چرا باید «صلحطلب» را ببینیم/ مرثیهای برای یک ضدقهرمان
به گزارش فیلمنت نیوز، بسیاری معتقدند تبوتاب فیلمها و سریالهای ابرقهرمانی فروکش کرده و دیگر آن شهرت چند سال پیش را ندارند و از آنسو برخی از دوستداران این نوع سینما نیز اعتقاد دارند که سینمای ابرقهرمانی وارد فاز جدیدی شده و به اوج خود رسیده است. چیزی که واضح است این است که تماشاگران از فرمولهای تکراری در این ژانر خسته شدهاند و سازندگان بهدنبال تزریق روحیه جدیدی به این گونه فیلمها هستند. در یکی دو سال اخیر اثری متفاوت و جسورانه به نام «پیسمیکر» (Peacemaker) پا به عرصه گذاشت. این سریال که توسط ذهن خلاق جیمز گان (سازنده فیلمهای «محافظین کهکشان») خلق شده، تنها یک اسپینآف ساده از فیلم «جوخه انتحار» نیست، بلکه در اواخر فصل اول به یک مطالعه عمیق روانشناختی تبدیل میشود که مرزهای کمدی سیاه و درام عاطفی را در هم میشکند. اگر به دنبال دلیلی برای ورود به دنیای این شخصیت عجیبوغریب هستید، باید بدانید که این سریال فراتر از اکشن و شوخیهای بیپرواست و با پخش فصل دوم آن، سریال وارد فاز جدیدی از دنیای دیسی شده و جیمز گان بار دیگر کولاک به پا کرده است.
تماشای سریال صلحطلب از فیلمنت
یک بار دیگر نگاهی به تیتر این مطلب بیندازیم؛ بگذارید خیلی رک و صریح پرسش مطرح شده در عنوان این مطلب پاسخ بدهیم تا بدانید چرا باید وارد دنیای جیمزگان از دیسی بشوید (البته در دنیای سریالها، در دنیای فیلمها که احتمالا تا الان با سوپرمن جیمزگان آشنا شدهاید!)
۱. امضای بینظیر جیمز گان: کمدی، خشونت، و یک قلب مهربان
جیمز گان استاد بیچونوچرای ترکیب ژانرهاست بهخصوص اگر یکی از متریالهای در دسترس ژانر اکشن باشد. او در «پیسمیکر» با کمال استادی، خشونتهای خونین و اغراقآمیز را با طنزی بیپروا و بیسابقه درمیآمیزد و کاری را انجام میدهد که احتمالا دنیای شوخ و شنگ دیزنی و مارول به او اجازه نمیداد. درواقع جیمز گان در پشت سکان هدایت فیلمهای دیسی تقریبا افسارگسیختهتر ظاهر شده و دست و بالش باز گذاشته شده تا هر شوخی که بخواهد را به تصویر بکشد و مرزهای خشونت و طنز را درهم بیامزید. شوخیهای سریال به قدری بیپروا هستند که گاهی مخاطب را به خنده هیستریکی میکنند و گاهی هم به فکر فرو میبرند چرا که در پس پرده خشونت آن، حرفهای ناگفته زیادی دارد. از دیالوگهای بامزه و بیپرده در مورد تاریخ موسیقی و خود فیلمهای دیسی و ابرقهرمانان این تیم گرفته تا تمسخر کلیشههای ژانر ابرقهرمانی دیگر رقبا و حتی نقد سیاستهای دولت آمریکا و… باعث شده که مخاطب بداند هیچ موضوعی از نگاه تیزبین گان پنهان نمیماند. اما شاهکار گان در این است که این شوخیها هرگز برای ایجاد شوک محض نیستند و قرار نیست فیلم تبدیل به یک لودهبازی مسخره بشود بلکه تمامی آنها پوششی برای درد عمیق و تنهایی شخصیت اصلیاند. در پس هر لبخند، تماشاگر با تراژدی مردی روبرو میشود که تلاش دارد از زخمهای گذشتهاش فرار کند و یک ابرقهرمان باشد؛ حتی اگر روی کاغذ یک ابرقهرمان نباشد.
۲. کالبدشکافی روان یک شخصیت آسیبدیده
پیسمیکر (با بازی شگفتانگیز جان سینا که یک پله از سایر کارنامه هنری او جلو میزند) در نگاه اول تنها یک مرد قوی با کلاهخودی احمقانه است که به خشونت اعتیاد دارد، اما سریال لایههای پنهان شخصیت او را با جزئیات دقیق بررسی میکند. گذشته او با پدری سادیستی و نژادپرست (آوگی اسمیت یا همان وایت دراگون) و آسیبهای روحی دوران کودکی، دلیل اصلی ایدئولوژی معیوب اوست: «صلح به هر قیمتی، حتی با کشتن بیگناهان.» او دائماً با شبح پدرش در حال کشمکش است، نمادی بصری از ترومایی که او را رها نمیکند. «پیسمیکر» سفری است برای یافتن رستگاری، جایی که قهرمان خشن قصه تلاش میکند انسانیت گمشدهاش را پیدا کند و در نهایت، به جای صلح برای جهان، به دنبال صلح با درون خود باشد.
۳. تیم عجیب و غریب: خانوادهای که در کنار هم رشد میکنند
شخصیتهایی مکمل در این سریال، به هیچ عنوان در سایه قهرمان اصلی قرار نمیگیرند و هر یک پتانسیل تبدیل شدن به قهرمان یک اسپین آف دیگر را هم دارند! آنها گروهی از افراد متفاوت و سرگشتهاند که به تدریج به یک «خانواده پیدا شده» تبدیل میشوند، مفهومی کلیدی در آثار گان.
- ویجیلانته (Vigilante): یک سوسیالپات بیرحم با رفتاری کودکانه که وفاداری عجیب و غریبی به پیسمیکر دارد و لحظات کمدی بسیاری را خلق میکند.
- لئوتا آدبایو (Leota Adebayo): شخصیتی که ابتدا به عنوان یک جاسوس وارد تیم میشود، اما با دیدن دردهای پیسمیکر دچار بحران وجدان شده و از همکارش حمایت میکند.
- امیلی هارکورت (Emilia Harcourt) و جان اکونوموس (John Economos): دو شخصیت جدی و خشک که به تدریج لایههای انسانی خود را نشان میدهند و در موقعیتهای حساس، همراهی بینظیری از خود به نمایش میگذارند.
رابطه میان این شخصیتها با پیسمیکر، از تمسخر و بیاعتمادی آغاز میشود و به رفاقت و حمایت دو آتشه ختم میگردد.
۴. موسیقی، عنصری حیاتی در روایت
«پیسمیکر» یک سریال صرفا اکشن نیست، بلکه یک کنسرت تمامعیار راک و هوی متال است که دوستداران این سبک از موسیقی را مدهوش خود میسازد. از تیتراژ آغازین ماندگار با رقص شخصیتها گرفته (که در تیک تاک به وایرالی بزرگ تبدیل شد) تا قطعاتی که در لحظات حساس و پر زد و خورد پخش میشوند، موسیقی نقشی حیاتی در روایت دارد. آهنگهای هارد راک و گلم متال دهههای ۸۰ میلادی، همزمان که هیجان سکانسها را افزایش میدهند، نوعی طنز خودآگاهانه را نیز به داستان تزریق میکنند. موسیقی در اینجا تنها پسزمینه نیست، بلکه بخشی از هویت و روح سرکش «پیسمیکر» است که در دل داستان تنیده شده است.
۵. ورود به فصل دوم: پیامدهای رستگاری
فصل دوم «پیسمیکر» با پرسشهای بزرگی آغاز میشود: آیا پیسمیکر واقعا توانسته از گذشتهاش فرار کند؟ پیامدهای اعمال او در پایان فصل اول چیست؟ این فصل، مسیری دشوارتر برای رستگاری است و در آن شخصیت اصلی باید با عواقب تصمیم های خود روبهرو شود. این فصل به نوعی هم ادامه داستان قبلی قهرمان قصه ما است و هم آزمونی تازه برای شخصیت تکاملیافته پیسمیکر محسوب میشود و عمق دراماتیک سریال را دوچندان میکند. شخصا باور دارم میتوان سریال را از فصل دوم هم شروع کرد و از آن لذت برد اما طبیعتا تماشای فصل اول از فیلمنت و سپس آمدن به سراغ فصل دوم، ارزش تماشای این اثر را دوچندان میکند.
در نهایت باید گفت سریال «صلحساز» یا همان «پیسمیکر» یک تجربه تلویزیونی بینظیر است که قواعد ژانر ابرقهرمانی را بازنویسی میکند، اما نه سبک آثاری چون Boys بلکه امضای شخصی گان کاری کرده تا سریال هم برای دوستداران کمیک هم آثار سینمایی جذاب باشد. این سریال همزمان که شما را با شوخیهای بیپردهاش میخنداند، با داستان عمیق و پردرد خود قلبتان را میشکند. اگر به دنبال یک اثر متفاوت، با شخصیتهای بهیادماندنی و داستانی پر از فراز و نشیب هستید، «پیسمیکر» را از دست ندهید. این دعوت به تماشای سفری برای یافتن صلح واقعی است، نه با زور اسلحه، بلکه با درک و پذیرش خود ابرقهرمانمان چون همه ما میتوانیم ابرقهرمان قصه خود باشیم!
آرش پارساپور