ویدیوی گریم «فرانکنشتاین»/ هر روز ۱۰ ساعت گریم روی بدن جیکوب الوردی
در فیلمنت نیوز بخوانید
به گزارش فیلمنتنیوز، در فیلم «فرانکنشتاین» به کارگردانی گیلرمو دلتورو، گریم جیکوب الوردی در نقش فرانکنشتاین موجود خلق شده توسط ویکتور، توجه همه اهالی سینما را به خود جلب کرده است. این گریم، نه یک عنصر تزئینی، بلکه شالوده اصلی آفرینش شخصیتی که دلتورو از آغاز تصمیم داشت او را از قالب هیولای کلاسیک دور و به موجودی زنده، انسانی، غمزده و درعینحال زیبا بدل کند. طراحی این موجود، با تصویر کلاسیکی که از هیولا در ذهن داریم (مثلا نسخه ۱۹۳۱ با بوریس کارلوف)، تفاوت زیادی دارد.
تایم لپسی از ۱۰ ساعت گریم روزانه جیکوب الوردی برای فیلم «فرانکنشتاین»
اهمیت گریم در «فرانکنشتاین» زمانی قابل درک میشود که آن را در کارنامه گیلرمو دلتورو ببینیم. او همواره یکی از وفادارترین مدافعان چهرهپردازی عملی در سینمای مدرن بوده است. در اغلب آثارش مثل «پسر جهنمی»، «هزارتوی پن» و «شکل آب» نشان داده که موجودات و هیولاهایش تنها با نقابهای سیلیکونی و پروتزهای دقیق زنده میشوند، نه با دستکاریهای دیجیتالی.
دلتورو معتقد است حضور فیزیکی موجود روی صحنه برای بازیگران و دوربین ضروری است بههمین دلیل ران پرلمن بازیگر اصلی «پسر جهنمی» یا انسانماهی «شکل آب» همگی با پروتزهای چندساعته ساخته شدهاند.
دلتورو بارها تاکید کرده که لمسپذیری هیولاها بخشی از همدلی تماشاگر با آنهاست و اگر موجود تنها در کامپیوتر و با جلوههای ویژه ساخته شود، بخشی از روحش حذف میشود. همین نگاه است که گریم «فرانکنشتاین» را نه یک تصمیم فرعی، بلکه به تداوم منطقی جهانبینی دلتورو بدل میکند؛ جهانی که در آن هیولا همیشه بخشی از حقیقت انسانی است و باید با جسم و چشمان واقعی بر پرده حضور یابد.
دلتورو در توضیح چشمانداز اولیهاش گفته است که موجود باید نه هراسآفرین، بلکه یادآور پیکرهای مرمرین باشد؛ سربازی که از گوری دستهجمعی برخاسته و جسمش ترکیبی از قطعات انسانی است، اما نه به شکلی زننده یا زخمخورده. همین دیدگاه سبب شد تیم چهرهپردازی، به رهبری مایک هیل، از هرگونه بخیه، زخم نمایشی یا نشانههای کلیشهای هیولا پرهیز کند و به جای آن بدنی بسازد که انگار حاصل کار دقیق یک متخصص آناتومی است، نه وصلهدوزی خشن بدنهای جداگانه.
هیل میگوید هدف این بود که موجود، حتی با شکل بههمچسبیدهاش، مانند مدلی پزشکی که تمام اجزایش با دقت کنار هم قرار گرفته، نشانی از زیبایی در خود داشته باشد و هیچ رد آشکاری از زخم یا دوخت در آن دیده نشود.
فیلم «فرانکنشتاین» را در فیلمنت ببینید
اجرای این ایده اما کار سادهای نبود. پروسه گریم الوردی یکی از دشوارترین تجربههای دهه اخیر در سینمای جهان به حساب میآید. الوردی در بسیاری از روزهای فیلمبرداری بیش از ۱۰ ساعت در صندلی گریم مینشست تا ۴۲ قطعه پروتز روی سر، صورت، گردن و بدنش نصب شود. تنها ۱۴ قطعه از این مجموعه به سر و گردن تعلق داشت و بقیه روی بدن او سوار میشد تا فرم نهایی موجود شکل بگیرد.
الهام گرفته از جسدهای فاسد شده در میدان جنگ
طراحان گریم و پروتز در این پروژه نقشی کلیدی ایفا کردهاند. مایک هیل در گفتگوهایش تصریح کرده که نمای نهایی موجود را از جسدهایی الهام گرفته که در میدان جنگ دچار فساد شده بودند. اشاره او به رنگ پوست مایل به آبی و سفید استخوانی است که بهظاهری منجر شده که خودش آن را «نیمی کلیسا، نیمی جنازه» توصیف کرده است.
الوردی نیز فرآیند طاقتفرسای گریم را تجربهای معنوی بیان کرده و گفته است که زیر این لایههای گریم احساس رهایی میکرده است؛ احساسی شبیه تولد دوباره. گویی در طول ۶ ماه فیلمبرداری کاملا خود را از نو ساخته و وقتی پروژه تمام شده، پوست تازهای بر بدنش احساس کرده است.

فشار فیزیکی این گریم بیوقفه و طاقتفرسا بود. نهتنها ساعتهای طولانی نشستن زیر نور شدید و مواد شیمیایی، بلکه وزن پروتزها، سردی لوکیشنها و محدودیت حرکت، بدن بازیگر را از هر جهت تحت فشار قرار میداد. الوردی توضیح داده است که در طول تولید، زمان برایش معنایی نداشت؛ وعدههای غذایی و شب و روز در ذهنش محو شده بود و تنها چیزی که باقی میماند، کار بیوقفه بود.
در صحنههایی که موجود تقریبا برهنه ظاهر میشود، بدنش باید تمام زجر، خستگی و شکنندگی شخصیت را منتقل میکرد و این کار در حالی انجام میشد که لایههای پروتز، پوست مصنوعی و چسبهای متعدد حرکت طبیعی عضلات را محدود میکردند. در چنین شرایطی، بازیگر باید بدنش را طوری آماده میکرد که بتواند با کمترین امکان حرکت، بیشترین حجم احساس را منتقل کند.

دلتورو اما همانطور که همیشه در فیلمهایش دیدهایم، اعتقاد دارد که لایههای گریم و پروتز نه پوشاننده روح بازیگر، بلکه آشکارکننده آن است. او درباره الوردی گفته است که چشمان او چنان عمق و بیان عاطفیای دارند که حتی زیر دهها لایه گریم هم حس انسانی خود را از دست نمیدهند.
به اعتقاد دلتورو، زمانی که چهره واقعی بازیگر پنهان میشود و نقاب مصنوعی جای آن را میگیرد، گاهی احساسات خالصتری از درون او بیرون میزند؛ گویی با حذف چهره آشنا، روح انسانی آشکارتر دیده میشود و به همین دلیل است که در کل فرآیند گریم، چشمان الوردی دستنخورده باقی مانده است. طراحی ظاهری و اجرای دقیق، به «فرانکنشتاین» کیفیتی بخشیده که کمتر نمونهای در سینمای معاصر دارد؛ کیفیتی که در آن گریم نه یک ابزار بصری، بلکه بخشی ضروری از بیان داستان است.

لوکیشنهای واقعی، دکورهای دستی و پرهیز از وابستگی به شبیهسازی دیجیتال باعث شده که فیلمبرداری نیز مانند گریم بسیار واقعگرایانه انجام شود. نتیجه آن شد که موجود، بهجای اینکه محصول پردازش کامپیوتری باشد، جسمیت دارد، وزن دارد و حضورش در صحنه واقعی است. این جسمیت، همراه با فشار و رنجی که الوردی عملا تحمل کرده است، بخشی از حقیقت کاراکتر را شکل میدهد: موجودی که از دل مرگ برخاسته، در بدن تازهاش گرفتار است و در هر حرکت و نگاه، هم هراس و هم ترحم را همزمان در دل تماشاگر زنده میکند.
گریم جیکوب الوردی در «فرانکنشتاین» یکی از نمونههای شاخص همافزایی میان هنر طراحی، مهارت فنی و بازیگری است. فرآیندی که نهتنها بدن بازیگر را تغییر داده، بلکه به شکلگیری هویت تازهای برای او در نقش موجود کمک کرده است. این گریم، با تمام دشواریهایش، صرفا یک تغییر چهره نیست؛ تجربهای است که در آن بدن، روان و روایت با هم تنیده میشوند تا موجود دلتورو به یکی از بهیادماندنیترین تجسمهای سینمایی شخصیت فرانکنشتاین در دهههای اخیر بدل شود.
جهانگیر شاهولد
بیشتر بخوانید:
«فرانکنشتاین» سمبلی از روح سرکش انسان است/ فیلمم ترسناک نیست!