وقتی اژدها جان میگیرد!
«چگونه اژدهای خود را تربیت کنیم» چگونه جادوی انیمیشن را حفظ کرد؟
به گزارش فیلمنت نیوز، بازسازیهای لایواکشن از انیمیشنهای کلاسیک ترندی بود که والت دیزنی آغازگر آن بود و حالا ردپای این کار به سایر استودیوها هم کشیده شده است. بازسازی انیمیشنها یعنی جایی که اغلب آثار با چالش حفظ روح اصلی دست و پنجه نرم میکنند و این موضوع میتواند تبدیل به پاشنه آشیل یا نقطه موفقیت یک لایواکشن تبدیل شود. فیلم لایواکشن «چگونه اژدهای خود را تربیت کنیم» (How to Train Your Dragon) محصول ۲۰۲۵ که به تازگی اکران شده به عنوان یک استثنای درخشان در این ژانر ظاهر میشود و نشان میدهد که رقیب قدرتمندی برای بازسازی انیمیشنها و تبدیلشان به یک لایواکشن جذاب برای دیزنی پدید آمده است. این فیلم، که توسط دین دبلوا یعنی همان کارگردان نسخه انیمیشنی اصلی هدایت شده، نه تنها وفادارانه به منبع الهام خود میپردازد، بلکه با افزودن لایههایی از عمق احساسی و واقعگرایی بصری، تجربهای تازه و نفسگیر ارائه میدهد.
تماشای فیلم چگونه اژدهای خود را تربیت کنیم با دوبله اختصاصی از فیلمنت
این بازسازی سینمایی با مدت زمان تقریبی ۱۳۴ دقیقهای خود (که نسبت به انیمیشن طولانیتر است)، مخاطبان را به جزیره برک میبرد؛ جایی که وایکینگها و اژدهایان در تقابل دائمی به سر میبرند، اما دوستی غیرمنتظرهای میان یک نوجوان مبتکر و یک اژدهای نادر از نژادی به اسم خشم شب، پایههای یک تحول عظیم را میریزد. بدون افشای جزئیات کلیدی داستان (هرچند احتمالا انیمیشن این اثر را تا امروز دیدهاید!) میتوان گفت که داستان بر محور تهدیدی باستانی میچرخد که هر دو گونه را در معرض خطر قرار میدهد و اژدهایان و انسانها را درگیر میکند. پذیرش تفاوتها و رشد شخصی در دل داستان با ظرافتی مثالزدنی کاوش میشود و درسنامهای برای تمامی نوجوانان امروزی به تصویر کشیده میشود. این روایت، برگرفته از کتابهای کرسیدا کاول، با هوشمندی بهروزرسانی شده تا با حساسیتهای دوران معاصر همخوانی داشته باشد؛ جایی که عناصری مانند تعصبات اجتماعی و فشارهای خانوادگی بیش از پیش برجسته میشوند و فیلم را به ابزاری قدرتمند برای بحثهای خانوادگی تبدیل میکنند. واقعیت اینجاست خود کتابها کمی تا قسمتی بچهگانهتر بودند (بهعنوان مثال اژدهایان در کتب حرف میزنند و با هم دعوا دارند!) و استودیو دریمورکس بهزیبایی روح بالغانهای به این پتانسیل بینظیر از جهان کرسیدا کاول دمیده است.
از همان لحظات ابتدایی، فیلم با جلوههای بصری خیرهکنندهاش مخاطب را مجذوب میکند. دین دبلوا که سابقهاش در انیمیشنهای دریمورکس مانند سری اصلی این فرانچایز زبانزد خاص و عام است، در اینجا با بهرهگیری از فناوریهای پیشرفته CGI، اژدهایان را به موجوداتی زنده و ملموس تبدیل کرده است. بیدندان (Toothless)، اژدهای خشم شب، نه تنها یک هیولای دیجیتالی است، بلکه با حرکات سیال، انیمیشنهای چهرهای ظریف و تعاملات فیزیکی واقعی با محیط، به عنوان یک شخصیت کاملا مستقل و واقعی جلوه میکند. صحنههای پرواز در این لایواکشن با ترکیب فیلمبرداری هوایی واقعی و افکتهای دیجیتال، حس آزادی و هیجان را به سطحی بالاتر میبرند، اما این بار با وزنی واقعگرایانه که باد و ارتفاع و سرعت و… را قابل لمس میکند. موسیقی جان پاول، آهنگساز اصلی نیز با بازآفرینی ملودیهای آشنا اما با ارکستراسیون غنیتر و افزودن ویژگیهایی مثل سازهای الکترونیک برای لحظات پرتنش، به عمق احساسی صحنهها میافزاید و لحظات حماسی را با نتهایی پرشور همراهی میکند که قلب را به تپش میاندازد. آدرنالین در تک تک صحنههای پرواز وجود دارد بهويژه وقتی فیلم در پرده نقرهای عظیم تماشا شود.
بازیگران این لایواکشن همگی انتخابی هوشمندانه به نظر میرسند و نقشی اساسی در موفقیت فیلم ایفا میکنند. میسون تمز در نقش هیکاپ، نوجوان لاغراندام و مبتکری که با استانداردهای خشن وایکینگی همخوانی ندارد، عملکردی طبیعی در بین این جماعت چماق به دست ارائه میدهد و با ظرافتی خاص، تحول شخصیت از یک فرد منزوی به رهبری الهامبخش را به تصویر میکشد، جایی که نگاههای پر از تردید، لبخندهای خجالتیاش تبدیل به نگاهی نافذ و خندهای پرغرور میشود. یکی از احساسیترین لحظات فیلم با حضور میسون تمز صورت میگیرد و این سکانس همانا صحنهای است که برای اولین بار با بیدندان روبرو میشود، تردید او در چشمانش موج میزند و این لحظه را به یکی از احساسیترین بخشها تبدیل میکند. نیکو پارکر در نقش آسترید، دختر زیبارو و جنگجوی جسور و مصمم، تعادلی عالی میان قدرت فیزیکی و آسیبپذیری احساسی برقرار میکند و شیمی میان او و تمز، پایههای روابط عاطفی فیلم را محکم میسازد، به طوری که دیالوگهایشان نه تنها پیشبرنده داستان، بلکه روایتی از اعتماد و رقابت دوستانه را میآفریند.
بازیگر مشهور این تیم یعنی جرارد باتلر که نقش استویک، رهبر قبیله (پدر قهرمان اصلی) را ایفا میکند، با حضور قدرتمندش و صدای غرورآمیزاش، عمقی پدرانه به شخصیت میبخشد که در نسخه انیمیشنی کمتر ملموس بود. در نهایت باید به نیک فراست در نقش گابر، مربی خشن اما مهربان اشاره کرد که با طنز خشک بریتانیاییاش لحظاتی سبک به فیلم میافزاید و نحوه ادا کردن دیالوگهایش او را متمایز از سایرین ساخته است. دیگر بازیگران فرعی، مانند جولیان دنیسون در نقش فیشلگز، با انرژی مضاعفش به غنای جهان فیلم کمک میکند و ناگفته نماند جما چان در نقش یک شخصیت جدید با ریشههای اساطیری و جادوگری، بخشی مرموز به داستان اضافه میکند که متاسفانه پررنگ نمیشود و شاید در قسمتهای بعدی به سراغش بروند.
با این حال، فیلم بینقص نیست و برخی نقاط ضعف آن ریشه در ماهیت بازسازی دارد. وفاداری بیش از حد به پلات اصلی، هرچند ستودنی است، گاهی اوقات فرصتهای نوآوری را محدود میکند و مخاطبانی که نسخه انیمیشنی را به خاطر دارند، ممکن است احساس کنند که برخی صحنهها بیش از حد آشنا و پیشبینیپذیر هستند: مانند تکرار برخی دیالوگهای کلیدی بدون تغییر. علاوه بر این، ریتم فیلم در نیمه اول کمی کندتر از حد انتظار پیش میرود، جایی که تمرکز بر ساخت جهان و روابط، گاه به قیمت کاهش هیجان اولیه تمام میشود اما این مسئله در نیمه دوم با اوجگیری دراماتیک جبران میشود و صحنههای اکشن با فیلمبرداری و طراحی صحنه پیچیده و استفاده هوشمندانه از محیط جزیره، به اوجی نفسگیر میرسد. از سوی دیگر، مفاهیم زیستمحیطی و پذیرش فرهنگی اشخاص متفاوت در جامعه که در زیر پوست داستان انیمیشن اصلی نهفته بودند، در این نسخه با تاکید بیشتری بر جنبههای انسانی مانند تعصبات اجتماعی و فشارهای خانوادگی، غنیتر شدهاند و فیلم را به اثری مناسب برای مخاطبان امروزی تبدیل میکنند؛ جایی که پیامهایش درباره همزیستی و غلبه بر ترسها، در دنیای واقعی امروز که پر از تقسیمبندیهای اجتماعی است، بیش از پیش مرتبط به نظر میرسد.
در مقایسه با نسخه انیمیشنی ۲۰۱۰، که خود یک شاهکار بود، این لایواکشن نه تنها روح ماجراجویانه و احساسی آن را حفظ کرده، بلکه با افزودن عناصر واقعی مانند طراحی لباسهای وایکینگی با جزئیات تاریخی، نورپردازی طبیعی جزیره که حس سردی اسکاندیناوی را منتقل میکند، تعاملات فیزیکی میان بازیگران و CGI و حتی استفاده از لوکیشنهای واقعی در نیوزیلند برای فیلمبرداری، تجربهای جذابتر ارائه میدهد. جایی که انیمیشن با آزادی هنری انیماتورهایش میدرخشید، لایواکشن با واقعگراییاش چشمنوازی میکند و نتیجه، فیلمی است که هم نوستالژیک است و هم از نظر جلوههای بصری بینظیر. این اثر، برخلاف بسیاری از بازسازیهای هالیوودی که صرفا تجاری به نظر میرسند با عشق ساخته شده و دین دبلوا با بازگشت به پروژه، اطمینان حاصل کرده که میراث فرانچایز حفظ شود، در حالی که فرصتهایی برای گسترش جهان، مانند معرفی تهدیدهای جدیدتر، شخصیتهای مرموز (که بالا به آن اشاره شد) و یا کاوش در فرهنگ اژدهایان، برای قسمتهای آینده فراهم میکند. علاوه بر این، فیلم در زمینه صنعت سینما، یک پیروزی برای دریمورکس به حساب میآید، جایی که پس از شکستهای اخیر برخی بازسازیها مانند موفاسا که بیش از حد واقعگرا اما فاقد احساس بود، این اثر نشان میدهد که چگونه میتوان تعادل را برقرار کرد و مخاطبان خانوادگی را دوباره به سالنها کشاند و قلبهایشان را تسخیر کرد.
در نهایت باید گفت «چگونه اژدهای خود را تربیت کنید» (How to Train Your Dragon) یک پیروزی برای ژانر فانتزی خانوادگی است و تماشای آن به عنوان یکی از بهترین فیلمهای سال ۲۰۲۵ تا امروز توصیه میشود. خانوادهها، دوستداران انیمیشن و حتی کسانی که برای اولین بار با این جهان آشنا میشوند، از این سفر حماسی لذت خواهند برد. این بازسازی، یادآوری است که گاهی اوقات، بازگشت به ریشهها با نگاهی تازه، میتواند به خلق چیزی جاودان منجر شود.
آرش پارساپور
۱ دیدگاه. دیدگاه تازه ای بنویسید
خیلی قشنگه فیلمش