهای نیز همچنان طرفدار دوآتشه آن باقی مانده اند. بهنظر من این اتفاق در اثری به بزرگی «بازی مرکب» یک امر طبیعی است. باید گفت فصل اول «بازی مرکب» یک پدیده فرهنگی بود که فراتر از یک سریال تلویزیونی عمل کرد و مرزهای سرگرمی را جابهجا کرد. موفقیت عظیم آن باعث شد که مخاطبان از فصل دوم توقعی فراتر از یک سریال عادی داشته باشند. این انتظارات بسیار بالا، موجب شد که هرگونه ضعف یا تفاوت در فصل دوم بزرگنمایی شده و به نوعی، سریال نتواند همه مخاطبان را راضی کند.
نکته اصلی در روایت فصل دوم این است که برخلاف فصل اول که بیشتر بر تعلیق لحظهای و غافلگیریهای پیدرپی تمرکز داشت، فصل جدید «بازی مرکب» تلاش کرده تا رویکردی عمیقتر و فلسفیتر نسبت به داستان و شخصیتها اتخاذ کند. این اتفاق اما باعث شده کسانی که به دنبال همان هیجان مستقیم و دیوانهوار فصل اول بودند، احساس کنند فصل دوم کند یا پیچیدهتر از حد نیاز است. فصل دوم مستقیما به سراغ سرنوشت سونگ گی-هون (با بازی لی جونگ-جه) میرود، کسی که اکنون با پیروزی تلخ خود در فصل اول، درک عمیقتری از سیستم بازیها و دنیای پشت پرده آنها دارد و با یک کینه و غم بزرگ زندگی میکند. او قصد دارد به این بازی آدمکشی خاتمه دهد و تمام پولهایی که برده را صرف پیدا کردن افراد پشت پرده بازی میکند. سونگ گی-هون نه مثل یک میلیاردر، بلکه مثل یک موش در قفس در یک هتل که کل آن را خریده زندگی میکند. این تضاد در نحوه زندگی سونگ گی-هون پس از بردن جایزه بازیها، یکی از جذابترین و در عین حال تلخترین جنبههای فصل دوم «بازی مرکب» است. او، با وجود ثروت هنگفتش، همچنان در دامی روانشناختی و عاطفی گرفتار است که از او قهرمان پیروز نمیسازد و نشان میدهد پول نمیتواند از سنگینی بار تجربههای تلخ و از دست دادن عزیزان رهایی بخشد. زندگی او در هتلی بهظاهر تجملاتی، اما در حقیقت شبیه به یک قفس طلایی است.
بیایید به راحتی از این موضوع بهظاهر ساده در فصل دوم «بازی مرکب» نگذریم. نحوه زندگی قهرمان قصه ما پس از بردن جایزه، یکی از پیچیدهترین نمادهای فصل دوم است. اینکه او بهجای تبدیل شدن به یک میلیاردر سنتی که از ثروت خود برای ایجاد سبک زندگی رویایی استفاده میکند، در شرایطی شبیه به یک زندانی در هتلی که خودش خریده زندگی میکند، چیزی بیشتر از یک انتخاب ساده داستانی است. این وضعیت، به نوعی بازتابدهنده این نکته است که پول در دنیای «بازی مرکب» ابزاری برای آزادی نیست و نوع دیگری از قید و بند است. این تضاد در زندگی او، یک نقد بیرحمانه بر نظامهایی است که انسانها را به رقابت وادار میکنند، بدون اینکه حتی برای برندهها پایان خوشی وجود داشته باشد. این دقیقاً همان چیزی است که «بازی مرکب» را تا این حد خاص میکند روایت از پایان خوش فاصله میگیرد و ما را با واقعیتهای تلخ انسانی روبهرو میکند.
لایههای عمیقتر، پیامهایی سطحیتر
این فصل به جای تکرار ساختار ساده فصل اول، تلاش میکند لایههای بیشتری از بازیها، اهداف سازندگان آن، و تاثیرات آنها بر بازیکنان را به تصویر بکشد. ما این بار داستان را نه فقط از دید بازیکنان که از دید نگهبانان و شخصیتهای منفی دیگر هم میبینیم. داستان تمرکز خود را از روی چند شخصیت برداشته؛ شخصیت اصلی فصل اول را تقریباً به حاشیه برده و بازگشت گی-هون به میدان بازیها، این بار نه به عنوان یک قربانی، بهعنوان کسی که میخواهد سیستمی پیچیده و بیرحم را نابود کند ولی خود مردم آن سیستم، این را نمیخواهند ابعاد فلسفی جالبتری به «ماهی مرکب» اعطا کرده است. با این حال، این رویکرد تازه در روایت داستان گاهی دچار پراکندگی میشود.
فصل دوم «بازی مرکب» تلاش میکند بجز عمیقتر شدن در داستان پشت پرده این بازی، چندین شخصیت جدید و خطوط داستانی فرعی را هم معرفی کند اما در همه این کارها به یک اندازه موفق نیست. این امر باعث شده گاهی تمرکز داستان از بین برود و مخاطب احساس کند که سریال در بعضی قسمتها بیش از حد به جزئیات غیرضروری پرداخته است. درواقع باید گفت با وجود پرداختن به لایههای عمیقتر و زیرین این بازی؛ ایجاد ارتباط عاطفی قوی با کاراکترها که در فصل اول بهخوبی خودش را نشان میداد در این فصل به دلیل همین تمرکز بر پیچیدگی و ابعاد رواشناختی داستان، تا حدی کمرنگ شده است.
نگهبانانی از جنس کرکس
پرداختن به شخصیتهای نگهبان یکی از اساسیترین پدیدههای نو در فصل دوم است و باید به آن نگاه دقیقتری صورت بگیرد. این کاراکترها نمایندهای از طبقه اجرایی و واسطهای در نظامهای سرمایهداری هستند؛ کسانی که خودشان در شرایطی نابرابر و دشوار گیر افتادهاند اما برای بقای خودشان به شکلی فعالانه در بازتولید این بیعدالتی سهیماند. نگهبانان بازی، برخلاف بازیکنان و سرمایهداران، در خط میانی این سیستم قرار دارند. آنها بخشی از ساختار هستند که بدون حضورشان، این نظام پلید و سرمایهدار که نظارهگر کشتار جمعی کارگران است؛ نمیتواند کار کند. ظاهرشان یکدست، بدون چهره و کاملاً مکانیزه است؛ چیزی که نشان میدهد هویت فردی آنها کاملاً در دل این سیستم ناپدید شده است و حتی اگر ته دلشان پر از احساس باشد؛ در اینجا از آنها عاری میشوند. آنها برخلاف سرمایهداران که از کل این سیستم سود کلان میبرند یا بازیکنانی که برای بقایشان میجنگند، نگهبانان در حال «اجرای سیستم» هستند و نقش ابزاری دارند و مردارخواری میکنند!
این افراد، حتی در پایینترین سطح خود، از قدرتی برخوردارند: آنها کنترل روزمره بازی و حتی مرگ و زندگی بازیکنان را در دست دارند. اما نکته قابل توجه این است که آنها نیز اسیر هستند؛ هم از لحاظ فیزیکی و هم روانشناختی. این افراد، نماینده کارگران و مجریان سیستمهای بزرگ در دنیای واقعیاند که شاید خودشان قربانی باشند، اما در بازتولید ظلم شریکاند. مساله قاچاق اعضای بدن از جنازههای بازیکنان یکی از جالبترین و در عین حال وحشیانهترین جنبههای سریال است. نگهبانانی که در این فرآیند شرکت میکنند، نشاندهنده وجه تاریکتر این نقش اجرایی هستند: تلاش برای بقا و حتی سود شخصی در سیستمی که اخلاق را به حاشیه رانده است.
این جنبه از نگهبانان یادآور این واقعیت است که در بسیاری از نظامهای سرمایهداری، کسانی که در نقشهای میانی کار میکنند، برای رسیدن به منابع بیشتر و فرار از فشار سیستم، به فساد و بهرهکشی روی میآورند. در دنیای واقعی، این ممکن است شامل افرادی باشد که در مشاغلی ظاهراً بیخطر، دست به اقدامات غیرقانونی یا غیراخلاقی میزنند، مانند استفاده از شکافهای قانونی یا سوءاستفاده از دیگران برای پیشبرد منافع شخصی.
یکی از پیامهای قوی این لایه از داستان این است که چگونه در نظامهای نابرابر، حتی افراد به ظاهر «عادی» میتوانند تبدیل به ابزاری برای خشونت و بهرهکشی شوند. این نگهبانان به نوعی نشان میدهند که چگونه فشارهای سیستم میتواند افراد را به سمت انجام اعمالی بکشاند که در شرایط عادی ممکن است هرگز تصورش را نکنند. نکته جالب اینجاست که این نگهبانان نه کاملاً در سمت سرمایهداران قرار دارند و نه کاملاً در سمت قربانیان. آنها در یک خاکستری اخلاقی قرار دارند، جایی که هم ابزار سیستم هستند و هم مجری آن. این موقعیت، آنها را از دیدگاه اجتماعی بسیار پیچیده و قابل تحلیل میکند اما سریال تصمیم میگیرد بهسطحیترین شکل ممکن از آنها گذر کند و دستکم در فصل دوم به این موضوع بهدرستی نمیپردازد اما با توجه به پایانبندی فصل دوم که نمیخواهیم در اینجا برملا کنیم؛ امید میرود این اتفاق در فصل نهایی سریال (اعلام شده فصل سوم که سال آینده شمسی پخش میشود نقطه پایانی ماجراهای «بازی مرکب» است) رخ بدهد. بهطور کلی باید گفت پیامهای اجتماعی سریال این بار به جای اینکه بهطور طبیعی در دل داستان جای گیرند (کاری که فصل اول بهزیبایی آن را انجام داد)، به شکلی سطحی و نمادین ارائه میشوند که تاثیر عاطفی و فکری فصل اول را ندارند.
بازیها: امضای اسکویید گیم
فصل دوم بازی مرکب با چالشی اساسی روبهرو است: چگونه میتوان بازیهای تکراری را دوباره به مخاطب ارائه داد، بدون اینکه حس تکرار و پیشبینیپذیری آنها را از جذابیت بیندازد؟ سریالی که نقطه قوت اصلیاش نوآوری در ارائه بازیهای مرگبار بود، برای فصل دوم نیاز داشت تا این نوآوری را حفظ کند و حتی ارتقا دهد. برای خود من نگرانکنندهترین بخش ماجرا برای فصل دوم بازی مرکب این بود که سریال چطور میخواهد یک سری بازی تکراری را دوباره با همان هیجان قبل به نمایش در بیاورد که بیننده را به لبه صندلی بکشاند؟ خبر خوش اینکه سازنده توانسته بهزیبایی بازیهای تکراری را بهتصویر بکشد و با وارد کردن جزییاتی جدید و المانهایی تازه؛ آنها را همچنان هیجانانگیز نگهدارد. وجود یک سری بازی جدید هم کاری کرده که این بخش از سریال؛ درواقع امضای پررنگ آن؛ حفظ شود و «بازی مرکب» به اصل خویش وفادار باقی بماند.
جذابیت اصلی فصل اول، ناشی از تازگی کلیت یک ایده نسبتاً ناب بود: بازیهای مرگبار در قالب یک رقابت اجتماعی با پیامهای انتقادی قوی درباره نابرابریهای طبقاتی. حال در فصل دوم، سریال باید علاوه بر بازیها، در بخش داستانی نیز خلاقیت بیشتری نشان دهد. اینکه سریال توانسته بازیها را همچنان مهیج نگه دارد، قابل تحسین است، اما اگر داستانپردازی نتواند بهطور همزمان عمق بیشتری به شخصیتها و درگیریهای آنها ببخشد، شاید مخاطبان پس از مدتی احساس خستگی کنند؛ اتفاقی که برای بخش زیادی از بینندگان این سریال حین تماشای فصل دوم رخ داده است.
«بازی مرکب» یک بازی واقعیتتر از مستند
سریال «بازی مرکب» کما فیالسابق مثل زدن یک پتک سهمگین بر مغز بشریت میماند و با اینکه شاید اغراقآمیز بهنظر برسد اما زیر پوست همین غلوآمیز بودن ماجرا؛ چهره کریه نظام سرمایهداری را بهتصویر میکشد. سریال با نمایش افرادی که برای کسب پول حاضر به خطر انداختن جان خود هستند، نقدی تند بر کاپتیالیزم و ارزشهای مصرفگرایانه ارائه میدهد. این موضوع نشان میدهد که چگونه ارزشهای انسانی در مقابل مادیات کمرنگ میشوند. استفاده از بازیهای کودکانه در قالب رقابتهای مرگبار، نمادی از رقابتهای بیرحمانه در جوامع امروزی است. این تمثیل نشان میدهد که چگونه افراد از سنین کودکی برای رقابت و پیروزی تربیت میشوند، حتی اگر به قیمت حذف دیگران باشد. از آنسو همه میدانیم که تماشاگران ثروتمندی که با لذت به نظاره مرگ و رنج شرکتکنندگان مینشینند، نمادی از بیتفاوتی طبقات مرفه نسبت به مشکلات و مصائب طبقات فرودست جامعه هستند. این نقدی است بر فاصله طبقاتی و عدم همدلی در جوامع سرمایهداری
در نهایت باید گفت فصل دوم همچنان هیجانانگیز است، اما عنصر شوک در آن کمتر شده است. مخاطب اکنون با ماهیت سریال آشناست و این امر باعث شده سطح انتظارات بالا برود. در نتیجه، لحظات بهیادماندنی فصل دوم کمتر است اما ««بازی مرکب» همچنان یک سریال جذاب و تماشایی است که میتواند یک روز نفسگیر را برای تماشاگرانش بسازد.
آرش پارساپور
۴ دیدگاه. دیدگاه تازه ای بنویسید
چند سال به بالا هست
بالای ۱۳ سال
نه ۱۸ ساله
ولی به درک بشین ببین
نه واقعا چون پایان بی معنایی داره