سریال «وظیفه» ارزش دیدن دارد؟/ بازپس‌گیری خوشبختیِ ازدست‌رفته

- 17 دقیقه مطالعه

در فیلم‌نت نیوز بخوانید

سریال «وظیفه» خط داستانی خوبی را آغاز می‌کند که بر پایه درام داستانی است، اما در ادامه تبدیل به تریلر اکشن می‌شود. «وظیفه» داستان چند خطی و پر شاخ و برگی دارد که شکل کلیشه‌ای به خود گرفته است.

به گزارش فیلم نت نیوز، سریال «وظیفه» (Task) محصول ۲۰۲۵ و ساخته کارگردان آمریکایی برد اینگلسبی (Brad Ingelsby) را به توصیه یکی از دوستانم دیدم. این دوست عزیز مرا تشویق کرد تا سریال را ببینم و درباره خارق‌العاده بودن این سریال سخن‌ها بسیار گفت، اما آنچه من دیدم از بعضی تعریف و تمجیدها دور و البته لایق بعضی دیگر بود.

سریال «وظیفه» یک درام جنایی با دنیایی تاریک است. داستان چند خطی و پر شاخ و برگی که خوب و با دقت طراحی شده اما گاه تا حدی شاخ و برگ می‌گیرد که خود سازنده مجبور می‌شود از ادامه دادن بعضی شاخه‌ها صرف‌نظر کند. دو نقطه قوت مهم سریال دو کاراکتر اصلی آن هستند که هر دو در دام اعمال خود گرفتار شده‌اند و ظاهرا راه نجاتی ندارند؛ البته یکی از آنها در نهایت رستگار می‌شود و دیگری می‌میرد.

داستان

تام براندیس (با بازی مارک رافالو) یک مامور اف بی آی است که سابق کشیش بوده است و زندگی خانوادگی آشفته‌ای دارد. با افشای بیشتر داستان در قسمت‌های بعد بیننده متوجه می‌شود که همسر تام به دست پسرناتنی‌اش کشته شده و خانواده در آستانه یک دادگاه استماع است که در آن اعضای خانواده مقتول درباره تاثیر این قتل بر زندگی‌شان صحبت می‌کنند. این دادگاه نقش کلید در رستگاری تام دارد. تام که از اندوه خانوادگی به الکل پناه برده، مدتی است از کارهای ماموریت خود فاصله گرفته است، کم حرف می‌زند و درباره سوگواریش صحبتی نمی‌کند. شمایل تام کند و سالخورده است، شانه‌هایش به جلو خم شده، بیشتر مواقع در فکر است و چابکی جوانی را ندارد، گویی بار بزرگی بر دوش اوست. او می‌تواند پسرش را ببخشد یا نمی‌تواند؟ خصلت‌های تام به بازیگر نقش این فرصت را می‌دهد تا احساسات مختلفی را به نمایش بگذارد و رافالو به خوبی از پس ایفای این نقش برآمده است.

وضعیت تام از جایی تغییر می‌کند که پس از سوگ نیمه‌تمام همسرش، پرونده جدیدی به او محول می‌شود. او فرصتی پیدا کرده تا کاری غیر از نوشیدن انجام دهد. یک گروه خلافکار به خانه‌های امن فروش مواد باند موتورسواران حمله می‌کنند و پول‌های فروش مواد را می‌دزدند. تام رهبر یک تیم ویژه می‌شود تا این دزدی‌ها را پیگیری کند. آنها قرار است کشف کنند مردان نقابدار چه کسانی هستند.

در طرف مقابل، گروه سه نفره مردان نقابدار قرار دارد که رابی (با بازی تام پلری) در نقش رهبر آنهاست. رابی و دو دوست دیگرش کلیف و پیچس در ابتدا ظاهرا برای کسب سود از باند مواد مخدر دزدی می‌کنند، البته بعدتر مشخص می‌شود که هدف تنها کسب سود نیست بلکه داستان یک انتقام هم درکار است.

در اولین قسمت «وظیفه» می‌فهمیم که همسر رابی او را ترک کرده و او به همراه دو فرزندش در خانه برادرش و همراه با برادرزاده‌اش میو زندگی می‌کند. در قسمت‌های بعد متوجه می‌شویم که برادر رابی یکی از اعضای باند موتورسواری بود که آنها به خانه‌های امنشان دستبرد می‌زنند. به این ترتیب رابی هم غم بزرگی دارد، غمی که در نهایت منجر به تصمیمات بدی شده و به آتش ماجرا می‌دمد. رابطه‌اش با دختر و برادرزاده‌اش خوب نیست. او زیر بار زندگی خم شده است. رابی و دوستانش از قاتل‌های مواد فروش دزدی می‌کنند. آنها یکی یکی به سمت نابودی پیش می‌رود.

تا اینجای داستان همه چیز بوی خشونت و مرگ می‌دهد. هر دو شخصیت اصلی با غم‌های بزرگی دست و پنجه نرم می‌کنند و هر دو در شرایط نابسامانی قرار دارند. نکته قابل توجه بازی پلری در نقش مردی است که می‌داند احتمالا از این ماجرا جان سالم به در نمی‌برد. پلری نمایش تاثیرگذاری دارد که آدم را به یاد نقش مشابه دیگری از همین بازیگر در سریال «اوزارک» می‌اندازد.

از جهات زیادی قسمت اول با معرفی شخصیت‌های جذاب و پرداخته‌شده، بهترین قسمت سریال است، اما بعدتر اکشن و تریلر بر داستان غلبه می‌کنند، پرداخت شخصیت‌ها کمتر می‌شود و آنچه به زیبایی شروع شد، به خطوط داستانی مختلف کوتاهی ختم می‌شود که کلیشه‌ است، برای مثال داستان شخصیت گروسو در گروه همکاران اف بی آی، پلیسی که با خلافکارهاست اما آدم خوبی است و در آخر به نوعی توبه می‌کند.

داستان البته همانطور که گفته شد شاخه‌های زیادی دارد و باند موتورسواران، خبرچین‌ها، خیانت و گروه ماموران اف بی آی را هم پوشش می‌دهد. بعضی شخصیت‌ها هم هستند که حضور ندارند اما پر رنگند؛ برای مثال شخصیت پسر تام که برای گره‌گشایی از شخصیت رافالو حیاتی است در اکثر داستان حضور ندارد، یا حضور کمی دارند. مثل شخصیت اِرن همسر یکی از خلافکارها که بسیار کوتاه است که به‌نظر همین مقدار از افشای داستان کافی است و از خواننده دعوت می‌کنیم تا خود سریال را ببیند.

وظیفه با زیرنویس فارسی در فیلم نت

نقاط ضعف سریال

پیش از شروع نقاط ضعف باید بگویم که سریال «وظیفه» ارزش دیدن را دارد، چراکه هم از بازی‌های قابل قبولی برخوردار است و هم داستانی ساده و پر پیچ و خم را روایت می‌کند که بیننده را با عمق شخصیت‌های مناسب در داستان به دنبال خود می‌کشد.

در «وظیفه» آنچه برای من مشهود بود تغییر نسبتا ناگهانی از درام شخصیت‌محور به تریلرِ اکشن در سریال است. سریال در قسمت اول و تا حدی دوم، بر بار تراژیک دو شخصیت اصلی قرار می‌گیرد: تام با سوگی ناتمام، گناه و تردید اخلاقی درگیر است و رابی با خشم، فقر، شکست‌های شخصی و خانوادگی و انتقام.

از نقطه‌ای به بعد، سریال مسیرش را عوض می‌کند. به جای فضای سنگین‌تر درام، «وظیفه» وارد فاز تریلِر اکشن می‌شود:  تعقیب‌وگریز، کمین، عملیات، لو رفتن، خبرچین‌ها و بازی موش و گربه. این تغییر ژانری نتیجه مستقیم یک تصمیم روایی است: سریال می‌خواهد هیجان را جایگزین رنج کند و در انجام این کار تاحدی موفق است. اما آنچه از دست می‌رود تعادل خوب ابتدای سریال است که با شیب تندی به تریلر اکشن تبدیل می‌شود و البته در پایان قسمت آخر حدودا به مختصات قسمت نخست باز می‌گردد. باید گفت این تغییر ریتمی اگرچه از حیث تنوع سریال را جذاب‌تر می‌کند، اما ساختار شخصیت‌محورِ اولیه را قربانی کرده و تعادل اثر را برهم می‌زند.

چنین تغییری آسیب‌هایی به دنبال دارد. یکی کم‌عمق شدن احساسات است. «وظیفه» به جای اینکه بیشتر به روانِ خردشده تام یا تناقض‌های اخلاقی رابی بپردازد، به سمت کارکردی شدن شخصیت‌ها می‌رود: تام به مامور پیر الکلی و افسرده اما کاردرست تبدیل می‌شود و رابی به دزدی دل‌رحم و دوست‌داشتنی. البته این خود می‌تواند یک نقطه قوت باشد به شرطی که از شکل کلیشه‌ای همیشگی خارج شود. در اینجا دو شخصیت اصلی هر دو خوب و بد را با هم دارند، هیچ کدام خوبِ خوب یا بدِ بد نیستند اما هیچ کدام از شکل کلیشه‌ای مورد انتظار خارج نمی‌شوند. در نهایت تام همان پلیس خوب است و رابی یک دزد خرده‌پا که با تصمیمات نادرستش همه را در خطر می‌اندازد. نباید فراموش کرد که کلیشه‌ها زمانی کار می‌کنند که اثر لایه‌ای تازه یا زاویه‌ای انسانی نویی به آن‌ها اضافه کند، اما در «وظیفه» شخصیت‌ها همان مسیرهای آشنا را بدون پیچ تازه طی می‌کنند.

همچنین خطر اصلی از بین رفتن انسجام پیرنگ داستان است. در اینجا باید گفت که یک تریلر (حداقل در این سریال) خطی و مبتنی بر سرعت داستان تصاویر است، اما یک درام نیازمند توقف، سکون و تامل است. در اینجا سریال نمی‌تواند دو عنصر متناقض ژانر و دو ریتم متضاد را آشتی دهد؛ پس برخی خطوط ناگهان حذف، برخی دیگر فشرده و سطحی می‌شوند. از این دست مثال در «وظیفه» یکی اختلاف خانوادگی دو دختر تام است. این داستان فرعی قرار است بازتابی از بحران اخلاقی تام باشد، اما به‌جای اینکه به آن عمق بدهد، تنها تبدیل به یک ابزار روایی برای پیشبرد بخش اکشن داستان می‌شود.

سریال وظیفه

اختلاف دو دختر تام یک خط فرعی داستانی با عمق عاطفی (در اینجا درام) است. در یک سکانس تام چند ساعتی توسط رابی ربوده می‌شود. این بخش از داستان به عنوان کلید حل اختلافات خانوادگی مورد استفاده قرار می‌گیرد. تام دو دختر دارد که یکی از آنها همراه با پسر مشکل‌سازش به فرزندی گرفته شده و دیگری فرزند تنی تام و همسرش است. پس از ربوده شدن تام، اختلاف دو دخترش حل و فصل می‌شود اما حل و فصل این اختلاف عمیق که در قسمت‌های قبلی آتش یک دعوا را شعله‌ور ساخته بود چطور است؟ با چند دیالوگ ساده به بهانه درکنار هم قرار گرفتن این دو خواهر. آنها که در وضعیت سخت ربودن پدر قرار دارند درباره زندگی شخصی خود حرف می‌زنند و موضوع اختلاف که چیز دیگری است به این ترتیب حل می‌شود و تا پایان داستان خبری از بحث و اختلافی قبلی نیست. به نظر نمی‌رسد که موضوع مورد مناقشه این دو خواهر به سادگی حل‌شدنی باشد، چرا که یکی از آنها قرار است درباره برادرشان که مادر را به قتل رسانده در دادگاه صحبت کند تا مگر از شدت حکم برادر کم شود و خواهر دیگر در نقطه مقابل قرار دارد. حل نادرست این تضاد فرعی مهم موجب می‌شود تا نقطه اصلی کشاکش خانواده تام و متاثر از آن رستگاری نهایی تام (حل و فصل کشاکش درونی شخصیت تام) که ریشه در همین بحران دارد وزن لازم را پیدا نکند.

ازارک با زیرنویس فارسی در فیلم نت

چرخش ژانر؟ یا ضرورت اقتصادی-اجتماعی

تام در جایی از سریال می‌گوید «معنی خِرد این است که بدانی از چه چیزی چشم‌پوشی کنی» و از اصطلاح overlook که معادل چشم‌پوشی در فارسی است استفاده می‌کند. البته overlook معنای دیگری هم دارد و آن نگاه کردن از بالا و داشتن دیدی وسیع است. حالا بیایید معنای نهفته این واژه را در جمله تام قرار دهیم و به «وظیفه» از زاویه وسیع‌تر نگاه کنیم.

اگر در خاطر داشته باشد در ابتدای نوشته به چرخش ژانر در سریال اشاره شد، این چرخش ژانری تنها یک انتخاب فرمی نیست و باید ریشه‌اش را در ساختار تولید سریال‌های امروز آمریکا و در جهان‌بینی اجتماعیِ مخاطبان آن جست‌وجو کرد. از یک سو، پلتفرم‌ها برای حفظ مخاطب گسترده ناچارند از میانه فصل، ریتم اکشن و به اصطلاح قطعه منفردی را اجرا کنند که پرتنش باشد تا سریال در داده‌های پلتفرم به‌عنوان بخش کم‌تحرک یا کم‌تنش (static pacing) دسته‌بندی نشود. از سوی دیگر، خودِ مضمون سریال هم با واقعیت امروز آمریکا هماهنگ است.

زمانی در دهه‌های ۵۰ و ۶۰ اگر از آمریکایی‌ها می‌پرسیدی آیا فرزندان شما زندگی بهتری نسبت به خودتان خواهند داشت، پاسخ یک «بله» قاطع بود، اما نظرسنجی‌های اخیر نشان می‌دهد تعداد زیادی از مردم آمریکا به آینده بدبین‌ هستند و تصور می‌کنند نسل بعد وضع بدتری نسبت به خودشان خواهد داشت. در چنین فضایی، روایت‌هایی مثل «وظیفه» محبوب می‌شوند: قصه‌هایی که در آن رویای زندگی روشن از آدم‌های معمولی دزدیده شده و قهرمان یا ضدقهرمان داستان مثل رابی، در واقع محصول همین سرقت «رویای زندگی روشن» هستند.

رابی در فلش‌بک‌ها زندگیِ خانوادگی زیبایی دارد، اما آنچه با قتل برادر از او ربوده می‌شود نه صرفا پول، بلکه امکان یک آینده معقول است. پس او هم به سراغ بازپس‌گیری خشن خوشبختی می‌رود و می‌خواهد همان چیزی را نجات دهد و به فرزندانش برساند که تنها معادل باقی‌مانده از امنیت و امید است: پول. اینکه رابی می‌داند خواهد مُرد اما مسیر رسیدن پول به میو را تضمین می‌کند و اینکه تام در پایان از پول چشم‌پوشی می‌کند، هر دو به‌خوبی نشان می‌دهد سریال از چشم‌اندازی وسیع‌تر سقوط یک اخلاق جمعی را روایت می‌کند: اخلاقی که زمانی آینده‌محور بود و امروز به بقا و انتقال حداقل ممکن از امنیت تقلیل یافته است. این بافت فرهنگی اقتصادی نه تنها تغییر ژانری سریال را توضیح می‌دهد، بلکه نشان می‌دهد چرا مخاطب ۲۰۲۵ آمریکا جذب چنین روایتی می‌شود: او احساس می‌کند این بار تراژدی شخصیت‌ها، صرفا قصه نیست بلکه آینه‌ای است از وضعیت خودش.

رضا علی‌نیا

برچسب‌ها: سینمای جهان،نقد
نظرات

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
شما برای ادامه باید با شرایط موافقت کنید