تحلیل فیلم تازه پل توماس اندرسن
«یک نبرد پس از دیگری»؛ در میانه ایدئولوژی و اضطراب
به گزارش فیلمنتنیوز، فیلم جدید پل توماس اندرسن با نام «یک نبرد پس از دیگری» (One Battle After Another)، نه فقط گامی تازه در مسیر خلاقیت او، بلکه آزمونیست برای خودِ سینمای معاصر که آیا هنوز میتوان میان تفکر و تماشا، میان فلسفه و سرگرمی، پلی زد؟ اندرسن در این فیلم، با جسارتی کمنظیر، کوشیده است جهان پرفرازونشیبِ سیاست، خانواده و حافظه را در قالبی حماسی، پرتنش و چندلایه تصویر کند.
در نگاه نخست، «یک نبرد پس از دیگری» را میتوان روایتی پستمدرن از نبردهای پایانناپذیر قدرت و هویت دانست، اما در لایهای عمیقتر، با اثری روبهرو هستیم که از درون هرجومرجِ ایدئولوژی، در پی معنا و نجات انسان از میان آتشِ نبردهای متوالی است.
یک نبرد پس از دیگری در فیلم نت
از پینچن تا اندرسن؛ ادبیات در میدان سیاست
فیلم «یک نبرد پس از دیگری» با الهام از رمان «وینلند» (Vineland) اثر توماس پینچن ساخته شده است، اما اندرسن بهجای وفاداری صرف به متن، روح اثر را میگیرد و در قالبی معاصر بازآفرینی میکند. او عناصر سوررئالیستی و طنز سیاه پینچن را با دغدغههای سیاسی امروز درمیآمیزد؛ دغدغههایی درباره انقلاب، قدرت و شکاف نسلی. شخصیتهای اصلی – پدر (با بازی لئوناردو دیکاپریو) و دختر (با بازی کلویی ایستوود) – در دل نبردی گرفتارند که نهتنها نظامهای سیاسی، بلکه حافظه و اخلاق شخصیشان را دربرمیگیرد. رابطه میان این دو، هسته عاطفی فیلم است؛ پدری فرسوده از تاریخ و دختری که هنوز به امکان مقاومت باور دارد. در بستر این رابطه، فیلم از نبردهای بیرونی به درونِ انسانِ خسته از ایدئولوژی میرسد.
سینمای بحران؛ میان تماشاگر و تفکر
اندرسن در فیلم «یک نبرد پس از دیگری» از محدوده درامهای روانشناختی پیشین خود فراتر میرود و سراغ سینمایی پرمقیاس و سیاسی میرود؛ فیلمی که در آن اکشن، تعقیبوگریز و درگیریهای نظامی، در کنار تاملات فلسفی و دیالوگهای عمیق درباره حقیقت و خیانت قرار میگیرند، اما در این میان، او با پرسشی بنیادین مواجه است: چگونه میتوان از زبان تماشایی سینما برای بیان ایدههای پیچیده بهره گرفت، بیآنکه در دامِ شعار یا نمایش صرف افتاد؟
فیلم از این منظر میان دو قطب در نوسان است: از یک سو تماشاگر عام را با صحنههای چشمنواز، فیلمبرداری ویستاویژن و موسیقی پرکشش جانی گرینوود جذب میکند و از سوی دیگر، مخاطب جدی را با لایههای استعاری و کنایههای سیاسی به چالش میکشد. همین دوگانگی است که فیلم را به اثری همزمان پرمخاطب و دشوارفهم تبدیل میکند.
قدرت و ایدئولوژی؛ سیاست بهمثابه صحنه
در دنیای اندرسن، سیاست نه صرفا در گفتار، بلکه در تصویر و حرکت جاری است. نیروهای نظامی، انقلابیها و شبکههای مخفی قدرت، همگی در صحنههایی پرتحرک و پرجزئیات حضور دارند، اما فیلم از نمایش صرفِ خشونت فراتر میرود و میپرسد: آیا انقلاب، رهایی است یا تکرارِ شکلی تازه از سلطه؟
شخصیتهای فیلم، در نبردی مداوم میان آرمان و واقعیت، میان حافظه و فراموشی، سرگردان هستند. اینجا نبرد نه فقط در میدان، بلکه در ذهن و وجدان رخ میدهد؛ جایی که تمایز میان قهرمان و دشمن، میان آزادیخواه و مستبد، دیگر روشن نیست.
از این منظر، فیلم «یک نبرد پس از دیگری» را میتوان نقدی بر رمانتیسمِ مقاومت دانست؛ اثری که نشان میدهد چگونه هر انقلاب، در دل خود، بذر استبدادی تازه میپرورد. از منظر زیباییشناختی، فیلم با دوربین پرتحرک، تدوین چندلایه و ترکیب فرمتهای بصری، حسی از آشفتگی و بیقراری میآفریند؛ گویی ساختار فرمی، بازتابی از جهانِ بیثبات و چندصدایی فیلم است.
اندرسن در اینجا بیش از هر زمان دیگر، بهجای نظم کلاسیک، به زیباییشناسیِ بحران گرایش دارد: حرکتهای ناگهانی دوربین، کاتهای غافلگیرکننده و تضاد میان فضاهای باز و بسته، همگی در خدمت این ایدهاند که «هیچ نبردی پایان ندارد».
در میان هیاهوی سیاسی، فیلم ریشه در رابطهای انسانی دارد: پدری که اسیر گذشته است و دختری که میخواهد آیندهای نو بسازد. این رابطه، قلب تپنده فیلم است و سبب میشود میانِ خشونت و عاطفه، تعادلی برقرار شود. در نگاه اندرسن، رهایی سیاسی بدون آشتی شخصی ممکن نیست و جهان را تنها زمانی میتوان تغییر داد که زخمهای درون التیام یافته باشند.
ابهام اخلاقی و وسوسه عظمت
یکی از چالشهای فیلم، همچون بسیاری از آثار اخیر اندرسن، در مرز میان ابهام اخلاقی و نسبیگرایی قرار دارد. فیلم میکوشد از داوری ساده بپرهیزد، اما گاه در نتیجه، موضعی روشن اتخاذ نمیکند؛ نه در قبال خشونت، نه در قبال آرمان. این دوگانگی، هم نشانه بلوغ فکری اندرسن است و هم نقطه ضعف فیلم: اثری که از عظمت فرمی سرشار است، اما در بیان نهایی، اندکی مبهم مینماید.
جمعبندی: نبردی برای معنا
«یک نبرد پس از دیگری» فیلمیست جسور، پرشور و پرتناقض. هم بیانیهای سیاسیست و هم اعترافنامهای شخصی. اندرسن در این اثر میکوشد میان فرم عظیم و ایده عمیق، میان هیجان و تفکر، تعادلی نو بیافریند؛ تلاشی که هرچند همیشه موفق نیست، اما نشانه زندهبودن سینمای اوست.
در روزگاری که بسیاری از فیلمها به نسخههای بیخطر سرگرمی بدل شدهاند، اندرسن هنوز به سینما بهعنوان میدان نبرد نگاه میکند: نبردی میان تماشا و تفکر، میان قدرت و وجدان، میان گذشته و اکنون و شاید معنای عنوان فیلم نیز در همین باشد: زندگی، زنجیرهای از نبردهاست، اما هر نبرد، فرصتیست برای بازآفرینی معنا. در جهانی که حقیقت هر روز در میدان جنگی تازه دفن میشود، سینمای اندرسن یادآور این است که تفکر هنوز میتواند شمشیر باشد؛ شمشیری که نه برای کشتن بلکه برای بیدار کردن به کار میرود.
سارا غلامی
بیشتر بخوانید
بهترین و بدترینهای باکس آفیس/ «یک نبرد پس از دیگری» صدرنشین شد
همه چیز درباره «یک نبرد پس از دیگری»/ فیلمی دیوانهوار و باورنکردنی