ترکیب چیزهای عجیب و غریب و مردان ایکس با طعم وحشت
مینی سریالی از دنیای استفن کینگ/ رازهای تاریک «موسسه» چیست
به گزارش فیلمنت نیوز، سریال «موسسه» (The Institute)، اقتباس تازهای از رمان ۲۰۱۹ استفن کینگ، با ترکیبی از وحشت روانشناختی، قدرتهای فراطبیعی و تمهای اخلاقی پیچیده، مخاطبان را به دل یک موسسه مرموز میبرد که کودکان با استعدادهای خاص را به اسارت گرفته تا از آنها برای هدفی بزرگتر بهرهبرداری کند. کتاب «موسسه» در ایران توسط نشرهای مختلفی منتشر و با استقبال مردم در بازار نشر روبرو شد و انتظار میرود مینی سریال اقتباسی از این اثر نیز بتواند مخاطبان را به خود جذب کند. این مینی سریال هشتقسمتی در شبکه مترو گلدن مهیر (شبکهای که سریال بینظیر From را عرضه میکند) هر هفته پخش می شود. فیلمنت این سریال را به دوستداران سینمای وحشت و علمی تخیلی تقدیم کرده است؛ به ویژه برای طرفداران کینگ که به دنبال تعلیقی آهسته و شخصیتهای لایه لایه در سریالها هستند.
سریال موسسه در فیلم نت
داستان بر محور لوک الیس، نوجوانی ۱۴ ساله با هوش فوقالعاده و تواناییهای تلهکینتیک ضعیف، میچرخد که پس از ربوده شدن از خانهاش در مینهسوتا، در اتاقی شبیه به اتاق خودش اما درون ساختمانی ناشناخته بیدار میشود. موسسه، تحت مدیریت خانم سیگسبی، مکانی است که کودکان دیگری با قدرتهای مشابه – از تلهپاتی تا پیشبینی آینده – نگهداری میشوند و ادعا میشود این آزمایشها برای نجات جهان ضروری است اما لایههای پنهان آن شامل آزمایشهای دردناک، انتقال به بخش پشتی موسسه! و بهرهکشی بیرحمانه آشکار میشود. در یک داستان موازی، تیم جامیسون پلیس سابق با گذشتهای تلخ و کمی گنگ، در شهری نزدیک به موسسه زندگی آرام جدیدی را آغاز کرده، اما مسیر او با زندگی تاریک لوک تلاقی میکند و به کشف رازهایی از موسسه منجر میشود. سریال تمهای آشنای قصههای کینگ مانند قربانی کردن نسل جوان برای منافع بزرگتر، مقاومت در برابر سیستمهای سرکوبگر و مرزهای اخلاقی علم را کاوش میکند و آن را به نوعی معجون ترکیبی از آثاری چون «چیزهای عجیب و غریب» (Stranger Things) و فیلم «جهشیافتههای جدید» (The New Mutants) یا همان «مردان ایکس» تبدیل کرده است. سریال «موسسه» با DNA منحصربهفرد کینگ که بر یک روند تعلیقی آهسته و عمق روانشناختی تمرکز دارد همراه است که دوستداران سینما را به خود جلب میکند با این حال برخی منتقدان که کل این هشت قسمت را دیدند اذعان دارند پایانبندی آن حس ناتمامی ایجاد میکند و سریال را از رسیدن به اوج بازمیدارد.
مینی سریال «موسسه» به بررسی عمقی موضوعاتی مانند بهرهکشی از کودکان با استعدادهای خاص به عنوان ابزارهایی برای اهداف نامعلوم میپردازد که استعارهای قدرتمند از سیاستهای دنیای واقعی و بی رحم امروز ما و همچنین اشارهای به جنگها و سیستمهای استبدادی کنونی است. سریال در حفظ حس تعلیق از نوع استفن کینگ موفق است و بدون تکیه بر ترسهای ناگهانی یا همان ترسهای BOO! یک زیرلایه قوی از جنس وحشت ارائه میدهد. «موسسه» از جلوههای ویژه بیش از حد استفاده نمیکند و از این رو تبدیل به اثری هالیوودی و بلاک باستری نمیشود (درست مثل FROM که با کمترین جلوههای ویژه همراه است) و ایدههای مطرح شده در سریال نیز به شکلی پیش میرود که با وجود داستان علمی-تخیلی آن، باورپذیر برای همه اقشار است. «موسسه» گاهی در ارائه پاسخهای قانعکننده به رازهای اصلی قصه کوتاهی میکند و پیچشهای داستانی، هرچند جذاب، در برخی لحظات پیشبینیپذیر میشوند. جذابیت اصلی سریال در شخصیتپردازیهای لایهدار و روابط بین کودکان اسیر که شخصیتهای اصلی داستان هستند نهفته است. مخاطب با ریتم سریال همراه شده و به ادامه تماشا ترغیب میشود و میتوان گفت تماشای «موسسه» یک تجربه عامه پسند و در عین حال سرگرمکننده است و نباید انتظار اقتباسهایی در سطح شاهکارهای کینگ مانند «شاینینگ» (The Shining) از آن داشت.
در بخش بازیگری، جو فریمن در نقش لوک الیس عملکردی فوقالعاده ارائه میدهد، با ترکیبی از هوش، آسیبپذیری و عزم و اراده که وزن دراماتیک سریال را بر دوش میکشد و شیمی او با کودکان دیگر مانند کالیشا (سیمون میلر) و آوری (ویگو هانولت) نقطه قوت اصلی گروه بازیگری است. مری-لوئیز پارکر در نقش خانم سیگسبی، با لحنی آرام اما تهدیدآمیز، وجههای انسانی به این شخصیت منفی میبخشد و او را فراتر از یک شرور ساده و کارتونی قرار میدهد؛ هرچند گاهی نقش او کمی کسلکننده به نظر میرسد و آنطور که باید خطرناک ظاهر نمیشود. بن بارنز در نقش تیم جامیسون، با گذشتهای پر از رنج و درد بازی قابل قبولی دارد، اما داستان او گاهی در سایه خط اصلی لوک قرار میگیرد و فرصتهای بیشتری برای توسعه میطلبد که سریال این فرصتها را فعلا رو نکرده است. بازیگران مکمل مانند جولیان ریچینگز در نقش استکهاوس و رابرت جوی در نقش دکتر هندریکس، با انرژی تاریک خود در نگاهها و اکتهایشان به اتمسفر تاریک سریال کمک میکنند و گروه کودکان موسسه را به عنصری زنده و ترسناک و البته هیجانانگیز تبدیل کردهاند. در مجموع قدرت تیم بازیگری سریال، به ویژه از سوی بازیگران جوان و تقریبا ناشناس، یکی از نقاط قوت آن است.
سریال «موسسه» با ریتم کند اولیهاش بهویژه در قسم نخست ممکن است برخی مخاطبان را در همان ب بسمالله از دست بدهد. اپیزودهای اول که در حال حاضر روی پلتفرمها قرار گرفتند پر از مقدمهچینی و توضیحات ناکافی برای عناصری عجیب و غریب متعلق به جهان سریال مانند آزمایشهای شاتها برای نقطهها! و… است، اما میتوان امیدوار بود با پیشرفت داستان، تعلیق قصه افزایش مییابد. منتقدین اعلام کردند ظهور جلوههای ویژه در قسمتهای انتهایی، مانند نمایش قدرتهای تلهکینتیک و سایر ابرقدرتهای بچههای موسسه به خوبی حال و هوای اکشن را وارد قصه میکنند. طراحی کلی بصری موسسه – ساختمانی خاکستری، بیروح و پر از راهروهای سرد – حس کلاستروفوبیا را در بیننده تقویت کرده و یک نوع تهدید را وارد زیرپوست تماشاگر میکند؛ درست همانطور که کلمات داخل کتاب این کار را میکردند. کارگردانی جک بندر که سابقهای در ساخت اقتباسهای کینگ مانند «آقای مرسدس» (Mr. Mercedes) دارد (اساسا باید بدانید سریال بهنوعی دنباله معنوی داستان آقای مرسدس هم است) در حفظ تعادل بین وحشت روانشناختی و اقدام مستقیم موفق است، اما بهنظر میرسد بودجه متوسطی که برای این مینی سریال در نظر گرفته شده او را از رسیدن به استانداردهای بصری و استفاده بیشتر از صحنههای اکشن بازمیدارند. در مقایسه با اقتباسهای موفق دیگر از آثار کینگ مانند «کاسل راک» (Castle Rock) یا «بیگانه» (The Outsider)، «موسسه» در حفظ تعادل بین ایدههای کینگ و اجرای تلویزیونی بهتر عمل میکند، اما باید اعتراف کرد مثل بسیاری از آثار اقتباسی کتاب اصلی موثرتر بوده و سریال در ترجمه برخی جزئیات پیچیده کوتاهی کرده است.
در نهایت، «موسسه» اقتباسی قابل قبول و سرگرمکننده است که با وجود شخصیتهای جذاب، داستان پیچیده و اخلاقی عمیق و تعلیق متعلق به استاد وحشت یعنی استفن کینگ، ارزش تماشا دارد. اگر به دنبال سریالی هستید که شما را به فکر وادارد، با نوجوانان قهرمان همذاتپنداری ایجاد کند و ترکیبی از وحشت و ایدههای ماورایی علمی-تخیلی ارائه دهد تماشای این اثر به شدت پیشنهاد میشود، اما انتظار یک شاهکار بینقص نداشته باشید و بدانید «موسسه» یک تور جالب به دنیای جذاب کینگ است که با وجود لغزشها، مخاطب را تا انتها نگه میدارد.
آرش پارساپور