فیلم «آیلین»؛ روانشناسی، جنایت و آن هاتاوی خیرهکننده
به گزارش فیلم نت نیوز، زمانی که پرده سینما به جهانی سرد و مرموز گشوده میشود، «آیلین» (Eileen) مخاطب را نه با فریاد بلکه با زمزمهای آرام به سمت خود جذب میکند؛ زمزمهای که از میان برفهای ماساچوست ۱۹۶۴ برخاسته و پرده از رازهای نهان یک رابطه برمیدارد. این اثر روانشناختی به کارگردانی ویلیام الدروید، اقتباسی است از رمانی پرفروش نوشته اوتسا موشفگ که در زمان اکران، توجه منتقدان و تماشاگران را جلب کرد. فیلم با بازی خیرهکننده آن هاتاوی و توماسین مککنزی، داستان «آیلین» را روایت میکند؛ روایتی که نه تنها مسیری جنایی و پرتعلیق را پیش میبرد، بلکه با ورود به لایههای تاریک ذهن انسان، مخاطب را به سفری درونی و ناآرام دعوت میکند. اگر به دنبال فیلمی هستید که مرز میان هیجان و پیچیدگی روانی را جابهجا کند، «آیلین» اثری است که ذهن و احساس شما را درگیر خواهد کرد.
رازهایی که در برف پنهاناند
فیلم «آیلین» ما را به زمستان ۱۹۶۴ در ماساچوست میبرد؛ جایی که آیلین دانلپ (توماسین مککنزی)، دختری منزوی، در دل یک زندگی خسته و تکراری روز را شب میکند. او به عنوان منشی در زندانی محلی مشغول به کار است؛ جایی که با مدیری متکبر و همکارانی بیتفاوت سر و کار دارد. در خانه نیز وضعیت بهتری ندارد؛ پدرش مردی الکلی و آزاردهنده است، و تخیلهای تاریک و پریشان تنها پناه او از این وضعیت محسوب میشود. با ورود روانشناسی تازه به نام ربکا سنت جان (با بازی آن هاتاوی) جریانی تازه وارد این سکون میشود. ربکا با اعتماد به نفس، جاذبهای سرد و رازهایی که آشکار نمیشوند، آیلین را وارد رابطهای پرفشار و پرتنش میکند. در ادامه، با آشکار شدن گذشته ربکا، آیلین خود را در موقعیتی میبیند که انتخابهایش نه فقط آینده خودش، بلکه سرنوشت دیگران را نیز دگرگون میکند.
فیلم با ظرافت شاعرانه، از یک درام روانشناختی به تریلر جنایی تغییر مسیر میدهد، بدون آن که لحظهای از ریتم یا عمق عاطفی آن کاسته شود. داستان، مثل برفی که آرام میبارد اما مسیر را میبندد، مخاطب را به تدریج در خود فرو میبرد. پایانبندی غافلگیرکننده فیلم، پرسشهای عمیق به جا میگذارد و بیننده را وادار میکند چند بار به عقب بازگردد و قطعات را کنار هم بگذارد تا به تمام زوایای فیلمنامه دست یابد.
«آیلین» در مرکز داستان، کاوشی در هویت، سرکوب و میل به رهایی است. آیلین، گرفتار محدودیتهای اجتماعی و خانوادگی دهه ۱۹۶۰، نماینده زنانی است که زیر فشار انتظارات جنسیتی و طبقاتی خاموش شدهاند. فیلم با دقت، لایههای روانی شخصیت را بررسی میکند: دختری که در عین شکنندگی، میتواند خطرناک باشد؛ هم معصوم است و هم گناهکار. همین تضاد از او شخصیتی چندلایه ساخته است. رابطه او با ربکا، ترکیبی از تحسین، حسادت و چیزی پنهانتر است که هر مخاطب بر اساس تجربه خود، برداشت متفاوتی از آن خواهد داشت.
از نگاه روانشناسی یونگ، رابطه میان آیلین و ربکا را میشود تقابل اگو و آنیما دانست. ربکا، با اعتماد به نفس، جسارت و جاذبهاش، تجسم امیال سرکوبشده آیلین است؛ نیمهای ناپیدا که آیلین از آن میترسد اما به آن جذب میشود. ربکا، مثل سایهای در نور، آیلین را به کشف وجهی ناشناخته از خود سوق میدهد، اما این کشف بدون هزینه نیست. آیا ربکا واقعا وجود دارد، یا فقط آینهای است برای بازتاب تاریکیهای درون آیلین؟ فیلم به این پرسش پاسخ نمیدهد و بیننده را در مرز خیال و واقعیت معلق نگه میدارد؛ همان کاری که آثاری مثل «شاتر آیلند» انجام دادهاند.
فیلم، اثری زنانه است که ساختار قدرت و جامعه مردمحور را زیر نظر میبرد و تحلیل میکند. زندان، به عنوان لوکیشن اصلی، فقط نماد اسارت فیزیکی نیست بلکه تصویر ذهن محدودشده آیلین است. ربکا در نگاه نخست، نیرویی برای شکست این ساختار به نظر میرسد، اما پیچیدگیهای اخلاقی شخصیتش، روایت را از سادهسازی دور نگه میدارد. «آیلین» مخاطب را دعوت میکند درباره مرز بین قربانی و مجرم تامل کند و اینکه چطور شرایط میتواند انسان را به سمت انتخابهایی غیرمنتظره سوق دهد. این مضمونها، در زمانی محدود و بدون هدر دادن حتی یک ثانیه، با دقت در روایت گنجانده شدهاند.
قدرت بازیگری: آن هاتاوی، شعلهای در یخ
«آیلین» بدون اجرای بازیگران اصلی، تنها سایهای خاموش است. خوشبختانه آن هاتاوی در آن، مثل نوری در دل دریای متلاطم ظاهر میشود. او در نقش ربکا سنت جان، روانشناسی با ویژگیهای فمفاتال و رازهایی پنهان، نمایشی تاثیرگذار ارائه میدهد؛ اجرایی که همزمان جذاب، نگرانکننده و انسانی است. او با دقتی چشمگیر، ربکا را به شخصیتی تبدیل میکند که مخاطب را میان ستایش و تردید نگه میدارد. هاتاوی که پیشتر با نقشهایی مثل فانتین در «بینوایان» و سلینا کایل در «شوالیه تاریکی برمیخیزد» توانایی خود را اثبات کرده، در «آیلین» طیفی از احساسها را به نمایش میگذارد؛ از لبخندهای محاسبهشده و نگاههای عمیق، تا لحظههایی که شکنندگی ربکا را نمایان میکند و او را از زنی اغواگر به فردی گرفتار گذشتهاش بدل میسازد. در بسیاری از نقدها، اجرای هاتاوی «پرشور و آشفته» توصیف شده و از موفقترین نقشآفرینیهای کارنامه او دانسته شده است. هاتاوی حضور پررنگی دارد و بخش زیادی از صحنهها را به خود اختصاص داده است.
توماسین مککنزی نیز در نقش آیلین، نمایشی قابل توجه دارد. او با دقت، تنش درونی و انزوای شخصیت را منتقل میکند؛ به گونهای که مخاطب همزمان با او احساس نزدیکی میکند و از او واهمه دارد. رابطه میان هاتاوی و مککنزی، بهویژه در صحنههایی که کنار هم ظاهر میشوند، نیروی محرک اصلی فیلم است.
«آیلین» نمونهای درخشان از آن چیزی است که در نظریههای سینمایی با عنوان «سینمای بدن» شناخته میشود؛ سبکی که در آن، بدن بازیگر به اندازه دیالوگها حامل معناست. این اصطلاح برای آثاری بهکار میرود که تجربههای فیزیکی و حسی شخصیت یا مخاطب را در اولویت قرار میدهند، و «آیلین» به شکل دقیق در همین راستا حرکت میکند. توماسین مککنزی با حرکتهایی خشک، خجالتی و ناهماهنگ، حس سرکوب و انزوای آیلین را نشان میدهد. شانههای افتاده، نگاههای گریزپا و قدمهایی مردد، نمایانگر انسانیاند که هم در تن و هم در ذهن خود زندانی است. در مقابل، آن هاتاوی با حرکتهایی روان، خونسرد و هدفمند، ربکا را به نیرویی فریبنده تبدیل میکند. چرخشهای ناگهانی سر، لبخندهای کنترلشده و گامهایی محکم، پرسونای ربکا را شکل میدهند؛ شخصیتی که آیلین را به سوی خود میکشد. این تقابل فیزیکی، نه فقط رابطه آنها را ملموس میکند، بلکه به صورت تصویری، تضاد میان محدودیت و رهایی را روایت میکند.
چرا باید «آیلین» را دید؟
«آیلین» برای مخاطبی که به دنبال تجربهای متفاوت و تاملبرانگیز است، انتخاب مناسبی است. اگر از طرفداران تریلرهای روانشناختی مثل «کارول» یا «استعداد آقای ریپلی» هستید یا به روایتهایی با تمرکز بر زنان پیچیده علاقه دارید، داستان آیلین و ربکا شما را درگیر خواهد کرد. اگر از تماشای اجرای دقیق و کنترلشده لذت میبرید، نقشآفرینی هاتاوی و مککنزی توجهتان را جلب خواهد کرد. با این حال، به دلیل مضامین تاریک و صحنههایی با بار روانی بالا، این فیلم برای مخاطب زیر ۱۶ سال مناسب نیست.
آرش پارساپور