به گزارش فیلم نت نیوز، «گلاره محمدی» منتقد در یادداشتی نوشت: «برزو نیکنژاد که پیش از «مرداب» توانایی خود را در کارگردانی مجموعههای موفق تلویزیونی نشان داده و با تجربه در ژانرهای گوناگون توانسته سبک و سیاق خود را در فرم و روایت به دست آورد، این بار برخلاف نخستین تجربهاش در فیلمنت (سریال کمدی آفتابپرست) داستانی پلیسی – معمایی را برگزیده و با در اختیار گرفتن بازیگران و عوامل فنی حرفهای توانسته است تا اینجای کار اثری استاندارد و درخور توجه به مخاطب تیزبین و سختگیر این روزها ارائه دهد.
شاید اقبال و علاقه بینندگان سریال موفق پلتفرم فیلمنت یعنی سریال «پوست شیر» در انتخاب برای ادامه مسیری با همان مقصد بیتاثیر نباشد ضمن اینکه نیکنژاد با فیلم تحسین شده «دوزیست» نشان داد که فقط در ساخت و پرداخت فیلمنامههای کمدی مهارت ندارد و اتفاقاً سینمای اجتماعی و مولفههایش را به درستی میشناسد و در پرداختن به مضامینی مهم از زندگی این روزها توانایی چشمگیری دارد.
پیش از هر چیز آنچه «مرداب» را از نمونههای مشابهش متمایز میسازد، فضاسازی و توجه به جزئیات است. این مجموعه در طراحی پالت رنگی مختص داستان و همراهی طراحی صحنه، فیلمبرداری و تدوین هماهنگ با خط روایی قصه، اتمسفری را ساخته و برای بیننده به تصویر میکشد که سهم بسزایی در پیشیرد روند داستان ایفا میکند و بیراه نیست اگر بگوییم در برقراری ارتباط میان تماشاگر و اثر، بار بزرگی را از دوش کارگردان برداشته است.
مهمترین پیش فرض برای چنین شرایطی این است که طراحی و ساخت یک سریال پلیسی – معمایی کار سادهای نیست و هر لحظه سادهترین و پیش پاافتادهترین اشتباه ممکن است به شکست کل اثر منجر شود.
چرا که اگر رازها و معماهای سریال بیش از حد پیچیده شده و تبدیل به کلافی سردرگم تبدیل شوند، مخاطب نمیتواند آنها را درک و دنبال کند. از سوی دیگر اگر مخاطب با گره افکنیهای ساده و قابل حدس روبهرو شود احساس سرخودگی به او اجازه دنبال کردن سریال را نمیدهد و دلسرد از پیگیری، در میان آثار متنوعی که پیش رو دارد، اثری دیگر را جایگزین میکند.
داستان از کجا شروع میشود؟ مهدی هاشمی (فیاض) با مرگ فرزندش روبرو میشود، پسرش (پارسا) در دریا غرق شده و او با پیکر بیجانش مواجه میشود. این حادثه قرار است شبیه به خودکشی یا غرق شدن باشد و از همین جاست که شخصیتها پی در پی معرفی میشوند و با ادامه داستان ارتباط آنها با یکدیگر و تاثیرشان بر روابط حاکم بر قصه بروز و ظهور پیدا میکند. در هم تنیدگی ارتباطات و جزئیاتی که در خلال هر رابطه درنظر گرفته شده بیننده را وامی دارد که لحظهای چشم از صفحه نمایش برندارد، چون خصوصاً در قسمتهای ابتدایی، غفلت از داستان میتواند باعث عدم دریافت درست و سردرگمی در ادامه روند قصه در ذهن مخاطب را در پی داشته باشد.
تا پایان قسمت چهارم و آنچه دیدیم و شنیدیم میتوان گفت «مرداب» در انتخاب بستر روایی داستان، اتمسفر قصه و لوکیشنهای ماجراجویانهای که برایش انتخاب و طراحی شده است، ترکیب جذابی را به نمایش گذاشته و در بازی گرفتن از بازیگران و نمایان ساختن وجوه پیش از این دیده نشده آنها موفق عمل کرده است.
تنها چند نمونه از آنها را میتوان در شهرام حقیقت دوستِ باورپذیر که بیننده میتواند با او همدلی کند، «الهام اخوانِ» استاندارد و فراتر از نقشهای معمول و «حامد کمیلیِ» باهوش و مرموز به وضوح تماشا کرد و از انتخاب و هدایتشان لذت برد.
برزو نیکنژاد با ارائه اطلاعات به اندازه (نه کم و نه بیش از حد نیاز) پایانبندی هر قسمت را به گونهای انتخاب کرده که بیننده را برای دنبال کردن قسمت بعد ترغیب کند.
در یک نگاه کلی «مرداب» نه تنها در ژانر پلیسی – معمایی بلکه در میان تولیدات این روزهای پلتفرمها و مجموعههای متعددی که تلاش میکنند تماشاگر بیشتری جذب کنند، یک سر و گردن بالاتر ایستاده و میکوشد داستانش را به گونهای به تصویر بکشد که بیننده از لذت تماشای یک اثر استاندارد محروم نماند.»
منبع: برنا