بررسی فصل دوم «آخرین بازمانده از ما»/ آیا ارزش دیدن دارد؟

- 51 دقیقه مطالعه
فصل دوم سریال «لست آف آس» حول محور سفر انتقام‌جویانه الی برای کشتن کسانی می‌چرخد که به او و عزیزانش آسیب رسانده‌اند و در این راه بهای سنگینی می‌پردازد.

به گزارش فیلم نت نیوز، فصل دوم سریال «آخرین بازمانده از ما» (The Last of Us) در پی موفقیت گسترده فصل نخست، با انتظارات بسیار بالا از سوی مخاطبان و منتقدان همراه بود. فصلی که وظیفه دشوار ادامه دادن روایتی پرمخاطب و تحسین شده را بر عهده دارد. روایتی که در فصل اول با اتکا به پیوند عاطفی میان جوئل و الی، فضایی پرکشش و باورپذیر خلق کرده بود. با آغاز فصل دوم، تمرکز روایت از رابطه دوگانه شخصیت‌های اصلی به سوی جهان درونی الی تغییر می‌کند. این جابه‌جایی در محور داستان، فرصت‌های تازه برای پرداخت ابعاد روانی شخصیت‌ها فراهم می‌آورد، اما در عین حال چالش‌هایی در پی دارد که بر یکپارچگی روایت و تاثیر احساسی آن اثرگذار است.

ساختار روایی و روند داستان

فصل دوم سریال «آخرین بازمانده از ما» با یک تغییر لحن و تمرکز قابل توجه آغاز می‌شود. در حالی که فصل اول بر محور رابطه پدر و دختری جوئل و الی و سفر پرمخاطره آن‌ها برای یافتن درمان متمرکز بود، این فصل به موضوعات تیره‌تر انتقام و نفرت می‌پردازد. این تغییر حتی در رنگ تیتراژ و فضای بصری کلی نیز مشهود است که نسبت به فصل قبل مرده‌تر و غمگین‌تر شده است.

روایت فصل دوم برخلاف فصل قبل که خطی و متمرکز بود، ساختاری پراکنده‌تر دارد. از همان قسمت‌های ابتدایی، داستان با فلش‌بک‌هایی از گذشته الی و جوئل همراه می‌شود که تلاش می‌کند شکاف احساسی میان آن‌ها را پر کند، اما این لحظات در تقابل با زمان حال، بعضی وقت‌ها ضرب‌آهنگ روایت را کند می‌کنند.

در ادامه بررسی هر قسمت حاوی اسپویل می‌باشد. توصیه می‌شود اگر قسمتی را هنوز تماشا نکردید از بخش تحلیل قسمت ها عبور کنید.

قسمت اول: جکسون، ابی و زامبی باهوش

قسمت اول فصل دوم سریال «لست آف آس» (The Last of Us)، با معرفی شخصیت ابی و ارتباط او با صحنه زرافه‌ها در فصل قبل آغاز می‌شود؛ جایی که جوئل و الی لحظه صمیمانه‌ای را در آن گذراندند. ابی در گورستانی ایستاده، به زرافه‌ها نگاه می‌کند و گردنبندی با نشانه فایرفلای در دست دارد و مشخص می‌شود که جوئل یکی از عزیزان او را کشته است. سازندگان در پادکست رسمی سریال تاکید کردند که ابی صرفا یک شخصیت منفی نیست، بلکه یک طرف مقابل برای قهرمانان داستان است و مخاطب می‌تواند او را درک کند. این فصل با محوریت انتقام و نفرت روایت می‌شود و نشان می‌دهد که آدم‌ها برای دستیابی به عدالت خودخوانده حاضرند تا کجا پیش بروند. به همین دلیل هم رنگ تیتراژ و فضای کلی فصل تیره‌تر شده است. همچنین مشخص می‌شود که فایرفلای‌های باقی‌مانده عمدتا افراد سطح پایین‌تر هستند، زیرا جوئل افراد رده بالا را کشته است.

در ادامه داستان، بین صحبت‌های ابی و دوستانش نکته مهمی در مورد واکسن مطرح می‌شود: مقاومت الی در برابر بیماری فقط یک شایعه است و دیگر کسی به دنبال ساخت واکسن نیست. حتی اگر الی دستگیر شود، به او رحم نخواهد شد، زیرا پزشکی که می‌توانست واکسن بسازد توسط جوئل کشته شده است. گروه ابی برای یافتن جوئل و تجهیز شدن به سراغ شخصیتی به نام آیزاک می‌روند که مشخص می‌شود رهبر بعدی فایرفلای‌هاست و نقش مهمی در داستان خواهد داشت. در ادامه، شاهد پرش زمانی پنج ساله هستیم و داستان به سال ۲۰۲۹ می‌رود. شهر محل زندگی جوئل یعنی جکسون پیشرفت چشمگیری کرده، پناهجوهای جدید پذیرفته و سیستم‌های امنیتی پیشرفته‌ای دارد. جوئل به یکی از ستون‌های شهر تبدیل شده و در حرفه قدیمی خود یعنی نجاری و ساخت و ساز فعالیت می‌کند. البته بیشتر مشغول مدیریت و نظارت بر ساخت و ساز در شهر است و با توجه به سن بالایش کار عملی نمی‌کند.

یکی از تغییرات مهم در این شهر، نگاه مردم به آلوده شدگان است. آن‌ها دیگر ترسی از زامبی‌ها ندارند و حتی به شکارچی زامبی‌ها تبدیل شده‌اند. این موضوع برای نشان دادن گذر زمان در طول پنج سال طراحی شده، اما سازندگان برای ایجاد دوباره ترس، نوع جدیدی از آلوده شدگان با هوش بالاتر را معرفی کرده‌اند. در صحنه مراجعه جوئل به روانشناس، مشخص می‌شود که او دوباره به فروش مواد روی آورده و هزینه تراپیست را با ماریجوانا پرداخت می‌کند. همچنین اشاره‌ای به شوهر روانشناس به نام یوجین می‌شود که توسط جوئل کشته شده و علت و نحوه مرگ او قطعا در آینده مشخص خواهد شد. رابطه جوئل و الی نیز دچار تنش است. الی که اکنون ۱۹ ساله است، از اینکه به چشم دختر جوئل دیده می‌شود و نه یک فرد مستقل، ناراحت است و مسئولیت سنگین تصمیم جوئل مبنی بر نساختن واکسن را بر دوش خود حس می‌کند. جوئل نیز نمی‌تواند با مستقل شدن الی کنار بیاید، زیرا او را جایگزین دختر فوت شده‌اش، سارا، می‌بیند. روانشناس متوجه احساس گناه سنگین جوئل می‌شود و خود با ترسش روبه‌رو شده و نفرت خود از جوئل را بیان می‌کند، اما جوئل جرات اعتراف به حقیقت را ندارد و فقط به نجات الی اشاره می‌کند.

اتاق الی با پوسترهای کمیک و تصویر ماه، شبیه به دوران تنهایی او در یتیم‌خانه است و نشان‌دهنده تنهایی ادامه‌دار اوست. گیتار جوئل که گوشه‌ای افتاده، نماد دور شدن جوئل از زندگی الی است. الی برای اثبات توانایی‌هایش کارهای خطرناک انجام می‌دهد و به گشت‌زنی خارج از منطقه امن جکسون می‌رود. همچنین شاهد شکل‌گیری رابطه او با دینا هستیم. دینا که به الی علاقه دارد، به خاطر او از دوست‌پسرش جدا شده است. الی ابتدا متوجه نمی‌شود، اما با دیدن شوخی دینا با کلمه خرس در دفتر خاطراتش، به این موضوع پی می‌برد و می‌خواهد این رابطه را جدی بگیرد.

در همین گشت‌زنی، آن‌ها با نوع جدیدی از آلوده‌شدگان هوشمند مواجه می‌شوند؛ زامبی‌هایی که پنهان می‌شوند، طعمه می‌گذارند و حتی به نظر می‌رسد ریشه‌های قارچ در حال جمع‌آوری اطلاعات از محیط هستند. صدای گریه آلوده‌شده جدید نیز نشان‌دهنده زنده بودن بخشی از مغز قربانی و استفاده از هوشیاری اوست.

در درگیری که بین الی و زامبی پیش می‌آید، الی گاز گرفته می‌شود اما سپس موفق می‌شود زامبی را از بین ببرد و فرار کند. او که برای پنهان کردن جای گازگرفتگی روی دستش خالکوبی کرده، جای گاز روی شکمش را با چاقو به زخم تبدیل می‌کند تا کسی متوجه مصونیت او نشود. در صحنه‌ای شبیه به دادگاه، پیشرفت شهر مشخص‌تر می‌شود، اما هشدارهای الی درباره آلوده‌شدگان جدید جدی گرفته نمی‌شود، زیرا همه مشغول آماده شدن برای تعطیلات هستند. در مهمانی کریسمس، شاهد حضور افتخاری آهنگ‌ساز اصلی هستیم و همچنین موضوع عدم پذیرش همجنسگرایان در جامعه شهر مطرح می‌شود که جوئل از الی و دینا دفاع می‌کند.

نکته حیاتی در این قسمت، دستور جوئل برای شکستن لوله‌های آب است که باعث می‌شود ریشه‌های قارچ شهر مخفی را پیدا کنند. این ریشه‌ها که تمام زامبی‌ها را به هم متصل می‌کنند، اکنون محل شهر را شناسایی کرده‌اند و هزاران زامبی هوشمند از سراسر منطقه به سمت شهر سرازیر خواهند شد. شهر در حین مهمانی و با پروتکل‌های امنیتی ضعیف، کاملا غافلگیر خواهد شد. همزمان، ابی پس از پنج سال شهر را پیدا کرده و با تجهیزات زیادی که احتمال دارد از آیزاک دریافت کرده باشد، آماده اقدام است. ابی که عضو مهمی از فایرفلای‌هاست و گروهی را برای انتقام شخصی آورده، احتمال دارد از هرج‌ومرج حمله زامبی‌ها برای ورود به شهر و رسیدن به جوئل استفاده کند. در این میان، با حمله گسترده زامبی‌ها، این سوال پیش می‌آید که آیا الی می‌تواند راز مصونیت خود را پنهان نگه دارد؟

قسمت دوم: پایان شوکه کننده و آغاز انتقام

قسمت دوم فصل دوم سریال «آخرین بازمانده از ما» (The Last of Us) تجربه‌ای شوکه‌کننده و تاثیرگذار برای بینندگان بود، به‌خصوص با توجه به اتفاقی که برای یکی از شخصیت‌های اصلی افتاد. در این قسمت، جزئیات مهمی درباره دنیای سریال و رفتار زامبی‌ها آشکار شد. مهم‌ترین نکته این بود که زامبی‌ها به شکلی نامعلوم با هم ارتباط دارند. در حالی که فصل قبلی به ریشه‌های زیرزمینی قارچ کردیسپس و قابلیت انتقال اطلاعات در فاصله چند کیلومتری اشاره کرده بود، در این فصل رفتار گروهی و هماهنگ زامبی‌ها مشهودتر بود. شاهد بودیم که چگونه آسیب دیدن ریشه‌ها در دهکده باعث شد تمام زامبی‌های اطراف، حتی آن‌هایی که مستقیما به ریشه‌ها متصل نبودند، مسیر خود را تغییر دهند و به سمت دهکده حرکت کنند. این موضوع نشان می‌دهد که شبکه قارچی محل کلی دهکده را تشخیص داده و زامبی‌ها را به آن سمت هدایت کرده است. این هماهنگی به قدری شگفت‌آور است که منبع آن را شبیه به تله‌پاتی توصیف می‌کند که باعث می‌شود همه با هم حمله کنند. حتی کلیکرها که بینایی ندارند، بدون مشکل در جهت درست حرکت می‌کردند و ارتباطشان از طریق ریشه‌ها قطع نمی‌شد.

صحنه نبرد در قسمت دوم اطلاعات بیشتری درباره انواع زامبی‌ها و روش‌های مقابله با آن‌ها ارائه داد. در این نبرد، شاهد حضور زامبی‌هایی بودیم که برای ایجاد سنگر و محافظت از بقیه، روی زمین قرار می‌گرفتند. همچنین، نوع قوی‌تر و رهبر زامبی‌ها یعنی بلوتر که قبلا هم دیده شده بود و حدود ۱۰ تا ۱۵ سال از آلودگی‌اش می‌گذشت، دوباره ظاهر شد. بدن این نوع زامبی آن‌قدر با قارچ پوشیده شده بود که مانند زره عمل می‌کرد و گلوله بر آن بی‌تاثیر بود. تنها نقطه ضعف این نوع زامبی آتش بود. همین‌طور دیدیم که سگ‌ها در این نبرد نقش مهمی ایفا کردند، زیرا توسط زامبی‌ها آلوده نمی‌شوند و آرواره‌های قوی‌شان آن‌ها را در مبارزه موثر می‌کند. سازندگان همچنین به وجود انواع بدتر زامبی، از جمله حالتی که چندین زامبی به هم می‌چسبند، اشاره کردند که احتمال دارد در آینده دیده شود. این قسمت نشان داد که علاوه بر زامبی‌های قدرتمندتر، دشمنان انسانی نیز قوی‌تر و مجهزتر شده‌اند.

یکی از خطوط داستانی مهم قسمت دوم، معرفی و شخصیت‌پردازی عمیق‌تر شخصیت ابی بود. سازندگان توضیح دادند که کابوس‌های ابی که دیگر در آن‌ها صدای گریه وجود ندارد، نشان‌دهنده سرکوب غم و جایگزینی آن با خشم است. ذهن او خاطراتش را دستکاری می‌کند تا رفتارهای آینده‌اش را توجیه کند. مفهوم بی‌عدالتی به عنوان یک عفونت که در وجود ابی رشد کرده و روحش را تباه می‌کند، مطرح شد. فاش شدن اینکه ابی هنگام کشته شدن پدرش ۱۹ سال داشته و پدرش همان دکتری بوده که جوئل کشته است، نقطه‌ای کلیدی بود. این موضوع شباهت عمیقی بین رابطه ابی با پدرش و رابطه الی با جوئل ایجاد می‌کند و زمینه را برای مقایسه مسیر انتقام‌جویی این دو شخصیت فراهم می‌آورد.

صحنه کشته شدن جوئل یکی از تاثیرگذارترین و تلخ‌ترین لحظات سریال بود. این صحنه با خشونت زیاد (استفاده از چوب گلف شکسته) به نمایش درآمد و به وضوح چرخه خشونت را نشان داد. نکته قابل توجه این است که الی در این زمان ۱۹ سال دارد، دقیقا همان سنی که ابی هنگام مرگ پدرش داشت. سازندگان گفته‌اند که ابی در واقع فضایی را به وجود آورد تا الی نیز به همان هیولایی تبدیل شود که خود ابی طی این سال‌ها به آن تبدیل شده بود. مرگ جوئل نه تنها بر الی و مسیر انتقام‌جویی او تاثیر می‌گذارد، بلکه بر شهر نیز اثرات مخربی دارد، زیرا جوئل مسئول اصلی ساخت و ساز و توسعه شهر بود. احتمال دارد برای پر کردن خلا زمانی پنج ساله بین فصول و نمایش چگونگی تحول رابطه الی و جوئل و همچنین شخصیت‌پردازی الی برای توجیه مسیر تاریک انتقام، فلش‌بک‌های زیادی در قسمت‌های آینده ببینیم. نشانه‌هایی مانند گیتار و علامت پروانه نیز به این فلش‌بک‌ها اشاره دارند.

پایان قسمت دوم با عواقب آنی حمله و آمادگی برای مسیر پیش رو همراه بود. سرمازدگی شدید دست دینا به دلیل دمای پایین (۲۰- درجه)، آن‌ها را از حرکت بیشتر باز می‌دارد. در همین حین، دینا متوجه علامت گروه گرگ‌ها (WLF) روی کیف ابی می‌شود و اسم ابی را نیز می‌شنود. این اطلاعات حیاتی را برای انتقام‌جویی الی فراهم می‌کند. گروه گرگ‌ها که در سیاتل مستقرند، نظامیان را سرنگون کرده و تجهیزات آن‌ها را به دست آورده‌اند و حتی فایرفلای‌های باقی‌مانده نیز به آن‌ها پیوسته‌اند. این موارد نشان‌دهنده قدرت بالای آن‌ها تحت رهبری شخصیتی به نام آیزاک است که الی برای انتقام باید با او روبه‌رو شود. موسیقی پایانی این قسمت، سروده‌ای از مزامیر داوود است که هم برای جوئل و الی و هم برای ابی معنا دارد. این شعر به این مضمون اشاره می‌کند که مسیر انتقام در نهایت روح فرد را نفرین می‌کند و سوال اینجاست که آیا الی نیز مانند ابی که برای انتقام قانون خود را زیر پا گذاشت، در این مسیر روح خود را به تباهی خواهد کشاند یا خیر.

قسمت سوم: زخم‌های تازه، راهی بی‌پایان

بخش سوم بررسی سریال «لست آف آس»، با نمایش حذف جوئل از تیتراژ آغاز می‌شود. این اولین بار است که الی به تنهایی در تیتراژ دیده می‌شود که نشان‌دهنده تغییر مسیر داستان و ادامه راه توسط الی به تنهایی است. در شروع اپیزود، اجساد آلوده‌ها از سطح شهر جمع‌آوری شده و برای سوزاندن به بیرون دروازه برده می‌شوند، زیرا احتمال دارد قارچ کردیسپس دوباره کنترل اجساد را به دست بگیرد. صحنه‌ای که جسد جوئل نشان داده می‌شود، با نوری قرمز رنگ شبیه به غروب یا نور آتش، حس و حال اتاق الی هنگام دیدن قبر جوئل بعد از ماه‌ها را تداعی می‌کند و تازگی زخم الی را نشان می‌دهد. سازندگان گفته‌اند که با نمایش تامی کنار بدن جوئل و اجساد دیگر، خواسته‌اند نشان دهند که جوئل یکی از صدها کشته‌ای است که در راه دفاع از شهر جان خود را از دست داده، هرچند داستان جوئل روایت می‌شود اما هر کشته‌ای داستان خودش را داشته است. در ادامه، وضعیت الی پس از لگد خوردن در قسمت قبلی مشخص می‌شود. او به دلیل آسیب شدید به قفس سینه‌اش و شکسته شدن دنده‌ها، دچار عارضه‌ای شده که ریه‌اش نمی‌تواند کامل باز شود و با استفاده از شلنگ نفس می‌کشد. این آسیب دیدگی دلیل بستری شدن سه ماهه الی در بیمارستان و تست‌های تنفسی بوده است.

الی پس از سه ماه از بیمارستان مرخص می‌شود. در طول بستری بودن، او چندین بار با روانشناس ملاقات می‌کند که این روانشناس کنجکاوی‌هایی درباره جوئل دارد و شاید در حال تحقیق درباره مرگ همسر خودش است. الی در بیمارستان عمدا پاسخ‌های صحیح به روانشناس می‌دهد تا مرخص شود و حرف‌های روانشناس را باور نمی‌کند. از پاسخ‌های الی در بیمارستان می‌توان فهمید که او متوجه دروغ جوئل درباره فایرفلای‌ها شده است. ورود روانشناس در این قسمت تاکیدی بر این است که الی به خواست خودش دنبال انتقام رفته و هر اشتباهی در آینده مرتکب شود، مسئولیت آن با خودش است. جلوی خانه جوئل پس از سه ماه هنوز گل‌های تازه گذاشته شده که محبوبیت او در شهر را نشان می‌دهد. الی وارد خانه‌اش می‌شود که با پوستر فضانورد و نماد پروانه روی دیوار، اتاق قدیمی او شناسایی می‌شود. الی پس از رسیدن به سن قانونی از آنجا نقل مکان کرده و دیگر با جوئل زندگی نمی‌کرده است. یک جعبه قرمز روی تخت، حاوی وسایل جوئل از جمله ساعت و هفت‌تیر اوست. ساعت نماد سارا و زندگی متوقف شده(احیا شده) جوئل است و هفت‌تیر نماد گذشته و کارهای اشتباه جوئل است. الی با برداشتن هفت‌تیر و کنار زدن ساعت، مسیر انتقام را انتخاب می‌کند و این ریتم جدید داستان است.

در شورا، ۸ نفر رای منفی و ۳ نفر رای مثبت به انتقام‌گیری می‌دهند. جسی و تامی رای منفی می‌دهند. احتمالا جسی به دلیل رابطه‌اش با دینا و نگرانی از رفتن دینا همراه الی رای منفی داده است. الی خودش تصمیم می‌گیرد به دنبال ابی برود. دینا مغز متفکر سفر آن‌هاست و الی بدون او در خطر می‌افتد زیرا بدون فکر عمل می‌کند. فردی که در شب سال نو با آن‌ها درگیر شد به آن‌ها کمک می‌کند. سازندگان اشاره کرده‌اند که میخواستند نشان دهند مخالفت با همجنسگرایان و همچنین میل به انتقام از ترس ناشی می‌شود. الی و دینا سفر خود را آغاز کرده، به قبر جوئل می‌روند و دانه‌های قهوه می‌کارند، زیرا جوئل قهوه دوست داشت. گروه جدیدی به نام سرافت‌ها (Seraphites) معرفی می‌شوند. این گروه به یک پیامبر زن ایمان دارند که معتقد بوده قارچ کردیسپس یک نفرین الهی برای مجازات گناهان بشر است. آن‌ها فناوری را کنار گذاشته، از بی‌سیم استفاده نمی‌کنند و سلاح‌هایی مانند چکش و تیر و کمان دارند. آن‌ها زامبی‌ها را شیطان می‌نامند و گرگ‌ها آن‌ها را به دلیل علامت لبخند روی صورتشان، زخمی‌ها می‌نامند. سرافت‌ها خونخوار و خطرناک هستند، حتی از زامبی‌ها بدتر و کشتن را آزادی روح می‌دانند. با اینکه برخی از آن‌ها قتل‌عام شده‌اند، تعداد زیادی از آن‌ها فرار کرده و همچنان خطرناک هستند. آن‌ها بی‌صدا حمله می‌کنند و می‌توانند دیگران را غافلگیر کنند. دینا با دیدن اجساد سرافت‌ها بالا می‌آورد که شاید نمادی از احتمال بارداری او از جسی باشد. رابطه الی و دینا مورد تاکید قرار می‌گیرد و الی می‌داند که دینا به او علاقه دارد اما تمرکز اش فعلا روی انتقام است. گروه گرگ‌ها نظامی و مجهز به تجهیزات فدرا هستند و احتمالا نظامیان را سرنگون کرده‌اند. آن‌ها احتمالا در حال عملیاتی برای پاکسازی سرافت‌ها هستند. الی و دینا تعداد و تجهیزات گرگ‌ها را که بسیار زیاد و مجهز هستند، دست کم گرفته‌اند و احتمال می‌دهند تعداد انگشت شماری باشند که مسئله میتواند در ادامه این دو را قافل گیر کند.

قسمت چهارم: از سیاتل چه خبر؟

اپیزود چهارم با معرفی شخصیت آیزاک آغاز شد. او یک شخصیت منفی محاسبه‌گر خونسرد است که نمونه‌های مشابه آن در داستان‌ها وجود دارد. ویژگی‌های این شخصیت شامل هوش بالا، عدم همدلی، نقشه‌کشی دقیق و توانایی منطقی جلوه دادن اعمال خود است. اقداماتی مانند بحث تخصصی او یا اعدام ناگهانی اسیر، نشان‌دهنده محاسبات او هستند، نه سادیسم. حتی نجات دادن یک سرباز نیز ترحم نبود، بلکه نوعی سرمایه‌گذاری برای تغییر جبهه آن فرد بود. آیزاک قبلا عضو گروه نظامی فدرا بود و سپس به گروه مبارز گروه آزادی‌بخش واشنگتن پیوست و در واقع حروف WLF مخفف Washington Liberation Frong بوده. او طی ۱۵ سال در این گروه پیشرفت کرد و آن را به گرگ‌ها (Wolf) تبدیل کرد. جدایی او از فدرا به دلیل این بود که معتقد بود آن‌ها از هدف اصلی‌شان دور شده‌اند. سقوط فدرا نیز در واقع با یک کودتای داخلی توسط نظامیان دیگر در همان روزی که آیزاک خیانت کرد، رخ داد.

تمرکز اصلی فصل دوم بر این ایده است که عفونت واقعی، عقایدی است که باعث تشکیل گروه‌ها و جنگیدن آن‌ها با یکدیگر می‌شود و چرخه خشونت را به وجود می‌آورد. این چرخه در گفتگوهای آیزاک با اسیرش نمایان بود، جایی که هر طرف اعمال خشونت‌آمیز خود را توجیه می‌کرد. آیزاک رفتاری شبیه به فدرا تکرار می‌کند و سرافت‌ها را صورت‌زخمی‌ها می‌نامد، درست همانطور که فدرا مردم را رای‌دهنده‌ها می‌خواند. این نشان می‌دهد که گرگ‌ها نیز آرمان‌های اولیه خود را فراموش کرده‌اند. در گروه سرافت‌ها نیز دو دستگی وجود دارد. برخی افراطی‌ترند و رفتارهای فرقه‌ای با مناسک مذهبی مانند اعدام دسته‌جمعی از خود نشان می‌دهند، در حالی که برخی دیگر معمولی‌تر هستند و ممکن است در آینده نقش متفاوتی داشته باشند. این شکاف نه تنها در سرافت‌ها، بلکه در گرگ‌ها نیز دیده می‌شود. چرخه خشونت باعث می‌شود افراد دشمنان زیادی بسازند و تمدن را فراموش کنند. درگیری پایان اپیزود احتمالا نبردی میان گرگ‌ها و سرافت‌ها است که از جزیره خود خارج شده و وارد سیاتل شده‌اند.

رابطه الی و دینا و حضورشان در سیاتل نیز بخش مهمی بود. دیدن پرچم‌های رنگین‌کمان برایشان عجیب بود، در حالی که سیاتل پیشینه طولانی در جنبش‌های همجنسگرایان دارد و به بمب‌گذاری سال ۱۹۹۳ نیز اشاره شد. این شهر به دلیل همجنسگرا بودن شخصیت‌های اصلی انتخاب شده. در یک مغازه موسیقی، الی گیتاری پیدا کرد و آهنگ مرا بپذیر (Take on me) از دهه ۸۰ را اجرا کرد. این آهنگ برای الی یادآور خاطرات رایلی و جوئل است. در داستان، آهنگ‌های دهه ۸۰ اغلب نشانه نزدیک شدن خطر هستند و پس از این آهنگ، الی و دینا در تونل مترو مورد حمله تعداد زیادی زامبی قرار گرفتند. وجود زامبی‌های فراوان در مترو به این دلیل است که نظامیان در گذشته آن‌ها را در آنجا به دام انداختند. در این حمله، راز مصونیت الی برای دینا فاش شد. در مقابل، دینا نیز راز بارداری خود را آشکار کرد. این موضوع تاثیر زیادی بر داستان خواهد داشت و الی را در شرایطی مشابه جوئل قرار می‌دهد که ممکن است او را به خشونت سوق دهد. در پایان این قسمت، الی و دینا نام نورا را در بیسیم شنیدند. الی با وجود وضعیت دینا، از او پرسید که آیا همراهش برای پیدا کردن نورا و ابی می‌آید؟ این لحظه مهمی بود، زیرا دینا نقش مغز متفکر را برای الی ایفا می‌کند و اگر تنها بود، الی به راحتی در خطر می‌افتاد. اکنون سوال اینجاست که آیا الی در راه انتقام مانند آیزاک دست به شکنجه خواهد زد و واکنش دینا در این صورت چه خواهد بود.

قسمت پنجم: عشقش را احساس کن

صحنه‌های ابتدایی و انتهایی این قسمت در یک بیمارستان رخ می‌دهند که نشان‌دهنده نکات مهمی هستند. شخصیت نورا در این بیمارستان کار می‌کند و قبلا حین کشتار جوئل در همانجا کارآموز بوده و اکنون مسئول رسیدگی به سربازان زخمی گرگ‌ها است. مشخص می‌شود که آیزاک در سلسله مراتب گرگ‌ها قدرت اصلی را دارد، اما نیروهای آن‌ها به شدت دچار کمبود نفرات هستند، تا حدی که جان هر سرباز بسیار ارزش دارد و ترس از اعدام فرمانده به خاطر کشته شدن چند نفر نشان‌دهنده این کمبود است. این وضعیت باعث می‌شود گرگ‌ها برخی مناطق را رها کنند و از تعقیب الی در قلمرو فرقه اسکارها خودداری کنند تا از درگیری بیهوده بیشتر جلوگیری کنند. همچنین مشخص می‌شود که زیرزمین این بیمارستان پر از افراد آلوده و هاگ شده است. این به این دلیل است که بیمارستان‌ها اولین ساختمان‌هایی بودند که پس از شیوع اولیه سقوط کردند و افراد آلوده در زیرزمین قرنطینه شدند. برخی از این آلوده‌ها از سال ۲۰۰۳ در همانجا مانده‌اند. قارچ در این زیرزمین تکامل یافته و برای انتشار هاگ، ریه‌های قربانیان را سالم نگه داشته و از آن‌ها برای پمپاژ هوا استفاده می‌کند. این موضوع به تازگی توسط سربازان گرگ‌ها کشف شده، به همین دلیل بخش‌هایی از بیمارستان پلمپ شده و سربازان در صف تست سلامتی هستند. پسر افسر امنیتی بیمارستان در زیرزمین محبوس شده و به سرعت آلوده شده است که سرعت رشد قارچ را نشان می‌دهد و شرایط او را با تصمیم جوئل در گذشته مقایسه می‌کند. اشاره ظریفی نیز به وجود موجودی ترسناک به نام رت کینگ در طبقه منفی دو شده است.

پیش از ورود الی به بیمارستان، شاهد اجساد اعضای فرقه و چهره پیامبرشان هستیم که گرگ‌ها به آن توهین کرده‌اند. در ابتدا، به نظر می‌رسد الی از انتقام منصرف شده باشد، اما دینا با یادآوری تجربه تلخ کودکی خود و از دست دادن خانواده‌اش به دلیل نداشتن اسلحه، تصمیم برای ادامه مسیر انتقام را به دوش الی می‌گذارد. نمایش صحنه نواختن گیتار توسط الی نیز تکرار می‌شود تا اهمیت او برای انتقام را یادآوری کند. شخصیت کینه‌ای و انتقام‌جوی الی از فصل قبل نیز به ما نشان داده شده بود، مانند لذت بردن او از خشونت جوئل یا شکنجه دادن یک زامبی. در این قسمت، الی با وجود آگاهی از گناه جوئل، همچنان مصر به انتقام است. همچنین گذشته مبهم دینا و چگونگی رسیدن او به جکسون پس از اتفاقات ۸ سالگی‌اش مورد اشاره قرار می‌گیرد که احتمال دارد مانند جوئل و تامی شامل کارهای دشوار بوده باشد. الی و دینا در مواجهه با زامبی‌های هوشمند و متعدد نزدیک بود کشته شوند که جسی به کمکشان می‌آید. صحنه کمک جسی به گونه‌ای فیلمبرداری شده که یادآور جوئل است. جسی و تامی نیز با وجود رای منفی یا سکوت علنی در شورا، به نظر می‌رسد به دنبال انتقام برادرشان هستند.

در ادامه، آنچه پیش‌بینی می‌شد اتفاق می‌افتد و دینا و الی از هم جدا می‌شوند. آن‌ها برای فرار وارد قلمرو اسکارها می‌شوند که گرگ‌ها به دلیل کمبود نیرو از ورود به آن خودداری می‌کنند. در این منطقه، شاهد اعدام یک نفر توسط اسکارها هستیم که به نقشه‌ای از سوی آیزاک اشاره می‌کند و احتمال وقوع یک نبرد بزرگ و تلاش گرگ‌ها برای نسل‌کشی اسکارها را پیش‌بینی می‌کند. اعضای فرقه مدرنیته و ابزارهای آن را گناه می‌دانند و قارچ را نفرین الهی برای نابودی سبک زندگی مدرن می‌شمارند و به همین دلیل از بی‌سیم و چراغ قوه استفاده نمی‌کنند و با تیر و کمان به دینا حمله می‌کنند. دینا زخمی شده و الی تصمیم می‌گیرد او را به سالن تئاتر ببرد که صحنه گیتار در آن فیلمبرداری شده بود و احتمال دارد در قسمت بعدی دوباره آنجا را ببینیم. پس از جدا شدن دینا، الی بدون فکر و ناگهان وارد بیمارستان می‌شود.

دستبند دینا که در فرهنگ‌های مختلف برای محافظت استفاده می‌شود و در این داستان به یهودی بودن او اشاره دارد، دقیقا مشابه دستبند نورا است. این تشابه عامدانه توسط سازندگان نشان‌دهنده این است که الی مسیری مشابه جوئل را طی می‌کند و قصد کشتن کسانی را دارد که آن‌ها نیز عزیزان خود را از دست داده‌اند و تفاوتی بین نورا و دینا یا ابی و الی در این زمینه وجود ندارد. داستان سعی دارد نشان دهد چگونه تروما شخصیت‌ها را تغییر می‌دهد و انتقام چه سرنوشتی دارد. در صحنه پایانی، الی با لوله‌ای که بسیار شبیه چوب گلف ابی است، به پای نورا ضربه می‌زند و به سبک ابی عمل می‌کند. ناگهان تصویر به رویایی از الی در اتاق خوابش کات می‌خورد که مانند سارا از خواب بیدار می‌شود. این کات ناگهانی نشان‌دهنده اشتباه بودن مسیر الی، از دست دادن معصومیتش و تبدیل شدن از یک کودک به یک شکنجه‌گر است. این تفاوت شدید به خاطر حس انتقام ایجاد شده است. احتمال دارد در قسمت بعدی، الی را در سالن کنسرت کنار دینا ببینیم که این رویا را می‌بیند یا در بیمارستان از خواب بیدار می‌شود و با رت کینگ روبه‌رو می‌شود.

قسمت ششم: تقاص

این قسمت از سریال «آخرین بازمانده از ما» به خوبی شکاف زمانی میان فصل اول و دوم را پر کرده و تغییرات ارتباط عاطفی میان جوئل و الی را به تصویر می‌کشد. کارگردانی این اپیزود بر عهده نیل دراگمن، خالق بازی بوده است. با فلش‌بکی به گذشته جوئل، متوجه می‌شویم روحیه حمایتگر و پدرانه او ریشه در محافظت از برادرش در برابر پدرشان دارد. این ویژگی بارز در جوئل، واکنشی در مقابل خشونت والدینش است و زندگی او با بودن عزیزانش (برادرش، دخترش سارا، و الی) معنا می‌یابد. جوئل پس از ترومای از دست دادن دخترش، خودخواهانه حاضر به انجام هر کاری برای جلوگیری از تکرار آن تجربه است. متن آهنگی که می‌خواند نیز همین ترس از دست دادن را بازتاب می‌دهد.

این قسمت، روند بلوغ الی را در طول چهار تولد (۱۵ تا ۱۹ سالگی) نشان می‌دهد که سفری ذهنی برای کشف راز جوئل است. الی به تدریج متوجه تناقضات در داستان جوئل می‌شود و استقلال خود را از ۱۷ سالگی با زندگی در گاراژ اعلام می‌کند که جوئل نیز به آن احترام می‌گذارد. نقطه عطف اصلی که راز جوئل را برای الی فاش می‌کند، ماجرای یوجین است. وقتی جوئل برای روانشناس درباره مرگ یوجین دروغ می‌گوید، الی الگوی رفتاری او را تشخیص می‌دهد: تصمیم‌گیری به جای دیگران، دروغ گفتن برای مراقبت و سپس خشونت. دیدن این الگو، دروغ بودن سوگند جوئل درباره فایرفلای‌ها را برای الی تایید می‌کند. سازندگان برخلاف بازی، این راز را زودتر برای الی آشکار می‌کنند تا ماهیت انتقام او تغییر کند. الی از همان ابتدای ورود به سیاتل می‌داند جوئل چه کرده است. همچنین، در سریال تاکید می‌شود که واکسن حتما ساخته می‌شود اما ما در بازی شاهد این بودیم که دکتر در بیمارستان اعلام می‌کند ساخت واکسن قطعی نیست. نماد شاپرک که الی تتو کرده است هم نماد مرگ در راه هدفی والاتر است که با شعار فایرفلای‌ها همخوانی دارد. در صحنه پایانی، الی با رفتن به سمت سالن کنسرت در باران، هدف جدیدش یعنی انتقام را نشان می‌دهد. این قسمت به تم‌های مقایسه، استقلال الی و چرخه خشونت نیز می‌پردازد.

قسمت هفتم: همگرایی

در قسمت پایانی فصل دوم سریال، مشخص می‌شود که آیزاک با کمک ابی در حال آماده‌سازی نیروهای گرگ‌ها برای یک حمله بزرگ به سرافت‌ها بوده است. دستور سکوت رادیویی آیزاک در ابتدای اپیزود، نشانه آغاز این عملیات گسترده بود. هدف اصلی این عملیات، حمله به جزیره‌ای است که خانه اصلی سرافت‌ها محسوب می‌شود، مکانی که گرگ‌ها پیش از این هرگز به آن حمله نکرده بودند. به نظر می‌رسد آیزاک حفره امنیتی در جزیره پیدا کرده و توانسته نیروهایش را بدون اطلاع سرافت‌ها وارد جزیره کند و حتی به مناطق غیرنظامی و کشتار زنان و کودکان دست بزند. الی که رد گرگ‌ها را گم کرده بود و به دنبال ابی می‌گشت، قصد داشت با قایق به محل پنهان شدن او برود. اما طوفان باعث انحراف قایق او شده و او را به صورت کاملا تصادفی به وسط عملیات نظامی در جزیره می‌اندازد. در این میان، الی با سرافت‌ها روبرو می‌شود و در لحظات خطرناکی قرار می‌گیرد، اما آغاز عملیات آیزاک به صورت همزمان باعث نجات جان او می‌شود. این ورود اتفاقی به جزیره می‌تواند پیامی باشد برای الی که در مسیر اشتباهی قدم گذاشته که او به این پیام توجهی نکرد و مسیر خشونت و انتقام را ادامه داد.

قبل از آغاز عملیات، ابی برای چند روز در مکانی پنهان شده بود. در صحنه پایانی فصل دوم، ابی در بیداری از خواب به نظر می‌رسد که چند روز پیش از آغاز عملیات بوده و در ابتدا با آیزاک مشکلی نداشته است، اما در فاصله این چند روز تا زمان حمله الی به مخفیگاهش، اتفاقاتی رخ داده که باعث جدا شدن مسیر ابی از آیزاک شده و او نمی‌خواهد در عملیات آیزاک شرکت کند. ابی با دوستانش در ساختمانی پنهان شده است. جای طناب دار بر گردن ابی در زمان حال نشان می‌دهد که او یک بار به دست سرافت‌ها افتاده و تلاش کرده‌اند او را دار بزنند، اما او فرار کرده است. این اتفاق بدون اطلاع آیزاک رخ داده و مشخص نیست ابی در آن زمان قصد اتحاد با سرافت‌ها، فروش اطلاعات یا انجام عملیاتی انفرادی را داشته است. رابطه ابی و آیزاک پیچیده است، تا جایی که دوستان ابی نیز در مورد موضع‌گیری خود دچار تردید هستند. یکی می‌خواهد برای کمک به ابی در کنار آیزاک بماند و دیگری معتقد است برای ناراحت نشدن ابی باید از درگیری فاصله گرفت. این پیچیدگی در رابطه ابی و آیزاک و مسیر جدا کردن ابی از گرگ‌ها که شبیه سربازان فدرا شده‌اند، احتمالا موضوع مهمی برای فصل بعدی خواهد بود. فصل سوم قرار است به صورت کامل به گذشته برگردد و اتفاقات را از زاویه دید ابی روایت کند. از لحظه‌ای که او از خواب بیدار می‌شود تا همان لحظه‌ای که به الی شلیک می‌کند. این فصل نشان خواهد داد که چگونه ابی راهش را از آیزاک جدا می‌کند، چگونه به دست سرافت‌ها می‌افتد و چگونه با الی روبرو می‌شود. شخصیت اصلی داستان در فصل سوم ابی خواهد بود و الی حضور افتخاری کوتاهی خواهد داشت.

روایت داستان از زاویه دید ابی در فصل سوم با هدف نشان دادن پوچی و بی‌معنایی چرخه خشونت است. سازندگان می‌خواهند نشان دهند که اتفاقات فصل دوم از دید ابی نیز منطقی بوده و سرنوشت او تا حدودی شبیه به سرنوشت الی در فصل دوم است. تشابهاتی مانند روابط دوستانه شبیه جسی و دینا، کشتن فردی باردار و از دست دادن دوست، در داستان ابی نیز دیده می‌شود. تفاوت مهم بین الی و ابی در مواجهه با خشونت، در مهارت و قاطعیت آنهاست. الی در کشتار ناشی است و پشیمان می‌شود، در حالی که ابی ماهر، قاطع و بدون پشیمانی کار خود را انجام می‌دهد. 

تصمیمات الی مخصوصا پنهان کردن حقیقت از دینا و انتخاب مسیر انتقام حتی پس از اطلاع از بارداری و جراحت دینا، بر رابطه‌اش با او تاثیر منفی خواهد گذاشت. سرنوشت الی به کتاب کودکانی که در کتابفروشی انتخاب کرد، پیوند داده می‌شود. در این کتاب، راوی تا انتها مداوم اشاره می‌کند که خواننده به انتها نرود زیرا آنجا یک هیولا وجود دارد و در صفحه آخر مشخص می‌شود که هیولای پایان داستان خود راوی است، اشاره‌ای به اینکه الی و ابی برای کشتن هیولا رفتند، اما خودشان به هیولا تبدیل شدند. سازندگان با نشان دادن پشیمانی الی در صحنه‌های پایانی، این امید را ایجاد می‌کنند که شاید در فصل چهارم، الی مسیر متفاوتی را انتخاب کرده و این چرخه خشونت را بشکند. تاکید سریال بر چرخه خشونت ریشه در تجربه واقعی نیل دراکمن، خالق سریال، در کرانه باختری دارد که شاهد صحنه‌های خشونت‌آمیز مشابه بود. داستان پر از مثال‌ها و تشابهاتی از چرخه خشونت است، مانند کشتن پدر بچه دینا توسط ابی به خاطر کشته شدن پدر خودش به دست جول. سریال دو نوع تفکر را در مقابل هم قرار می‌دهد: قبیله‌گرایان (مانند جوئل و جسی) که برای گروه خودی هر کاری می‌کنند و فردگرایان (مانند الی) که به عدالت فارغ از تعلقات گروهی اهمیت می‌دهند و در طول سریال نشان داده می‌شود که چگونه هر دو نوع تفکر منجر به ایجاد و ادامه چرخه خشونت می‌شوند. همچنین پس از کشته شدن دوستان ابی توسط الی، او را به عنوان فردی شکست‌خورده نشان می‌دهد که علیرغم رسیدن به هدفش، او پشیمان است و احساس شکست دارد.

رابطه الی و دینا

در روند روایت داستانی «لست آف آس» (The Last of Us) و به ویژه در رابطه با شخصیت‌های الی و دینا، برای برخی مخاطبان این احساس به وجود آمد که گرایش جنسی این شخصیت‌ها به گونه‌ای ناگهانی و بی‌زمینه مشخص شد. برای کسانی که پیش‌زمینه‌ای از نسخه اول بازی یا شخصیت‌پردازی الی در آن نداشتند، معرفی او به عنوان فردی همجنسگرا در ادامه داستان به نوعی ناگهانی و غیرمنتظره جلوه کرد. این تغییر جهت در خط داستانی به ویژه برای مخاطبانی که انتظار شخصیت‌پردازی متعارف‌تری داشتند، واکنش‌هایی گاه همراه با سردرگمی یا مخالفت به همراه داشت.

با این حال، نمی‌توان انکار کرد که سازندگان در تلاش بودند تا روایت‌های انسانی و روابط عاطفی را با واقع‌گرایی بیشتری بازتاب دهند، حتی اگر این رویکرد برای همه خوشایند نباشد. رابطه الی و دینا فارغ از جنسیت، بر پایه احساس، تضادهای درونی و همراهی در دشواری‌ها شکل گرفته و بخشی از واقعیت‌های متنوع جامعه امروز را به تصویر می‌کشد. گرچه برخی این انتخاب داستانی را غافلگیرکننده و شاید به نوعی تحمیلی تلقی کرده‌اند، اما از سوی دیگر، این بازنمایی نیز به عنوان تلاشی در جهت تنوع‌بخشی به روایت‌ها در رسانه‌های جریان اصلی قابل تامل است.

لیست بازیگران

  • پدرو پاسکال در نقش جوئل

  • بلا رمزی در نقش الی

  • گابریل لونا در نقش تامی

  • یانگ مازینو در نقش جسی

  • کیتلین دیور در نقش ابی

  • ایزابلا مرسد در نقش دینا

  • دنی رامیرز در نقش مانی

  • اریلا بارر در نقش مل

  • تاتی گابریل در نقش نورا

  • اسپنسر لرد در نقش اوون

  • جفری رایت در نقش آیزاک

  • کاترین اوهارا در نقشی نامشخص

  • آلانا اوباک

  • هتین پارک

  • رابرت جان برک

  • نوآ لامانا

کارگردانان فصل دوم

  • مارک مایلود (Succession)

  • نینا لوپز-کورادو (Perry Mason)

  • استیون ویلیامز (Watchmen)

  • کیت هرون (Loki)

  • نیل دراکمن و کریگ مزین (سازندگان اصلی سریال)

نظر منتقدان

این فصل که مانند فصل اول توسط کریگ مزین و نیل دراگمن ساخته شده است، در وب‌سایت راتن تومیتوز بر اساس ۴۵ نقد امتیاز ۹۳ درصد و در وب‌سایت متاکریتیک بر اساس ۲۸ نقد امتیاز ۸۲ از ۱۰۰ را به ثبت رسانده است. این استقبال نشان می‌دهد که سریال همچنان در اوج کیفیت خود قرار دارد و به عنوان یکی از بهترین اقتباس‌های بازی‌های ویدیویی محسوب می‌شود.

منتقدان فصل دوم را اثری قدرتمند، نافذ و تکان‌دهنده توصیف کرده‌اند که حتما باید تماشا شود. کیفیت تولید بالا و درخشش بازیگران، به ویژه بلا رمزی و پدرو پاسکال، در این فصل نیز مورد ستایش قرار گرفته است. با این حال، برخی منتقدان اشاره کرده‌اند که این فصل نسبت به فصل اول سخت‌تر و ناراحت‌کننده‌تر است و بخشی از جذابیت فصل اول که به رابطه الی و جوئل مربوط می‌شد، در این فصل به دلیل اتفاقات رخ داده کمرنگ شده که این موضوع، این فصل را پیچیده‌تر و بحث‌برانگیزتر می‌کند. همچنین، نقدی مبنی بر اینکه استفاده از روایت غیرخطی گاهی باعث کاهش شتاب داستان می‌شود، مطرح شده است.

مازیار دهقان

برچسب‌ها: آخرین بازمانده از ما
نظرات

۱ دیدگاه. دیدگاه تازه ای بنویسید

  • تعجب ما یه جایی بلاخره دیدیم به همجنس بازی این دوتا گیر بده……. واقعا گند زدن به داستان بازی با این چرت و پرتا

    پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
شما برای ادامه باید با شرایط موافقت کنید

پربازدیدها