۱۰ اقتباس برتر یک دهه اخیر سینما
به گزارش فیلم نت نیوز، سالهاست که بحث کمتوجهی به اقتباس بهعنوان یکی از نقاط ضعف عمده سینمای ایران در رسانههای سینمایی مطرح میشود. نگاه مختصری به اتفاقات سالانه سینمای جهان نشان میدهد که میتوان این انتقاد را جدی گرفت. هر سال با انبوهی از آثار شاخص سینمایی روبهرو میشویم که یا از واقعیت الهام گرفتهاند یا بر اساس اثری متعلق به مدیوم هنری دیگری خلق شدهاند. مروری بر شاخصترین اقتباسهای صورتگرفته از آثار نوشتاری در سالهای اخیر نشان میدهد که چگونه وجود یک پایه داستانی محکم میتواند فرصت مناسبی برای کارگردانها و فیلمنامهنویسها در راه خلق آثار درجهیک سینمایی فراهم کند. در ادامه، به ده فیلم شاخصی اشاره شده است که در یک دهه اخیر ساخته شدهاند و همگی نمونههای تحسینشده از اقتباسهای سینمایی به شمار میروند. همین فهرست جمعوجور هم بهخوبی نشان میدهد که چگونه اقتباس مناسب به خلق فیلمهایی کاملاً متفاوت در لحن و ژانر (از کمدی گرفته تا نوآر، درام، علمی-تخیلی و ترسناک) اما همگی موفق ختم شده است.
۱. فیلم دختر گمشده (دیوید فینچر، ۲۰۱۴)
فیلمنامهنویس: گیلین فلین
اقتباس از: رمان «دختر گمشده» نوشته گیلین فلین
اقتباس گیلین فلین از رمان خودش در کنار کارگردانی دیوید فینچر و البته بازی رزاموند پایک در قالب شخصیت اصلی زن که نامزد جایزه اسکار هم شد، از جمله عواملی بود که «دختر گمشده» را به یکی از فیلمهای موفق ۲۰۱۴ تبدیل کرد. این فیلم نهتنها تصویری هیجانانگیز و پرتنش از یک ازدواج سمّی را نشان میدهد، بلکه از آن فراتر رفته و به بخشی از معضلات دنیای نوین از جمله سلطه رسانهها و سوءاستفاده آنها از این شرایط برای تاثیرگذاری بر ذهنیت و رفتارهای مردم میپردازد. فلین بهشکل مناسبی توانست طنز تاریک رمان، پیچیدگیهای روانشناختی شخصیتها و تفسیرهای تند و تیز در مورد اثرات مخرب هیجانگرایی رسانهای را از مدیوم ادبیات به قالب یک فیلم سینمایی برگرداند. کارگردانی دقیق فینچر نیز به تقویت حالوهوای وهمآلود اثر کمک کرده است.«دختر گمشده» فیلم تیرهوتاری است که بعد از دیدنش در اینکه واقعا به چه کسانی میتوانیم اعتماد کنیم دچار تردید میشویم. هر چند گروهی اعتقاد داشتند که پرداختن فلین به چند بحث کلان اجتماعی در قالب یک کتاب کیفیت بالاتری از نسخه سینمایی داشته و تلاش برای برداشتن چند هندوانه با یک دست باعث شده تا برخی از مباحث در فیلم عمق چندانی پیدا نکنند اما «دختر گمشده» با استقبال عمومی منتقدان روبهرو شد و با فروش ۳۷۰ میلیون دلاریاش در سطح جهان، پاسخ مثبتی هم از گیشه دریافت کرد.
۲. فیلم مریخی (ریدلی اسکات، ۲۰۱۵)
فیلمنامهنویس: درو گدار
اقتباس از: رمان «مریخی» نوشته اندی ویر
ریدلی اسکات زمانی با درهم آمیختن الگوهای فیلمهای علمی-تخیلی و ژانر ترسناک، فیلم مشهوری بهنام «بیگانه» (۱۹۷۹) با جمله تبلیغاتی «در فضا کسی صدای فریادت را نخواهد شنید» ساخته بود. این شعار تبلیغاتی، نشاندهنده الگویی است که بارها در فیلمهای علمی-تخیلی بهکار رفته است. «مریخی» بازگشت اسکات به همین الگو بود. این فیلم بر اساس رمان اندی ویر، ماجرای فضانوردی به نام مارک واتنی (مت دیمن) را روایت میکند که پس از اینکه خدمهاش او را مرده فرض میکنند، در مریخ گیر میافتد و باید برای مدتی نامعلوم در آنجا دوام بیاورد. با این داستان و بهواسطه شیوه رواییاش، «مریخی» به نمونه کلاسیکی از کهنالگوی بقا تبدیل شد. این ساخته موفق اسکات (با فروش جهانی بالغ بر ۶۳۰ میلیون دلار) از نظر بصری چشمگیر و از لحاظ لحن پیچیده و جذاب است. با فیلمی روبهرو هستیم که در آن خوشبینی و شوخطبعی با لحظات آسیبپذیری و فقدان درهم میآمیزند و از دل وضعیتی اسفناک و موقعیتهایی غمبار، لحنی امیدوارکننده خودنمایی میکند.
۳. فیلم از گور برگشته (الخاندرو گونزالس اینیاریتو، ۲۰۱۵)
فیلمنامهنویسان: مارک ال. اسمیت، الخاندرو گونزالس اینیاریتو
اقتباس از: رمان «از گور برگشته» نوشته مایکل پانک
در «از گور برگشته» هم با نمونهای خالص از تلاش برای بقا روبهروییم. اینبار ماجرا (بر اساس یک داستان واقعی) حول محور یک تاجر مرزنشین خز در آمریکای اوایل قرن نوزدهم بهنام هیو گلس (لئوناردو دیکاپریو) میگردد که پس از آسیبهای جسمی هولناکی که بهواسطه حمله یک خرس متحمل میشود، از سوی همراهانش (که امیدی به بهبود او ندارند) رها میشود و باید خود را زنده نگاه دارد. «از گور برگشته» درام موثری است که نشان میدهد چطور میل بقا در خامترین شکل خود انسان را بهسمت بازگشت به غرایز بنیادینش سوق میدهد. فیلمبرداری امانوئل لوبتزکی با دوربین دائما متحرک و استفاده از نور طبیعی برای تاکید بر زیبایی خشن مناظر طبیعی، در کنار بازی دیکاپریو و کارگردانی اینیاریتو (که انزوای گلس را بهشکل آشکاری مورد تاکید قرار میدهد) «از گور برگشته» را به کاوشی در مورد استقامت، بقا، رابطه انسان با طبیعت و میل به انتقامجویی تبدیل کردهاند.
۴. فیلم حیوانات شبزی (تام فورد، ۲۰۱۶)
فیلمنامهنویس: تام فورد
اقتباس از: رمان «تونی و سوزان» نوشته آوستین رایت
تام فورد نهفقط یک طراح صحنه موفق بلکه همچنین یک فیلمساز خوشسلیقه است و این ویژگی را در «حیوانات شبزی» بهتمامی نشان داده است. اما توانایی فورد در تصویرسازی تنها جنبه مثبت «حیوانات شبزی» نیست بلکه میتوان به ویژگیهای روایی اثر هم اشاره کرد. «حیوانات شبزی» دو داستان را بهشکل موازی بهتصویر میکشد: یکی ماجرای سوزان (ایمی آدامز)، صاحب یک گالری هنری، است که از نظر عاطفی دلبستگی چندانی به زندگیاش ندارد، و دیگری داستانی خشن و تراژیک در رمانی است که همسر سابق سوزان (جیک جیلنهال) نوشته است. دنیای «حیوانات شبزی» که آشکارا یادآور فیلمهای نوآر است، جهانی سرد و پر از توطئه است که با اجرای قدرتمندانه فورد جان میگیرد و در آن، دو خط ذکرشده داستانی بهشکل جذابی به یکدیگر مرتبط میشوند. «حیوانات شبزی» فیلمی در مورد پشیمانی، انتقام و عواقب اقدامات گذشته است که تماشاگر را در مرز میان هنر و واقعیت معلق باقی میگذارد.
۵. فیلم آن (اندی موسکیتی، ۲۰۱۷)
فیلمنامهنویسان: چیس پالمر، کری فوکوناگا، گری داوبرمن
اقتباس از: رمان «آن» نوشته استفن کینگ
هر چند از هفتهها قبل از اکران «آن» مشخص بود که قرار است با یکی از فیلمهای مهم سال روبهرو باشیم اما باز هم موفقیت فیلم فراتر از حد انتظارات بود. «آن» فیلمی بود که رکورد ۴۴ ساله «جنگیر» (ویلیام فریدکین، ۱۹۷۳) را بهعنوان پرفروشترین فیلم ترسناک تاریخ سینما شکست و، بالاتر از فیلم «مسیر سبز» (فرانک دارابونت، ۱۹۹۹)، به موفقترین اقتباس سینمایی از آثار استفن کینگ تبدیل شد. میتوان عوامل متعددی را در این موفقیت دخیل دانست. موسکیتی و فیلمنامهنویسان «آن» موفق شدهاند مهمترین ویژگیهای کتاب را به عناصری سینمایی تبدیل کرده و عمق شخصیتپردازی کتاب را حفظ کنند. تاکید بر رفاقت و آسیبهای مشترک کودکانی که هسته مرکزی داستان را تشکیل داده و توسط یک دلقک ترسناک تحت تعقیب قرار میگیرند، نشان میدهد که تلاش برای ترساندن تماشاگر قرار نیست اینبار با شخصیتپردازی سطحی زایل شود. بازی غافلگیرکننده بیل اسکارسگارد در نقش دلقک، بهرهگیری از فضای دهه ۱۹۸۰ برای تحریک حس نوستالژی در تماشاگر، و موفقیت در ترکیب وحشت خالص با رازآلودگی و تعلیقی بهسبک بهترین فیلمهای آلفرد هیچکاک، همگی از عواملی بودند که «آن» را به یکی از موثرترین اقتباسها از آثار مشهور کینگ تبدیل کردند.
۶. فیلم زنان کوچک (گرتا گرویگ، ۲۰۱۹)
فیلمنامهنویس: گرتا گرویگ
اقتباس از: رمان «زنان کوچک» نوشته لوئیزا می آلکات
گسترش جنبشهای زنانه در دهههای اخیر، فرصت خوبی برای بازنگری در آثار کلاسیک مرتبط با زنان ایجاد کرده است. گرتا گرویگ در اقتباس خود از رمان کلاسیک «زنان کوچک» این کار را با موفقیت انجام داد. نسخه گرویگ را میتوان در مقابل نسخه مشهور و دیدنی دیگری قرار داد که در سال ۱۹۹۴ به کارگردانی گیلین آرمسترانگ ساخته شد و اقتباسی سرراست و وفادارانه از رمان لوئیزا آلکات بود. در عوض، گرویگ تفسیری مدرن از این داستان همیشه محبوب ارائه کرده و در عین حال به روح نسخه اصلی هم وفادار مانده است. ساختار غیرخطی اقتباس تازه با ایجاد پیوند میان خاطرات دوران کودکی و مبارزات دوره بزرگسالی خواهران داستان، اهمیت رشد شخصی را مورد تاکید قرار میدهد. ترکیب داستانی که در آن مدام بر زمان و مکان وقوع ماجرا تاکید میشود با شیوهای نوین در روایت که لحنی معاصر به اقتباس گرویگ از «زنان کوچک» بخشیده، عملا این فیلم را به اقتباسی بیزمان تبدیل کرده که میتواند با نسلهای جدید ارتباط بیشتری برقرار کند.
۷. فیلم جوجو خرگوشه (تایکا وایتیتی، ۲۰۱۹)
فیلمنامهنویس: تایکا وایتیتی
اقتباس از: رمان «آسمان زندانیشده» نوشته کریستین لیونِنس
«جوجو خرگوشه» یا «جوجو ربیت» کمدی هجوآمیز جسورانهای است که از دید یک کودک آلمانی به نام جوجو (رومن گریفین دیویس) در دوران جنگ جهانی دوم روایت میشود. جوجو تا حدی تحت تاثیر تبلیغات ایدئولوژیک نازیها است که دوست خیالیاش شخص آدولف هیتلر (با بازی خود وایتیتی) است! زمانی که این پسربچه متوجه میشود که مادرش (اسکارلت جوهانسون) یک دختر یهودی را در اتاق زیرشیروانی خانهشان پنهان کرده است، باورهای او متزلزل میشوند. خواندن این خلاصه داستان بدون توجه به کیفیت ویژه لحن فیلم، ممکن است این حس را در ما ایجاد کند که «جوجو خرگوشه» فیلمی شعاری با مضامینی کاملا تکراری و شخصیتهایی تکبُعدی است اما آنچه فیلم وایتیتی را از افتادن در این دام نجات داده، لحن ویژهای است که مدام میان طنز و تراژدی حرکت میکند. وایتیتی در اقتباس خود از رمان کریستین لیوِننس توانسته پوچبودن نفرت ایدئولوژیک را نه با استفاده حداکثری از شعار بلکه از طریق برجستهکردن قابلیتهای کمیک داستان به تماشاگر منتقل کند.
۸. فیلم تلماسه: قسمت اول (دنی ویلنوو، ۲۰۲۱)
فیلمنامهنویسان: جان اسپایتس، دنی ویلنوو، اریک راث
اقتباس از: رمان «تلماسه» اثر فرانک هربرت
رمان فرانک هربرت بهقدری عظیم و پرجزییات است که فشردهکردن تمام نکات کلیدی آن در قالب یک فیلم سینمایی، ممکن است به خلق یک فاجعه منجر شود. حتی فیلمساز بزرگی همچون دیوید لینچ نیز در اقتباس این رمان بزرگ ناکام ماند و نسخه او از «تلماسه» از سوی خیلیها بهعنوان یکی از بدترین آثار این کارگردان شاخص نام برده میشود. با این وجود میتوان حاصل کار ویلنوو را موفقیتآمیز قلمداد کرد. او بهدرستی تصمیم گرفت ماجرای شبهاسطورهای جوان نجیبزادهای بهنام پل آتریدس (تیموتی شلمی) که بهنظر میرسد عظمت در تقدیرش نوشته شده را در بیش از یک فیلم روایت کند و بنابراین فرصت بیشتری برای شخصیتپردازی و یافتن راههای مناسب بیان ایدههای فراوان کتاب در قالبی سینمایی پیدا کرده است. هر چند شاید در نهایت بتوان قسمت اول «تلماسه» را صرفا فیلمی دانست که فضا را برای روایتی وسیعتر و گستردهتر در قسمت دوم آماده میکند اما بهعنوان یک تجربه سینمایی حماسی، بهخصوص بهخاطر کارگردانی باشکوه ویلنوو، روی پای خود میایستد.
۹. فیلم قدرت سگ (جین کمپیون، ۲۰۲۱)
فیلمنامهنویس: جین کمپیون
اقتباس از: رمان «قدرت سگ» نوشته توماس سَوِیج
جین کمپیون در «قدرت سگ» با ظرافت و مهارت از الگوهای پذیرفتهشده ژانر وسترن استفاده میکند تا نگاهی روانکاوانه به یکی از تیپهای شخصیتی پذیرفتهشده این ژانر بیندازد. داستان «قدرت سگ» در دهه ۱۹۲۰ میگذرد و بر روابط پرتنش دامدار سلطهگری بهنام فیل (بندیکت کامبربچ) و اطرافیانش، بهخصوص همسر برادرش، رز (کریستن دانست)، متمرکز است. اقتباس کمپیون از رمان توماس سویج نشان میدهد که شخصیت گاوچران کلاسیک سینمای وسترن، که در بسیاری از این آثار در مقام قهرمان ماجرا مورد ستایش قرار گرفته است، بهسادگی میتواند مبتلا به نوعی مردانگی سمّی باشد. با تغییر تدریجی جایگاه شخصیتها و شناخت بیشتر ما از آنان، «قدرت سگ» به کاوشی در مورد امیال سرکوبشده، مردانگی و پویایی قدرت تبدیل میشود. در نهایت کمپیون، با استفاده از ایدههای مطرحشده در رمان توماس سویج، از دل روابط پرتنش شخصیتها به نتیجهای غیرمنتظره اما باورپذیر و قدرتمند میرسد.
۱۰. فیلم اوپنهایمر (کریستوفر نولان، ۲۰۲۳)
فیلمنامهنویس: کریستوفر نولان
اقتباس از: کتاب «پرومته آمریکایی» نوشته کی برد و مارتین جی. شروین
اگر تا سال گذشته ممکن بود با مقداری جستوجو بتوان کسانی را پیدا کرد که نام دانشمند مشهوری بهنام رابرت جی. اوپنهایمر را نشنیده بودند، رسیدن به این هدف به یمن موفقیت همهجانبه فیلم «اوپنهایمر» سختتر از قبل شده است! حالا طیف گستردهتری از مخاطبان شناخت اولیهای از دانشمندی پیدا کردهاند که به پدر بمب اتم ملقب شده است.
کتاب «پرومته آمریکایی» زندگینامه اوپنهایمر را روایت میکند و نولان، با تمرکز بر پیامدهای اخلاقی و شخصی توسعه بمب اتمی، اقتباس تاملبرانگیز و عمیقا دراماتیکی از آن انجام داده است. درام جاهطلبانه نولان، با روایتی غیرخطی، میان بازههای متفاوت زمانی جابهجا میشود و اینگونه روایتی سیال و ذهنی از اندیشهها و احساسات رابرت اوپنهایمر در یک بازه زمانی تقریبا دو دههای خلق کرده و در عین حال نشان میدهد که چگونه مرز میان قهرمان جامعه بودن و نفرینشدن از مو هم باریکتر است. در این میان شاید بتوان بزرگترین برگ برنده نولان را موفقیت او در نمایش تضادهای درونی شخصیت اصلی و ترکیب آن با عذاب وجدانی کشنده و پرسشهایی فلسفی در مورد ارتباط علم با اخلاق و سیاست و پیامدهای پیشرفت تکنولوژی دانست.
آریا قریشی