دارن آرونوفسکی کارگردان:

«گیرافتاده در نیویورک» نامه عاشقانه‌ام به نیویورک است/ این گربه واقعا بازیگر بود!

- 14 دقیقه مطالعه

در فیلم‌نت نیوز بخوانید

دارن آرونوفسکی درباره فیلمبرداری در لوکیشن‌های واقعی نیویورک، ثبت حال‌وهوای دهه ۹۰ میلادی، کیفیت کار آستین باتلر و حضور پررنگ یک گربه در فیلم جدیدش صحبت کرده است.

به گزارش فیلم‌نت‌نیوز، دارن آرونوفسکی با فیلم «پی» (π) وارد دنیای سینما شد و سپس با «مرثیه‌ای برای یک رویا» (Requiem for a Dream) و آثار فوق‌العاده دیگری مانند «کشتی‌گیر» (The Wrestler) و «قوی سیاه» (Black Swan) جایگاه خود را به عنوان یک کارگردان بزرگ تثبیت کرد. فیلم جدید او «گیرافتاده در نیویورک» است که آستین باتلر، بازیگر مشهور «الویس» (Elvis) و «تل‌ماسه» (Dune) در آن نقش‌آفرینی می‌کند.

«گیرافتاده در نیویورک» (Caught Stealing) یک تریلر جنایی خشن و مفرح است که در انرژی دهه ۹۰ غرق شده و با بازی آستین باتلر، زویی کراویتز، رجینا کینگ و مت اسمیت به سالن‌های سینما آمده است.

دارن آرونوفسکی از آن فیلمسازانی نیست که بخواهد محتاطانه عمل کند. او با آثارش پیوسته مخاطب را به فضاهای ناخوشایند و هیجان‌انگیز سوق داده و حالا هم همین کار را با «گیرافتاده در نیویورک» انجام می‌دهد. آرونوفسکی رمان گرافیکی چارلی هستون را به فیلمی سرگرم‌کننده تبدیل کرده و این تریلر جنایی و کمدی سیاه را «نامه عاشقانه من به نیویورک» توصیف می‌کند.

فیلم حول محور هنک (با بازی آستین باتلر) می‌چرخد که یک بازیکن سابق بیسبال بوده و بعد از آسیب‌دیدگی، حالا متصدی بار شده است و ناخواسته درگیر گروه‌های مافیایی نیویورک می‌شود. مجله معروف اینترنتی کُلایدر با او گفت‌وگو کرده است که ترجمه آن را با هم می‌خوانیم.

* خب، قرار نبود مصاحبه را این‌طوری شروع کنم، اما در کدام مرحله از کار به این نتیجه رسیدید که یک گربه می‌تواند سهمی به این بزرگی در کارتان داشته باشد؟

– تقریبا همان اول که دیدمش. آن گربه نابغه است. مربی‌اش هم نابغه است. قبل از شروع کار همه به من نصیحت می‌کردند که نقش گربه را در فیلمت اینقدر پررنگ نکن. معمولا وقتی یک حیوان سر صحنه دارید، باید ۸۰ درصد به زمان کار اضافه کنید، اما این حیوان با یک علامت مربی‌اش، می‌توانست راه برود یا بنشیند و یک‌ساعت‌و‌نیم همان‌جا بماند. حالا یک بازیگر انسان پیدا کنید که بتواند این کار را انجام دهد! موجود باورنکردنی‌ای بود و اساسا در یک یا دو برداشت، کارمان تمام می‌شد. خیلی حرفه‌ای بود.

* صحنه‌ای در ساحل وجود دارد که گربه در یک کیسه است و من مدام فکر می‌کردم گربه الان فرار می‌کند. باورم نمی‌شود که این نما را گرفتید.

– ببینید. آن گربه فرار نمی‌کند، چون ارتباط خیلی نزدیکی با مربی‌اش دارد و زندگی‌اش باورنکردنی است. اسمش تونیک بود. برای انتخاب گربه خیلی گشتم. حالا ممکن است بپرسی چطور یک گربه را برای بازی انتخاب می‌کنید؟ خب، صاحبش گربه را می‌آورد و سعی می‌کند نشان دهد گربه‌اش می‌تواند کارهایی را که در فیلم لازم است، انجام دهد. اول با عکس‌ شروع می‌کنید تا مزاحم‌شان نشوید یا استرسی به آن‌ها وارد نکنید، صرفا برای این که ببینید ظاهر کلی‌شان چگونه است. گاهی اوقات مربیان فیلم‌هایی می‌فرستند تا کارهایی را که گربه‌شان می‌تواند انجام دهد، به شما نشان دهند.

گربه‌ها مثل سگ‌ها نیستند که آموزش دادن‌شان آسان باشد. فکر می‌کنم گربه‌ها واقعا آموزش نمی‌بینند. صرفا باید امیدوار باشید کاری را که شما می‌خواهید انجام دهند. تقریبا می‌دانند شما چه می‌خواهید. یا می‌خواهند آن را انجام دهند یا نمی‌خواهند. بسیار با سگ متفاوت است. البته یکی دو گربه دیگر هم شبیهش داشتیم. برای صحنه‌هایی که لازم بود آستین، گربه را نوازش کند یا نشان بدهیم با او صمیمی شده. یک گربه هم داشتیم که نقش مصدوم را بازی می‌کرد (می‌خندد).

* پس بدل هم داشته است!

– چند تا! همه بازیگران حرفه‌ای بدل دارند (می‌خندد).

* باهاش ارتباط برقرار کردید؟

– نه. با تونیک نمی‌شود ارتباط برقرار کرد. گربه جدی‌ای بود و خوشش نمی‌آمد کسی لمسش کند و اگر کسی بهش دست می‌زد، گاز می‌گرفت. اصلا همین رفتارش باعث شد که جمله «گاز می‌گیره» به موتیف فیلم تبدیل شود.

فیلم «گیرافتاده در نیویورک» با دوبله اختصاصی در فیلم نت

* دوست ندارم از کارگردانان بپرسم پیام فیلم چیست، اما در مورد این فیلم از شما می‌پرسم: آیا پیام «گیرافتاده در نیویورک» این است که هرگز به همسایه‌تان کمک نکنید وگرنه توی دردسر می‌افتید؟

– اگر چنین برداشتی از فیلم داشته باشید، مخالفتی ندارم (می‌خندد). نمی‌دانم اساسا فیلمم پیامی دارد یا نه. صرفا می‌خواستم یک فیلم سرگرم‌کننده بسازم. دورانی که خودم سینماروی جدی بودم و برای تماشای فیلم هر هفته به سالن سینما می‌رفتم، دوست داشتم واقعا چیزی تازه، متفاوت و سرگرم‌کننده ببینم بنابراین، به ساخت فیلم پیام‌دار فکر نکردم. با این حال الان که آن را ساخته‌ام، فکر می‌کنم شخصیت هنک که آستین باتلر برایم بازی کرد به‌عنوان نوعی قهرمان عجیب‌و‌غریب خیلی جذاب است. روش قهرمان بودنش با آن چیزی که می‌شناسیم فرق دارد. این‌طوری است که هر بار کتک می‌خورد، بلند می‌شود و اگر پیامی در فیلم وجود داشته باشد، همین است. این که مهم نیست اوضاع چقدر بد شده، تنها کاری که باید انجام دهید این است که به جلو حرکت کنید.

* من مثل خودت فیلم زیاد دیده‌ام، اما یادم نمی‌آید تا به حال صحنه تعقیب‌وگریز در محل نمایشگاه بین‌المللی نیویورک دیده باشم. وقتی به آن صحنه رسیدم با خودم گفتم: «اوف! چطور تونستن اجازه فیلمبرداری بگیرن». چطوری مجوز گرفتید؟

– شهر نیویورک عملا در ساخت «گیرافتاده در نیویورک» شریک من بود. نیویورکی‌ها نگاه‌شان به این قضیه خیلی حرفه ایست. واقعا می‌خواهند تولیدهای سینمایی را از سر بگیرند. می‌خواهند تولید فیلم را آسان‌تر کنند. متوجه شدند که من به نوعی دارم نامه عاشقانه خودم به نیویورک را می‌سازم و خواستند بخشی از آن باشند. راستش را بخواهید خودم هم از این که فیلمبرداری در آن مکان چقدر آسان بود، متحیر شدم. نمی‌دانم چه اتفاقی پشت صحنه افتاد و تهیه‌کننده چطور مجوز گرفت، اما خیلی تعجب کردم که چطور هیچ‌کس تا به حال اطراف این سازه نمادین، صحنه تعقیب‌وگریز نساخته است؟ البته ما هم واقعا با آن فضا محترمانه رفتار کردیم. هیچ آسیبی نزدیم و دکور خاصی اضافه نکردیم و از همه‌چیز محافظت کردیم، اما فیلمبرداری در آن لوکیشن خیلی هیجان‌انگیز بود.

آستین باتلر و مت اسمیت در فضای نمایشگاه بین المللی نیویورک

* یکی از نکات بارز فیلم، دوره زمانی آن است و ماجراهای فیلم اواخر دهه ۹۰ میلادی اتفاق می‌افتد. شهر نیویورک واقعا مکان متفاوتی بود. من قبل از حمله به مرکز تجارت جهانی مدتی آنجا بودم و راستش یکی از بهترین دوره‌های زندگی‌ام بود. در مورد آن زمان و مکان صحبت کنید و اینکه چرا می‌خواستید آن دوره را در فیلم‌تان ثبت کنید؟

– باورش سخت است، اما بزرگترین تهدید بشریت در سال ۱۹۹۸، مسئله سال ۲۰۰۰ بود! اتحاد جماهیر شوروی سقوط کرده بود. بزرگترین جنجالی که رئیس‌جمهور وقت ما (بیل کلینتون) با آن دست‌وپنجه نرم می‌کرد، این بود که آیا با آن زن رابطه داشته یا نه و آیا در مورد آن دروغ می‌گوید؟ منظورم این است که دنیای بسیار متفاوتی بود و مردم واقعا دغدغه‌ای نداشتند. از نظر موسیقی در اوج بود. موسیقی الکترونیک تازه داشت شروع می‌شد. گرانج به اوج رسیده بود، اما هنوز ادامه داشت. هیپ‌هاپ داشت دنیا را تسخیر می‌کرد. بریتنی اسپیرز در استودیو مشغول نوشتن ترانه‌هایش بود و داشت معروف می‌شد. خیلی دوران عجیبی برای زندگی بود، چون هزاره داشت تمام می‌شد و همه ما مشتاقانه منتظر این دنیای پسا ۲۰۰۱ کوبریک بودیم (اشاره به فیلم «اودیسه فضایی ۲۰۰۱» استنلی کوبریک). قرار بود این دنیا چه شکلی باشد؟ آن دوران چنان انرژی زیادی در نیویورک وجود داشت که هر اتفاقی در آن ممکن بود. بنابراین، وقتی مشاورم پیشنهاد داد فیلم را برای زمان حال بسازیم، مخالفت کردم و گفتم نه. می‌خواهم نوستالژی و حسرت ایجاد کنم. همین دهه ۹۰ برگ برنده ما هنگام اکران و فروش فیلم خواهد بود. همه می‌خواهند لحظاتی را در دهه ۹۰ بگذرانند.

نکته مهم دیگر این بود که هیچ‌یک از ما هفت ساعت در روز به صفحه نمایش لعنتی خود نگاه نمی‌کردیم. افراد کمی لپ‌تاپ داشتند، هیچ‌کس آیفون نداشت و به همین دلیل حواس‌مان به اطراف‌مان جمع بود و همه آن چیزهای دیدنی را می‌دیدیم. دوست داشتم آنچه را در ذهنم بود، بازسازی کنم.

* آستین باتلر هم خیلی خوب در آن فضا جا افتاده.

– فکر می‌کنم «گیرافتاده در نیویورک» قطعا فیلمِ آستین است و شخصیت او ماجرایی دیوانه‌وار را طی می‌کند. در این فیلم، جنبه‌ها و نسخه‌های بسیار متفاوتی از او دیده می‌شود که ما قبلا به عنوان مخاطب هرگز شاهد آن‌ها نبوده‌ایم. به نظر من، همراه شدن در یک سفر طولانی و عاطفی با یک شخصیت در فیلم، نکته‌ فوق‌العاده مهمی است که مردم کمتر به آن می‌پردازند. بازیگر در چنین فیلم‌هایی باید بتواند حس همذات‌پنداری بیننده را برانگیزد و آستین به خوبی از پس آن بر آمده است. خوشحالم که او را در فیلمم داشتم.

* «گیرافتاده در نیویورک» لحنی کاملا متفاوت نسبت به «نهنگ» (The Whale) دارد، آیا این فیلم یک واکنش آگاهانه به تاریکی فیلم قبلی‌تان بود؟

– واکنش آگاهانه که نه. نمی‌دانم، اما شاید به صورت ناخودآگاه اندکی اینطور بوده است. دنیا خیلی تاریک شده بود. من هم پس از فیلم «نهنگ» خیلی افسرده بودم. شاید ناخودگاه پس از کار روی چیزی به‌شدت افسرده‌کننده مانند «نهنگ»، دلم می‌خواست فیلمی بسازم که مفرح و از نظر سینمایی لذت‌بخش باشد.

* یک شباهت‌هایی هم با فیلم اول‌تان «پی» (π) دارد.

– بله! به نوعی می‌توانست اولین فیلم من در یک دنیای موازی باشد، چون در همان زمان (۱۹۹۸) و در همان خیابان‌های ایست ویلج اتفاق می‌افتد که «پی» را ساختم.

ترجمه و تنظیم: جهانگیر شاه‌ولد

بیشتر بخوانید

«گیرافتاده در نیویورک» درباره گربه‌ای در قفس!

۱۰ فیلم سینمایی که گربه‌ها نقش کلیدی در آنها دارند

برچسب‌ها: دارن آرونوفسکی
نظرات

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
شما برای ادامه باید با شرایط موافقت کنید

نت مگ