نگاهی به فیلم «هفت بهارنارنج» در سینما آنلاین فیلم‌نت

از صدای سخن عشق نشنیدم خوش‌تر

- 6 دقیقه مطالعه
«هفت بهارنارنج» به گونه ای همان «گاو» است چون بن مایه قصه همان است اما شیوه روایت و برخی ظواهر عوض شده است.

به گزارش فیلم نت نیوز، «هفت بهارنارنج» قصه تنهایی آدم‌هاست؛ آدم هایی که شاید به ظاهر شاد باشند و اهل شوخی و در جایی بسیار زیبا و شبیه بهشت هم زندگی کنند اما دنیای درون‌شان زمهریری تاریک، یخزده و سیاه است و در ژرفای نگاه و جانشان حسرت و انتظار باز شدن قفل زندان تنهایی ای که چه بسا تمام عمر در آن زیسته اند به چشم می خورد بنابراین تقریبا در تمام فیلم هم هیچ قابی نمی بینیم که بیش از یک یا درنهایت دو بازیگر در آن حضور داشته باشند. دکتر، پرستاری که به خانه شمس می آید، ستار (جوانی که گل و گیاه می آورد) همه تنها هستند حتی گربه ای را هم که در خانه شمس هست در تمام پلان ها تنها می بینیم و قطعاً این تنهایی ها شمس فقط به دلیل نداشتن همسر نیست بلکه معنایی ژرف تر دارد چون حتی فرج (سوپری محل) هم با اینکه زن و بچه دارد احساس تنهایی می کند.

تنهایی شمس هم اینگونه معنا می شود چون مشکل او آگاه نبودن به وضع حاد همسرش و به نوعی غیرممکن بودن بازگشت او نیست. درست است شمس دچار فراموشی شده (البته نه کامل) و حافظه اش شاید درست کار نکند اما قوه عاقله و منطقش کاملا سالم است بنابراین واقعیت را می بیند اما حقیقتی بسیار بزرگتر مانع می شود که واقعیت را بپذیرد اینکه طلعتی برای او فقط همسر و شریک زندگی نبوده که اگر اینگونه بود، هفت سال با کلی هزینه و سختی و به زور دستگاه نگهش نمی داشت و خیلی وقت پیش اصرارهای همه اطرافیانش را می پذیرفت و همسر دیگری می گرفت اما یک شریک زندگی دیگر هرچقدر هم خوب باشد حتما بی عیب و نقص نیست، در صورتیکه طلعتی برای او نمادی از انسانی آرمانی و فرشتگانی است که فقط در آسمان ها می توانند وجود داشته باشند ولی حالا این غیرممکن، این رویای محال برای او ممکن شده و عشقی فرازمینی را یافته که بهشت موعود را برایش روی زمین آورده است. به همین دلیل است که تصویری که او از طلعتی در رویایش می بیند با تصویری که در واقعیت وجود دارد زمین تا آسمان تفاوت دارد. تصویری که او در رویا می بیند زنی جوان و بسیار زیباست که  بیشتر می خورد دختر او باشد تا همسرش (آن هم همسری عاشق) اما تصویر واقعیت پیرزنی است با دستان چروکیده و موهایی سفید و خاکستری که به قول پرستارشان عفونت سرتاپای بدنش را گرفته است.

شمس از این‌روست که نمی خواهد واقعیت را بپذیرد چون پذیرفتن مرگ طلعتی یعنی پذیرفتن پایان این بهشت و هبوط به زمین پس طبیعی است که نخواهد این را بپذیرد کمااینکه مش حسن در فیلم «گاو» (شادروان مهرجویی) هم نمی خواست بپذیرد. درست است همدم او یک حیوان بود اما همان حیوان برای او مصداق یاری رویایی بود که زمین را برایش به بهشت تبدیل کرده بود او هم نمی خواست از آن بهشت خارج شود بنابراین به جنون رسید عقلش را از دست داد و استحاله پیدا کرد به گاو.

«هفت بهارنارنج» به گونه ای همان «گاو» است چون بن مایه قصه همان است اما شیوه روایت و برخی ظواهر عوض شده است. جالب است که علی نصیریان که در آن فیلم در نقش مش اسلام، نماد عقلی بود که می خواست مش حسن را به دنیای واقعیت برگرداند حالا در «هفت بهارنارنج» به گونه ای نقش همان مش حسن را بازی می کند منتها با این تفاوت که آنجا مش حسن به جنون رسید اینجا شمس علیرغم بیماری فراموشی سعی می کند عقل خود را سالم نگه دارد و سرپا بماند درنتیجه با اینکه کلک می زند و قرصش را نمی خورد اما تمرین هر روزه فرمول های ریاضی را انجام می دهد چون می خواهد حافظه اش سالم باشد، نه از این بابت که سلامتی صرفا برای خودش مهم است بلکه به دلیل امیدی که هنوز در قلبش زنده مانده است، امید به بازگشت عشقی بی همتا و فرازمینی. این امید و آن آرزوی زندگی دوباره در آن بهشت است که باعث می شود او واقعیت تلخ و سیاه را نپذیرد، نه جنون و دیوانگی. او عقلش سالم است اما قویتر از عقل و هر چیز دیگری در وجودش، امید است و انتظاری که طبیعتا لازمه این امید است.

محمدرضا فهمیزی

هفت بهارنارنج در سینما آنلاین فیلم نت

برچسب‌ها: سینما آنلاین،هفت بهارنارنج
نظرات

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
شما برای ادامه باید با شرایط موافقت کنید

پربازدیدها