هیولاهای ۲۰۲۵ و بازیگرانشان/ هیولاها را آخر پاییز می‌شمارند!

- 15 دقیقه مطالعه

در فیلم‌نت نیوز بخوانید

با اتمام سال میلادی جاری، نگاهی داریم به هیولاهای معروف امسال در سینما و فیلم هایی که بازی کرده اند!

به گزارش فیلم‌ نت ‌نیوز، با رسیدن ماه دسامبر، آخرین ایستگاه تقویم میلادی و فصل نامزدی‌ها و جوایز سینمایی، بازار انتشار فهرست‌ها دوباره داغ شده است. مجله‌‌ها، پلتفرم‌ها، شبکه‌های اجتماعی و سایت‌های تخصصی هر کدام در تکاپوی معرفی بهترین سریال‌ها، درخشان‌ترین بازیگران و پربحث‌ترین عناوین سال هستند. طبق داده‌های سایت معتبری چون IMDB امسال بیش از ۲۵ هزار عنوان فیلم و سریال منتشر شده ‌اند یا در آخرین فرصت‌های سال در حال اکران‌ هستند؛ عددی که نشان می‌دهد جهان تصاویر متحرک چه سال شلوغ و پرهیجانی را پشت سر گذاشته است.

در این میان، طرفداران ژانرهای فانتزی و علاقه‌مندان به هیولاها، دراکولاها و مخلوق‌های عجیب، بدون شک یکی از پربارترین سال‌های خود را تجربه کرده‌اند؛ آثاری که مدت‌ها انتظارشان را می‌کشیدند حالا تبدیل به خاطره‌هایی تلخ و شیرین شده‌اند، خاطره‌هایی که در ذهن می‌مانند و شاید معیار سال‌های بعد شوند.

در این گزارش قدمی در جهان فانتزی می زنیم تا ببینیم در میان انبوه تولیدهای امسال، پرده سینما و صفحه نمایش چه موجودهای خبیث، تهدیدکننده و غیرطبیعی را پیش روی ما قرار داده‌اند؛ کاراکترهایی که بی‌‌هیچ تردیدی هیولا نامیده می‌شوند و راستش را بخواهید بهتر است فقط در همان جهان خیالی بمانند!

هیولای فرانکشتاین

کمتر کسی پیدا می‌شود که هیولای فرانکشتاین را نشناسد؛ موجودی زاده اوایل قرن نوزدهم و برآمده از رمان جاودانه مری شلی. این هیولا هر چند از دل ادبیات متولد شد، اما در گذر بیش از دو قرن، در سینما فرصت رشد و تکامل پیدا کرده و بارها توسط بازیگران گوناگون جان گرفته است. انگار سرنوشت هیولای فرانکشتاین در دنیای هنر نیز همان تکرار غریب داستانش باشد؛ موجودی بیگانه اما هیجان‌انگیز، هراس‌آور و استثنایی برای اهالی سینما. آن‌ قدر این کاراکتر در نمایش، تئاتر و سینما بازآفرینی و تفسیرهایی تازه داشته است که نسخه‌هایش یک فهرست طولانی و پر پیچ ‌و خم می‌سازند؛ فهرستی که اگر از تازه‌ترین اقتباس سینمایی یعنی «فرانکشتاین» ساخته گیرمو دل‌تورو (۲۰۲۵) آغاز کنیم، سرانجام به اولین نسخه سینمایی در سال ۱۹۱۰ می‌رسیم؛ فیلمی به کارگردانی جِی. سر داولی و تهیه‌کنندگی توماس ادیسون.

دل‌تورو از همان لحظه‌ای که اعلام کرد سراغ رمان مری شلی رفته است، موجی از هیجان و کنجکاوی میان مخاطبانش ایجاد کرد؛ حضور بازیگرانی چون اسکار آیزاک در نقش دکتر فرانکشتاین، کریستوفر والتز و میا گاث، انتظارها را از همان مرحله پیش‌تولید به‌ طرز چشمگیری بالا برده بود. کنجکاوی اصلی درست جایی شکل گرفت که پرسش بزرگ مطرح شد؛ هیولای فرانکشتاین را چه کسی بازی می‌کند؟ پاسخ، غافلگیرکننده بود؛ ژاکوب الوردی؛ انتخابی نامحتمل، اما دقیقا به همین دلیل جذاب؛ حضوری که هم نامش را به فهرست بلند بازیگران این کاراکتر ماندگار اضافه می‌کند و هم او را مقابل چالشی تازه قرار می‌دهد. او در کالبد موجودی پیچیده و چندبعدی جای می‌گیرد که لایه‌های احساسی و فکری‌اش رشد می‌کند و در میان جهان انسان‌ها راهی برای معنا دادن به زندگی‌اش می‌جوید؛ انتخابی که در نهایت می‌تواند یک پله مهم در مسیر حرفه‌ای الوردی باشد.

کُنت دراکولا

لوک بسون، کارگردان «لئون» و مجموعه اکشن‌-کمدی «تاکسی»، در آخرین اثر خود یعنی «دراکولا: یک قصه عاشقانه» که در سال ۲۰۲۵ منتشر شد شرایط مشابه‌ای با اثر گیرمو دل‌تورو دارد. او نیز همچون دل‌تورو سراغ اقتباس از یک اثر گوتیکی قرن نوزدهمی رفته است و با انتقال قصه رمان برام استوکر، «دراکولا»، به مدیوم سینما، خون‌خوارترین هیولای دنیای ادبیات را با بازیگری جدید و شمایلی متفاوت به عرضه نمایش گذاشته است. اگرچه اثر او نسبت به «فرانکشتاین» کمتر مورد اقبال قرار گرفت، اما استفاده از کلب لندری جونز، بازیگر آثاری چون «مردان ایکس: کلاس درجه یک» و «سه بیلبورد خارج از ابینگ، میزوری» با آن چهره بی‌روح و همرنگ یخ، لب‌های سرخ، ابروان کم‌پشت، چشمان نافذ، گودافتاده با مردمک‌هایی کوچک که گویی برای مکیدن خونی تازه تاب و تحمل کمی دارد، می‌تواند بیننده‌اش را فارغ از کیفیت و عمق داستان فیلم مجذوب کاراکتر مرموزش کند و تا انتها همراهی و همدلی مخاطبش را کسب کند.

کلب لندری جونز هرچند همچون ژاکوب الوردی زیر ساعت‌ها گریم سنگین قرار گرفت تا برای این نقش آماده شود اما کیفیت بازی او همچون الوردی چیزی بیشتر از یک گریم ساده یا استفاده از CGI است. کیفیت بازی او قطعا بسیار تاثیرگذارتر و چشم‌گیرتر از گریم او بوده است و جدا از کیفیت هیولاگونه‌ای که گریم صورت و بدن به او داده است، این حرکت‌‌ها، نگاه‌‌ها و بازی درخشان اوست که نقش را چنان تاثیرگذار و واقعی جلوه داده است. کاراکتر او، کنت دراکولا، نیز چون کاراکتر الوردی، هیولای فرانکشتاین، عقبه‌ای پر‌جزئیات و نسخه‌های اقتباسی درخشانی دارد اما با این حال لندری جونز در این نسخه ساخته بسون قطعا توانسته است چه در قامت یک خون‌آشام چهارصدساله فرتوت، تنها و نفرین‌شده و چه در شمایل یک شاهزاده پیروز جنگ اما شکست‌خورده از زندگی ابعاد جذابی را از زندگی دوگانه این کاراکتر محبوب را با احساس‌های حقیقی خود به نمایش بگذارد. تماشاگران «دراکولا: یک قصه عاشقانه» حتی اگر روزی فراموش کنند لوک بسون چنین فیلمی در کارنامه‌اش دارد، چهره کلب لندری جونز را به عنوان خون‌آشامی تمام‌عیار از یاد نخواهند برد؛ حضوری که نه فقط در دنیای سینما، بلکه انگار در خیال و دنیای واقعی هم جا خوش می‌کند.

وکنا

فصل پنجم و نهایی سریال فوق العاده محبوب «اتفاقات عجیب» نیز در سال ۲۰۲۵ منتشر شد؛ سریالی که انتشارش سرورهای شبکه نتفلیکس را با مشکل جدی مواجه کرد و در جایگاه اول محبوب‌ترین عنوان حال حاضر IMDB قرار گرفت.

«اتفاقات عجیب» از سال ۲۰۱۶ تا به امروز در میان گروه سنی نوجوان و البته جوان‌هایی که روزی نوجوان بوده‌اند محبوبیت عظیمی پیدا کرده است و برادران دافر، سازندگان اثر، موفق شده‌اند این سریال را در لیست سریال‌های تاریخ سینمایی ابدی کنند. آنچه که بینندگان این سریال را برای تماشا فصل پنجم آن مشتاق کرده است تنها دیدار مجدد کاراکتر‌های محبوب‌شان و اتفاق‌ها و ماجراهای پیش‌روی آن‌ها یا میل به به‌انتها رساندن ماجراجویی ۱۰ ساله‌شان نیست. وکنا همان هیولای سهمناک و دلهره‌آور با نیروی خارق‌العاده در کنترل ذهن قربانی‌هایش است که در سه فصل ابتدایی حضور نداشت و با هنرنمایی باورپذیر جیمی کمپل باور به عنوان این هیولای نفرت‌انگیز، از فصل چهارم دل طرفداران را به تپش انداخت و آن‌ها را نگران سرنوشت جویس، جاناتان و دیگر کاراکتر‌های سریال کرد.

دلیل برجسته‌شدن وکنا فقط به طراحی ترسناک یا قدرت‌هایش برنمی‌گردد؛ بخش بزرگی از شکوه این کاراکتر ریشه در خودِ اجرای باور دارد. او در این نقش ترکیبی از بازی فیزیکی سنگین، بدن‌پردازی دقیق، حرکت‌های کنترل‌شده و صداسازی عمیق و وحشت‌آفرین ارائه داد که بسیاری از منتقدان آن را یکی از بهترین نقش‌آفرینی‌های چهره‌ زیر گریم در سال‌های اخیر نامیدند. واکنش‌ها به حضور او به طرز قابل‌توجهی مثبت بود؛ از ستایش برای خلق هیولایی انسانی‌تر و چندلایه گرفته تا تحسین توانایی‌اش در منتقل کردن رنج، خشم و آلودگی ذهنی وکنا، حتی از پشت لایه‌های سنگین گریم و پروتز. همین عملکرد بود که باعث شد وکنا نه فقط یک دشمن نهایی ساده، بلکه یکی از ماندگارترین آنتاگونیست‌های تلویزیونی دهه اخیر تلقی شود؛ کاراکتری که هم مخاطب را می‌ترساند و هم کنجکاوی برمی‌انگیزد. بخش مهمی از بار احساسی و دلهره‌آور فصل پایانی این سریال محبوب و دیدنی قطعا روی شانه‌ها و اجرای دقیق باور قرار گرفته است.

تماشای سریال «اتفاقات عجیب» در فیلم نت

پنی وایز

آثار استیون کینگ آن‌چنان مورد اقتباس‌های گوناگون سینمایی قرار گرفته و ژانر‌های گوناگون‌ را معطر به رنگ و بوی خود کرده است که امروزه نام او به عنوان یک مولف حتی نورانی‌تر از بسیاری از کارگردان‌های سینما می‌درخشد. به یقین بدون استیون کینگ و قصه‌های او، در ابتدا دنیای ادبیات بسیاری از فضاهای دلهره‌‌آور، کاراکتر‌های متفاوت و قصه‌های عجیبش را از دست می‌داد و در نهایت سینما نیز از آن‌ها بی‌بهره می‌ماند.

وقتی سال ۲۰۱۷ برای اولین بار رمان استیون کینگ توسط کری فوکوناگا تبدیل به فیلمنامه شد و اندی موسکیِتی کارگردانی آن را به عهده گرفت تا در نهایت فیلم ترسناک «آن» منتشر شود، کسی فکر نمی‌کرد این فیلم با بودجه ۳۵ میلیون دلاری بتواند در گیشه به فروشی ۲۰ برابری دست پیدا کند و با رقمی نزدیک به ۷۲۰ میلیون دلار تبدیل به پرفروش‌ترین فیلم ترسناک تاریخ سینما شود. نکته اینجاست که این اثر نه تنها از لحاظ تجاری، بلکه از نظر منتقدان ملقب به یکی از بهترین فیلم‌های ترسناک و همچنین بهترین اقتباس‌های صورت گرفته از آثار استیون کینگ شد و به خاطر تیم بازیگری، کارگردانی و موسیقی متن مورد ستایش قرار گرفت.

داستان مجموعه «آن» به همینجا ختم نشد. اندی موسکیِتی در کنار بازیگر نقش اول خودش، بیل اسکاشگورد، که از کاراکتر پنی وایز پرسوناژی واقعی، بی‌رحم و ملموس ساخته و به نمایش گذاشته بود، از جسیکا چستن، جیمز مک‌آووی، بیل هدر در قسمت دوم خود با عنوان «آن: بخش دوم» نیز استفاده کرد. اثری دوباره با فروش بالا و رقم عظیم ۴۷۳ میلیون دلار که تبدیل به یازدهمین فیلم ترسناک پرفروش تاریخ سینما شد.

پنی وایز با بازی بیل اسکاشگورد در سریال «آن: به دری خوش آمدید» دوباره به صحنه بازگشته است و ترسی عمیق و درونی را زنده می‌کند. اسکاشگورد با تسلطی بی‌نظیر بر حرکت‌ها، نگاه‌ها و سکوت‌های شخصیت، پنی وایزی ساخته که هم‌زمان دیوانه، وسوسه‌کننده و بی‌نهایت جذاب و دیدنی است. هر لبخند سردش، هر خنده شیطانی و هر تکان کوچک بدنش، وحشت را مستقیم به قلب تماشاگر می‌فرستد؛ گویی هر لحظه قرار است پنی وایز از قاب صفحه نمایش به بیرون بپرد و بیینده‌اش را سلاخی کند.

تماشای سریال «آن: به دری خوش آمدید» در فیلم نت

گریم و طراحی بصری پنی وایز هم به بازی او جان می‌بخشد؛ رنگ‌ها، جزئیات صورت و سایه‌ها هر حرکت اسکاشگورد را تقویت می‌کنند و واقعیت هیولا را باورپذیر می‌کنند. این بازی خیره‌کننده باعث شده پنی وایز فراتر از یک شخصیت ترسناک کلاسیک باشد و تبدیل به نمادی از ترس واقعی و هیجان سینمایی شود؛ اثری که تنها بازیگری چون او با درک کامل از کاراکتر می‌تواند خلق کند.

در نهایت، دنیای سینما به خلق کاراکترهای تازه، هیولاها و موجودهای عجیب و غریب ادامه می‌دهد و با هر نسل جدید، شخصیت‌های کلاسیک خود را یا به خاطره‌ای ماندگار و جاودانه تبدیل می‌کند و یا گاهی به تصاویری کمیک و نوستالژیک بدل می‌کند. سال ۲۰۲۵ نمونه‌ای از این روند بود؛ با هیولاهایی تازه که بازیگرانشان با اجرای خیره‌کننده و طراحی بصری نوآورانه، ترس، هیجان و جذابیت را همزمان به مخاطب هدیه کردند و نشان دادند که دنیای سینما حتی با گذر زمان، توان خلق موجودهای فراموش‌نشدنی را حفظ کرده است.

رامتین امانی

برچسب‌ها: اتفاقات عجیب،فرانکنشتاین
نظرات

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
شما برای ادامه باید با شرایط موافقت کنید