ویل اسمیت کارگردان و برنامه‌ریز سریال Slow Horses:

همکاری‌ام با «اسب‌های آرام» به پایان رسید/ آینده سریال چه می‌شود؟

- 21 دقیقه مطالعه
ویل اسمیت کارگردان و برنامه‌ریز سریال «اسب‌های آرام» در مورد کیفیت بازی گری اولدمن، کتاب‌های میک هرون، احتمال بازگشت به سریال و چیزهای دیگر صحبت کرده است که با هم می‌خوانیم.

به گزارش فیلم نت نیوز، اگرچه دنیای جاسوسی و سازمان‌های اطلاعاتی اغلب با ماموران خوش‌تیپ و عملیات بی‌نقص نمایش داده شده است، اما سریال «اسب‌های آرام» (Slow Horses) با رگه‌های پررنگی از طنز سیاه این کلیشه را با هوشمندی تمام در هم شکسته و چهره‌ای متفاوت از ناکامی‌های اِم‌آی‌فایو (MI5) را به نمایش می‌گذارد. این مجموعه تلویزیونی مهیج و جاسوسی، محصول سال ۲۰۲۲ است و فیلمنامه آن بر اساس مجموعه رمان‌های «خانه‌ اسلاو» اثر میک هرون به نگارش در آمده است.

داستان سریال بر گروهی از ماموران اطلاعاتی بریتانیا متمرکز است که به دلیل اشتباه های فاجعه‌بار خود در ماموریت‌ها، از بخش‌های معتبر سازمان طرد شده و به واحدی تبعیدی و فرسوده به نام «خانه اسلاو» منتقل می‌شوند؛ گروهی که به طعنه «اسب‌های آرام» نامیده می‌شوند. این گروه با وجود ماموریت‌های اغلب پیش‌پاافتاده، ناخواسته درگیر پرونده‌های خطرناک جاسوسی می‌شوند که امنیت ملی بریتانیا را به خطر می‌اندازد و کشمکش آن‌ها با همکاران پرقدرت MI5 دائما بالا می‌گیرد. رهبری این گروه مطرود را جکسون لمب برعهده دارد، یک رئیس بداخلاق، ژولیده و در عین حال به شدت باهوش که نقش‌آفرینی درخشان او توسط بازیگر بزرگ سینما، گری اولدمن (برنده اسکار)، تحسین جهانی را برانگیخته است. تیم بازیگری سریال با حضور ستارگانی همچون جک لودن در نقش ریور کارترایت، کریستین اسکات توماس در نقش دایانا تاورنر و کریستوفر چونگ در نقش رادی هو تکمیل می‌شود.

سریال «اسب‌های آرام» را در فیلم نت تماشا کنید

فیلمنامه این سریال توسط ویل اسمیت به رشته تحریر درآمده است. البته او با ویل اسمیت بازیگر آمریکایی فرق دارد و شهرتش تا پیش از «اسب‌های آرام» را مدیون کمدی است. تاکنون چهار فصل از «اسب های آرام» (اسب های خودم) منتشر شده و پخش فصل پنجم آن نیز به تازگی از همان شبکه آپل‌تی‌وی آغاز شده و هر چهارشنبه یک اپیزود از آن به نمایش درمی‌آید. هر فصل از این مجموعه اقتباسی وفادارانه از یکی از کتاب‌های هرون است.

مجله اینترنتی رپ (TheWrap) با ویل اسمیت خالق این سریال پرطرفدار درباره فصل پنجم مصاحبه‌ای مفصل کرده است که ترجمه خلاصه‌ای از آن را با هم می‌خوانیم.

* تابستان امسال خبری منتشر شد مبنی بر اینکه فصل پنجم، آخرین فصل حضور شما در «اسب‌های آرام» خواهد بود.

– متاسفانه درست است. علتش این بود که برای فصل ششم فیلمنامه نداشتم. آنقدر درگیر فصل پنجم شدم که فرصت نکردم فصل ششم را بنویسم. دلم نمی‌خواهد تمامش کنم، اما از طرفی نتوانستم فیلمنامه فصل ششم را طبق زمان‌بندی آماده کنم. البته قرار است کار بدون من ادامه پیدا کند. احساس می‌کنم سریال هنوز جا برای کار دارد و می‌تواند به چیزهای بزرگ‌تر و بهتری منتهی شود. میک به‌تازگی نهمین کتاب را منتشر کرده و مطمئنم که دهمی، یازدهمی و دوازدهمی هم در راه خواهد بود، بنابراین این روند ادامه خواهد داشت. درباره کلیت سریال اما معتقدم فصل پنجم، قوس‌های داستانی خاصی را که از فصل یک شروع شده بود، به پایان می‌رساند. نمی‌خواهم اسپویل کنم، اما احساس می‌کنم که زمان مناسبی برای خروج من است. امیدوارم سریال، جایگاه خوب خود در ذهن مخاطب را حفظ کند.

* برداشت من این است که وقتی شما مشغول نوشتن فصل پنجم بودید، همزمان فصل چهارم را فیلمبرداری می‌کردید و فصل سوم را تدوین. آیا هنگام نگارش می‌دانستید که فصل پنج آخرین فصل شما خواهد بود؟ پایان کار را حس می‌کردید؟

– بله. لحظاتی بود که می‌گفتم «اوه، این آخرین روزی است که با این بازیگران فیلمبرداری می‌کنم» و از این قبیل چیزهای احساسی، اما روند کار متوقف نمی‌شود. بعد از فیلمبرداری، تدوین را دارید و سپس صحنه‌های اضافی را باید بگیرید و بعد اکران عوامل و بازیگران را دارید… بنابراین پایان فیلمبرداری، به معنی اتمام کار نیست. با این حال تنها چیزی که به آن فکر می‌کردم این بود که این فصل را به بهترین شکل ممکن بسازم و خودم را جای شخصیت‌ها بگذارم. واقعا تمرکز روی همه جنبه‌های سریال و فکر کردن جای همه کاراکترها کار طاقت‌فرسایی است.

ویل اسمیت هنگام دریافت جایزه امی

* از روزهای پایانی حضورتان در صحنه، لحظه خاصی را به یاد دارید که در ذهن‌تان ماندگار باشد؟

– بله. دو لحظه واقعا برایم دوست‌داشتنی بود؛ یکی زمانی که نیک اتکینسون و هری لارکین متصدیان ابزار و دکور، جعبه‌ای از ابزار و دکورهای خاص سریال را به من دادند که کاملا غیرمنتظره بود. یک سری خنزرپنزرهای جذاب داخل جعبه بود. روز آخر هم مدیر تولید به من یک دفتر خاطرات داد. اولش یک عکس گذاشته‌اند که در آن همه عوامل و بازیگران حضور دارند. هر کدام در یک صفحه چیزی برایم نوشته اند. همه پیام‌های باورنکردنی است. واقعا انتظارش را نداشتم. هر کس احساسش را در مورد من و این پروژه برایم نوشته و این چیزی است که برای همیشه گرامی خواهم داشت، زیرا بسیار از آن شگفت‌زده شدم.

* کنجکاوم بدانم داخل جعبه چه بوده است.

– صبر کن بیاورمش. ایناهاش… کارت شناسایی تک‌تک اسب‌های آرام را دارم. گذرنامه جعلی جاناتان پرایس، مقداری پول جعلی و قوطی یادگاری پدربزرگ ریور هم داخل جعبه بود. پلاک مین را هم خودم از کلیسا گرفتم. شگفت‌انگیز است.

گری اولدمن در نقش جکسون لمب رهبر گروه «اسب‌های آرام» و کریستین اسکات در نقش دیانا تاورنر

* در این فصل لوییزا از داستان خارج می‌شود. این سریال با جابه‌جایی بازیگران بیگانه نیست، اما بیشتر اوقات شخصیت‌ها تنها به دلیل مرگ از سریال خارج می‌شوند. در این مورد، لوییزا تصمیم می‌گیرد که کنار برود. خداحافظی آرام و غیرمعمول او چگونه بود؟

– همانطور که می‌گویید، لحظه‌ غافلگیرکننده‌ای است. میک در خلاص شدن از شر شخصیت‌ها به روش‌های غیرمنتظره بسیار خوب عمل می‌کند. هرگز قابل پیش‌بینی و عادی نیست. در مورد لوییزا، می‌دانستیم که در این فصل او را زیاد نخواهیم داشت، اما باز هم احساس می‌‌کردیم که می‌توانیم این صحنه‌های شگفت‌انگیز را با او بسازیم.

رزاموند الیزر بازیگر نقش لوییزا

* هر فصل از «اسب‌های آرام» به خودی خود مستقل است و در عین حال هر سال راه‌های ظریفی برای پیشبرد خطوط مداوم داستانی سریال پیدا می‌کنید. این بار چگونه کار را متعادل کردید؟

– حفظ ارتباط بین فصل‌ها تقریبا کاری است که میک انجام می‌دهد. روشش اینطوری نیست که یک طرح داستانی ارائه و سپس شخصیت‌ها را در آن جای دهد. همیشه به این فکر می‌کند که شخصیت‌ها کجا هستند. اگر در چینش صحنه‌ها گیر کنم، به خودم می‌گویم: «خب، شرلی در این لحظه چه می‌خواهد؟ چه چیزی در ذهن اوست؟ هدف اصلی او چیست؟ چه نقشه‌ای زیر سر دارد؟». کافی است حواس‌تان باشد که شخصیت‌های شما در کجا قرار دارند. بازیگران در ردیابی کار و کمک به من و نویسندگان دیگر درخشان هستند. میک واقعا رهبر خط داستانی سریال است. در بسیاری از مواقع، طرح داستان از شخصیت‌ها نشات می‌گیرد. اینکه رادی هو دوست‌دختر پیدا کرده هم خنده‌دار است و هم یک راز، اما مخاطب می‌داند که او در وضعیت جدید، حتما یک گندی خواهد زد، درست است؟ آشنایی با شخصیت ها واقعا جذابیت کارهایشان را دوچندان میکند.

* ظاهرا در این فصل رادی هو در کانون تمرکز سریال قرار دارد. این موضوع تعادل سریال را به هم نمی زند؟ چون گاهی اوقات وقتی یک شخصیت فرعی را در کانون توجه قرار می‌دهید، متوجه می‌شوید که دلیل موفقیت این کاراکتر، حضور اندکش بوده است. کریستوفر چانگ بازیگر بزرگی است، اما آیا در این فصل نگران به هم خوردن تعادل سریال نبودید؟

– نه، دلیل اصلی‌اش این است که میک این کار را در کتابش انجام داده بود و به نظرم قرار دادن هو در مرکز ماجرا به خوبی جواب داده است. دیگر وقتش بود که محور سریال شود. از طرفی همانطور که گفتی، کریس بازیگر بسیار خوبی است و می‌دانستم که از پس کار بر می‌آید. بازی در آن نقش بسیار دشوار است، زیرا با یک بازیگر بد، احتمال اینکه کاراکتر توهین‌آمیز و غیرقابل باور به نظر برسد زیاد است. کریس با چنان کیفیتی بازی می‌کند که مخاطب باور می‌کند رادی هو به همه چیزهایی که می‌گوید، باور دارد. او شبیه یک تئوریسین توطئه است. همه چیز را توطئه می‌بیند. صحنه‌های عالی با تاورنر دارد و سعی می‌کند چیزی را به او بفهماند و می‌بینید که از حرف و موضعش هرگز کوتاه نمی آید. این چیزی است که سائول متزاستاین که چند اپیزود این فصل را هم کارگردانی کرده در مورد کریس می‌گوید. اینکه هرگز مشخص نیست که کریس جدی می‌گوید یا شوخی می‌کند. وقتی به چشمان او نگاه می‌کنید، هیچ حسی وجود ندارد که هو بفهمد خنده‌دار است یا مورد تمسخر قرار گرفته است.

کریستوفر چانگ در نقش رادی هو در سریال «اسب‌های آرام»

وقتی سری اول را تمام کردیم، سی‌ساو (See-Saw) (کمپانی سازنده سریال)، به همه بازیگران یک لوح با یک نقل قول کلیدی از شخصیت‌شان هدیه داد. نقل قولی که من برای کریس انتخاب کردم این بود: «آنها سعی کردند مرا زندانی کنند، اما نمی‌توانید یک اژدها را در قفس بیندازید.». در واقع جمله‌ای بود که کریس در یکی از برداشت‌ها بداهه‌پردازی کرد و دلم خواست آن جمله را قاب شده به او بدهم تا بتواند واقعا مالکیت آن شخصیت و تمام آنچه را که به همراه می‌آورد، احساس کند. یکی از لذت‌های فراوان کار در «اسب‌های آرام»، تماشای کریس بود. او با این شخصیت دیوانه رشد می‌کند و اوج می‌گیرد. بنابراین نه! نگران نبودم و همیشه مطمئن بودم که سریال می‌تواند به قلمروهای تازه برود. این همان کاری است که میک هرون هم در کتاب‌هایش انجام می‌دهد. تغییر جهت و ورود به ماجراهای تازه چیز خوبی به نظر می‌رسد. سریالی که در آن رادی هو دوست دختر پیدا می‌کند (با توجه به خرابکاری‌هایش در این زمینه و اینکه مثلا یک ربات دختر در فصل قبلی سرش کلاه گذاشت)، به طور خودکار خنده‌دارتر از سریالی خواهد بود که در آن دیوید کارتوایت زوال عقل دارد، اما هنوز همان سریال است. هنوز همان چیز است. یک اکولایزر گرافیکی است و کل سریال به‌هم‌پیوسته است.

* می‌خواستم در مورد صحنه آغازین این فصل با شما صحبت کنم که یک تیراندازی جمعی را به تصویر می‌کشد. می‌دانم که قبلا بمب‌گذاری‌ها و رویدادهای تلفات جمعی در سریال وجود داشته است. در سریال‌های جاسوسی، تماشای رویدادهای بزرگ مثل صحنه‌های تعقیب و گریز به عنوان چیزی که مخاطب تجربه نکرده، آسان است. حتی تیراندازی در خیابان‌های لندن در فصل چهارم نیز برای آن داستان و این شخصیت‌ها بسیار خاص به نظر می‌رسد، اما تیراندازی جمعی در آغاز این فصل چند غیرنظامی را هم شامل می‌شود. چنین رویدادهایی اما در ایالات متحده عادی است و مخاطب نگاه متفاوتی به آن دارد. هنگام ساخت به کدام دسته مخاطب فکر می‌کردید؟

– چه نکته جالبی. بهش فکر نکرده بودم، اما کاملا حق با شماست. دیکی بو در سری دوم تنهاست و واقعا هیچ کس او را نمی‌شناسد. ماجرای استانبول هم چیز دیگری است. فکر می‌کنم بمب ماجرا در ابتدای سری چهارم است. آنقدر این رویداد در پس‌زمینه پررنگ است که شما آن را به شکل تیراندازی جمعی احساس می‌کنید. البته احساس شما بسیار غریزی و درست بود. در مورد طراحی آن صحنه خیلی فکر کردیم. دلیل انجامش این است که کتاب هم با تعریف همین ماجرا آغاز می‌شود و ما هم می‌خواستیم به کاری که میک هرون انجام داده وفادار باشیم.

تیزر فصل پنجم سریال «اسب‌های آرام»

یک نسخه‌ هم داشتیم که در آن تیراندازی به محض شروع قطع می‌شد، اما حس لازم را به مخاطب نمی‌داد. البته ما نمی‌خواستیم صحنه شروع سریال، وحشتناک و ناراحت‌کننده باشد، بلکه صرفا یک چرخش واقعا خوب بود که مخاطب انتظارش را ندارد و کاملا گیج می‌شود. بیننده از خودش می‌پرسد: چه اتفاقی دارد می‌افتد؟ و امیدوارم اعتماد کند که ما توضیح خواهیم داد. می‌خواهم بگویم به این موضوع توجه داشتیم. واضح است که این رویدادهای وحشتناک، دنیای واقعی را تداعی می‌کند، اما برای سریال «اسب‌های آرام» چیز جدیدی است که باید انجام می شد، مهم است که سریال به فضاهای جدید برود و تکراری نباشد و نکته اصلی همین است.

* مصاحبه‌ای از شما با ددلاین (Deadline) منتشر شد که در آن از شما در مورد اقتباس از کتاب «ساعت‌های مرموز» (The Secret Hours) نوشته میک هرون به عنوان یک اسپین‌آف بالقوه سوال شد. واقعا علاقه‌مند به اقتباس از آن هستید یا ساخت این اسپین‌آف صرفا یک رویای دور از دسترس است؟

* هر دو. [می‌خندد] فعلا هیچ برنامه‌ای برای انجام آن نداریم، اما خیلی دوست دارم آن کتاب را هم در قاب تلویزیون ببینم. «ساعت‌های مرموز» یکی از کتاب‌های مورد علاقه من از میک است؛ زیرا بسیار مبتکرانه و غافلگیرکننده است و او واقعا خودش را به چالش می‌کشد، اما نه به شکلی که برای خواننده افراطی به نظر برسد. در این کتاب در زمان حال هستیم و کارآگاهان در حال کاوش پرونده‌های قدیمی در مورد حادثه‌ای هستند که در دهه ۹۰ در برلین اتفاق افتاده است. سپس یک فلاش‌بک به برلین آن سال می‌خورد و برخی از افراد حاضر در آن رویداد را به زمان حال می‌آورند تا با آنها مصاحبه کنند و شما به تدریج متوجه می‌شوید… اوه این لمب است و این تاورنر است و این دیوید است و دیکی بو و بقیه اسب‌های آرام… این اسپین‌آف اگر ساخته می‌شد پیش‌درآمد فوق‌العاده‌ای بود که چیزهای زیادی را به شکلی واقعا مبتکرانه توضیح می‌داد. برای بردن این کاراکترها به دهه ۹۰ هم می‌توان از فناوری دی-ایجینگ (de-aging) استفاده کرد. فن‌آوری شگفت‌انگیزی که خیلی دوستش دارم. گری بازیگر شگفت‌انگیزی است. دوست دارم ببینم چگونه او به عنوان لمب ۲۰ سال پیش، حرکت و صحبت می‌کند. مطمئنم گری در نقش جوانی خود هم فرو می‌رود و همه ما را دوباره به روشی متفاوت شگفت‌زده خواهد کرد. امیدوارم یک نفر آن مقطع را بسازد. مطمئنم که استودیو تمام کتاب‌های میک و تمام کتاب‌های جانبی و رمان‌های کوتاه او را خواهند ساخت. مطمئنم که همه آنها روی صفحه نمایش قرار خواهند گرفت، بنابراین شک ندارم که در آینده نزدیک «ساعات مخفی» هم ساخته خواهد شد.

تصویر جلد کتاب پرفروش «ساعت‌های مرموز» نوشته میک هرون

* در کتاب‌های میک هرون چیز خاصی وجود دارد که به عنوان یک طرفدار، مشتاق تماشای آن باشید؟

– بله! بله! همه کتاب‌ها. من همه آنها را خوانده‌ام. میک همه کتاب‌هایش را قبل از انتشار به من می‌دهد و خوشبختانه می‌توانم آنها را کمی زودتر از بقیه بخوانم. بنابراین می‌دانم چه اتفاقی قرار است بیفتد و خیلی مشتاقم که نوشته‌هایش را در تلویزیون ببینم. اصلا وقتی کتاب‌هایش را می‌خوانم، فیلمش را در ذهنم تصور می‌کنم. بازیگران و عوامل همه عالی هستند. آدام رندال برای کارگردانی سری شش بازگشته است. او به تازگی برای سری چهارم برنده جایزه امی شد. کارگردان بی‌نظیری است، بنابراین مطمئنم خروجی کار عالی خواهد شد.

* شانسی وجود دارد که چند فصل بعد به سریال برگردید و دوباره کار را به دست بگیرید؟ یا این که کلا از این پروژه خارج شده‌اید؟

– واقعا بهش فکر نکرده‌ام. فقط به این فکر می‌کنم که پروژه از آن شخص دیگری خواهد بود و معتقدم درست نیست دیگر به کار ورود کنم و در شیوه کارگردانی دخل و تصرفی داشته باشم. باید اجازه داد مالک اثر خودش تصمیم بگیرد. با این‌حال کسی چه می‎داند. شاید روزی برگردم…

ترجمه و تنظیم: جهانگیر شاه‌ولد

برچسب‌ها: اسب‌های آرام،گری اولدمن
نظرات

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
شما برای ادامه باید با شرایط موافقت کنید

پربازدیدها