نگاهی به سریال اختصاصی فیلمنت
هیچکس در مرداب بیگناه نیست!
به گزارش فیلم نت نیوز، در ساختار فعلی که همه پلتفرمهای اینترنتی در کنار شبکههای رسمی صدا و سیما سعی میکنند بهترینها را ارائه دهند تا به همان هدف جذب مخاطب دست پیدا کنند، باز هم سریالهای خوب و مخاطب پسند اندک است.
سریال «مرداب» را در زمان پخش ندیدم و به یکباره پس از یک سال تصمیم به دیدنش گرفتم و باور کنید با توجه به تجربههای اخیر از برخی مجموعهها چندان مطمئن نبودم که بعد از دیدن چند قسمت آن را همانند بسیاری مجموعه دیگر رها خواهم کرد، اما ۲۰ قسمت را دقیقاً در سه روز پشت سر هم دیدم و از این بابت که ناچار نبودم برای هر قسمت هفتهای را صبر کنم خوشحال شدم. تصور میکنم «مرداب» آنگونه که باید و حداقل همانند مجموعه موفقی همانند «پوست شیر» دیده نشد و به آن پرداخته نشده است و شاید به همین دلیل است که در موردش مینویسم و قطعاً به علاقهمندان جدی سریال دیدنش را توصیه میکنم. مرداب چند شاخصه مهم دارد که قطعاً باید به آن توجه کرد، نخست اینکه فیلمنامهای مبتنی بر محوریت شخصیت دارد و داستان به واسطه کنش شخصیتها رنگ پیدا میکند. یعنی اگر بازی بازیگران نمیتوانست آنچنان که باید عمق پیدا کند قطعاً داستان و در نتیجه تمام سریال از آن لطمه جدی میدید.
داستان از یک قتل آغاز میشود که قرار است خودکشی به نظر بیاید و همان باعث میشود تا پای شخصیتها به مرور به داستان باز شود. فیلمنامه «مرداب» در چند لایه داستانی مختلف روایت میشود، یکی داستان فیاض با بازی مهدی هاشمی و از دست دادن پسرش، دوم روایت ایرج و آفاق، شهرام حقیقت دوست و پانتهآ پناهیها، سوم داستان سرگرد فتحی با بازی حامد کمیلی و چهارم شکیب با حضور امیر جعفری و خاندان خلافکار اوست که همان پخش چهارم خود از چند داستان زیر مجموعه تشکیل شده است. در کنار این سه روایت اصلی داستانهای موازی دیگری هم رخ میدهد که گذشته را به امروز وصل و شخصیت پردازی نقشها را پر رنگتر از قبل میکند. داستان و گره اصلی بر اساس یک معامله قاچاق عتیقه تعریف میشود اما هر بخش و لایه گرههای جداگانه خود برای روایت را دارد و هوشمندی نویسنده و کارگردان تقسیمبندی صحیح اتفاقاتی است که باید علاوه بر ایجاد کنش و کشمکش اصلی، داستانهای فرعی را در کنار معرفی شخصیتها برای بیننده ایجاد کند.
در سریال «مرداب» همه آدمها در حال دست و پا زدن هستند گویی همه در مرداب قرار دارند و هر کسی به اندازه سهمش در قمار اصلی مجازات میشود و یا نجات پیدا میکند. تعلیق به عنوان یکی از مهمترین اصلهای فیلمنامه در چنین ساختاری به دقت مورد توجه قرار گرفته است تا همواره داستان چند قدم از حدس مخاطب پیش باشد و همین تعلیق است که مخاطب را پا به پای شخصیتها تا پایان پیش میبرد. و هر زمان که مخاطب احساس میکند میتواند اتفاق بعدی را حدس بزند، فیلمنامه برگ برنده دیگری برای حیرت مخاطب ایجاد میکند. مجموعه «مرداب» اگرچه یک درام معمایی است و خط داستانی کلاسیکی دارد اما محل تقابل قهرمان و ضد قهرمان نیست، قهرمانی وجود ندارد و همه افراد در قصه به اندازه فهم و نقش خودشان درگیر ماجرایی هستند که به واسطه عنصری به نام طمع اتفاق میافتد.
داستان در تهران و مردابی در شمال و گوشهای در جنوب روایت میشود، نماهای شمال قرار نیست کارت پستالی و تنها در جهت زیبایی باشد، آنچه در بخش شمال اتفاق میافتد در تضادی غریب با سرسبزی و زیبایی منطقه شمال به ایجاد یک اتمسفر وهم آلود و در عین حال واقعی میانجامد که توسط مخاطب درک میشود به جای آنکه تنها یک عنصر زیباشناختی باشد. در نهایت سریال «مرداب» قطعاً جزء مجموعههایی است که میتواند برای علاقهمندان سریال جذاب و دیدنی باشد از آن جهت که داستانش را در فرم مورد نظر و استانداردی با تمام شاخصههای فنی و هنری روایت میکند، اضافه گویی ندارد و در انبوه سریالهای سردرگم اثری محترم و شریف است.
همه شخصیتها خاکستری هستند و شاهد خیر و شر مطلق نیستیم
در فضایی که «مرداب» اتفاق میافتد همه شخصیتها خاکستری هستند و شاهد خیر و شر مطلق نیستیم و این نوع نگاه واقعی به آدمی قطعاً یکی از موارد قابل تحسین در این فیلمنامه است. در واقع اگر عمل آدمها بر اساس طمع و زیاده خواهیشان نباشد داستان قطعاً شکل دیگری پیدا میکرد و یا زودتر به پایان میرسید اما همان پافشاری بر توهم حق است که باز به گره افکنی میانجامد و باز مخاطب را در انتظار گرهگشایی با خود تا پایان همراه میکند. آدمهای «مرداب» میان واقعیت و خیال دست و پا میزنند، دلشان میخواهد از آن وضعیت فرو رونده رها شوند اما همه در جای خود دست به اشتباه میزنند و گویی به ریسمانی پوسیده چنگ میزنند.
همین باورپذیری خواستههای انسانی در کنار فیلمنامه و داستان پرکشش و در نهایت اجرای خوب بازیگران است که نمیگذارد نخ اتصال مخاطب به اثر گسسته شود و تا انتها با آن همراه باشد. گویی در جهان «مرداب» هیچ بیگناهی وجود ندارد و قرار است همه در این برزخ بوجود آمده از سر اشتباه و طمع و زیاده خواهی، به سزای عمل خود برسند. سیر منطقی اتفاقات در کنار تقسیمبندی صحیح روایت داستانی در ۲۰ قسمت از جمله دلایل موفقیت مجموعهای است که توانسته با همین الگو همذات پنداری مخاطب را به دست آورد.
نکته دیگر در آثار معمایی یا جنایی و… خلق یک شخصیت منفی چند بعدی است، شخصیتی که در «مرداب» با هنرمندیامیر جعفری خلق میشود و به واسطه متن و دیالوگ و بازی هوشمندانه و در خور توجهامیر جعفری از قالب یک تیپ تکراری و کلیشهای به یک شخصیت منحصر به فرد بدل میشود.
حس تلخ تنهایی
شکیب با بازی امیر جعفری با اینکه قرار است خلافکار و شخصیت منفی داستانی باشد که از کشتن و خونریزی ابایی ندارد اما در جاهایی همدلی مخاطب را برمی انگیزاند، حس تلخ تنهایی او در اواخر داستان وقتیامیدش از همه ناامید میشود و متوجه بیوفایی خانوادهای که به زحمت برای خود ساخته میشود به مدد بازی روان و بدون اغراقآمیز جعفری جان میگیرد تا جایی که مخاطب با او همدردی میکند. سریال «مرداب» اوج پختگی چند بازیگر دیگر هم هست، شهرام حقیقت دوست که احتمالاً آشناترین تصویرش در ذهن ما همان پسر خلافکار سریال «خط قرمز» است در این سالها به پختگی سنی و بازیگری رسیده است. بازی او پیش از این در سریال «خونسرد» توانست نظر مثبت بسیاری از مخاطبان را در پی داشته باشد و اینجا با حقیقت دوست متفاوتی روبرو هستیم که به نوعی بلوغ حرفهای او را رقم میزند، بازی او در نقش ایرج که چند وجهه اصلی دارد قابل توجه است.
ایرج کلاهبردار با ماشین نعش کش که در نقش آدمهای مهربان گوش بازماندگان عزا را میبرد تا آنها را با همکاری خواهرش تیغ بزند، در کنار پسری محتاج توجه که در کنار خواهرش بدل به پسربچهای شیطان و بازیگوش میشود و در نهایت مردی که در لحظات سخت تلاش میکند به هر جان کندنی که شده خود را از مهلکه برهاند.
بی تردید بازی درخشان شهرام حقیقت دوست یکی از برگهای برنده و انتخاب هوشمندانه کارگردان در این مجموعه است. در کنار او حامد کمیلی است که عملاً در این سالها جز چند سریال و فیلم معمولی آنهم در نقشهای شبیه هم کاری متفاوت از او ندیده بودیم، اما در «مرداب» شخصیت یک پلیس نفوذی که زندگی تلخی دارد و همچنان انجام وظیفه به تراژدی زندگیاش میانجامد روبرو هستیم. در «مرداب» هیچ اثری از حامد کمیلی گذشته وجود ندارد، نقش تلخ سرگرد فتحی را به خوبی دریافته و تلاش کرده به جای ایجاد یک لایه بیرونی، اتفاقاً بصورتی کاملاً درونی نقش را از آن خود کند تا جایی که تصور هر بازیگری به جای او در این نقش را دور از ذهن میکند.
اگرچه سایر بازیگران مجموعه همانند مهدی هاشمی، مجتبی پیرزاده و… همگی در نقشهای خود تأثیرگذار و مؤثر ظاهر شدهاند اما بیشک «مرداب» محل درخششامیر جعفری، شهرام حقیقت دوست، حامد کمیلی و پانتهآ پناهیها است. پانتهآ پناهیها، چهره متفاوت این سالهای بازیگری زن در سینما و سریال ماست، از چالشهای نقش به هر شکل استقبال میکند چه نقش پیرزن فیلم «نفس» با آن گریم متفاوت باشد یا بازی در نقش شربت در سریال «شهرزاد» یا زن مستبد قجری در «بانوی عمارت» او در هر نقشی تلاش میکند متفاوتتر از قبل ظاهر شود.
پانتهآ پناهیها که از دهه ۸۰ حضورش در پشت صحنه با سمت منشی صحنه را آغاز کرد عملاً فعالیت جدیاش به عنوان بازیگر را در دهه ۹۰ آغاز کرده است و تاکنون توانسته حضوری تأثیرگذار در سینمای ایران داشته باشد. او در نقش آفاق در «مرداب» هم تمام تجربه و توان بازیگریاش برای رسیدن به نقشی متفاوت را به کار بسته و بازی در بازی او در این مجموعه قطعاً یکی از نقاط قوت این سریال است. نکته مهمی که نباید از آن غافل شد طراحی مؤثر و لوکیشن در سریال «مرداب» است، طراحی فضا و ایجاد یک اتمسفر تأثیرگذار آنهم در شرایطی که بسیاری از آثار سینمایی بیتوجه به تأثیر لوکیشن تنها به روایت داستان میاندیشندو یا به دنبال قاببندی زیباشناسانه هستند از موارد قابل تحسین این سریال است.
نوید جعفری نویسنده و منتقد سینما