نقدی بر فیلم Caught Stealing
«گیرافتاده در نیویورک» درباره گربهای در قفس!
به گزارش فیلم نت نیوز، فیلم «گیرافتاده در نیویورک» (Caught Stealing) محصول سال ۲۰۲۵ ساخته دارن آرونوفسکی است که در پلتفرم فیلمنت با دوبله اختصاصی قابل تماشاست. دارن آرونوفسکی فیلمسازی است که نامش با کاوش در مرز عقل و جنون گره خورده است. فیلم بر اساس رمانی از چارلی هاسون ساخته شده که خودش هم نگارش فیلمنامه را بر عهده داشته است. آرونوفسکی که در کارنامهاش آثاری چون قوی سیاه، کشتیگیر، مرثیهای برای یک رویا و نهنگ دیده میشود این بار سراغ دنیایی آمده که از درون ذهنهای بیمار به خیابانهای خیس و پر از دود نیویورک دهه نود میرسد، جایی که جنایت و طنز سیاه با هم آمیختهاند و قهرمانش، مردی معمولی است که ناخواسته به قلب تاریکی کشیده میشود.
فیلم «گیرافتاده در نیویورک» در فیلم نت
هنک تامپسون، بازیکن سابق بیسبال با بازی آستین باتلر، حالا در گوشهای از نیویورک زندگی خستهکنندهای دارد، یک کارگر بار ساده که روزهایش در تکرار میگذرد تا اینکه همسایهاش از او میخواهد چند روزی از گربهاش مراقبت کند و همین درخواست ساده، زنجیرهای از خطاها، خشونت و دروغ را بهدنبال میآورد. هنک کمکم وارد دنیایی میشود که پر از مجرم، آدمهای بیرحم و خیانت است. دنیایی که هیچکس آنطور که نشان میدهد نیست و نجات، به اندازه مرگ، ناممکن بهنظر میرسد. آستین باتلر در نقش هنک درخشان است. او مردی را بازی میکند که میخواهد با تمام سختیها و ناملایمات تا جاییکه میشود خوب باشد اما جهان مدام او را به سمت تباهی هل میدهد. باتلر با چشمها و حرکاتش تصویری از خستگی، ترس و لجاجت میسازد. قهرمانی که بیآنکه بخواهد قهرمان باشد فقط میخواهد زنده بماند. نگاههایش در لحظههای سکوت، صداقت و شکنندگی خاصی دارند که فیلم را از سقوط در اغراق نجات میدهند.
آرونوفسکی و گروهش با طراحی صحنهای پرجزئیات، نیویورک دهه نود را به شکلی خلق کردهاند که میان زشتی و زیبایی سرگردان است. خیابانهای خیس، چراغهای نئون، دیوارهای فرسوده و سایههای متحرک، حس خفگی و بیپناهی را منتقل میکند. قاببندیهای فشرده و زاویههای تند، حس اسارت را در تمام طول فیلم زنده نگه میدارد. در واقع، این شهر فقط پسزمینه نیست، خودش یکی از شخصیتهای فیلم است، زنده و بیرحم. موسیقی متن اثر راب سایمنسن با همکاری گروه راک ایدلز ساخته شده است. ترکیب موسیقی راک و صداهای محیطی، فضایی پرتنش و عصبی میسازد که با حالوهوای فیلم هماهنگ است. صداگذاری فیلم بسیار دقیق است: هر ضربه، فریاد و صدای قدم، وزنی دارد که بر روح تماشاگر مینشیند. خشونت در فیلم اغلب ناگهانی و بیپرده است، نه برای شوک دادن، بلکه برای یادآوری شکنندگی مرز میان نظم و هرجومرج.
فیلم تجربه جدیدی در کارنامه کارگردان است. آرونوفسکی همیشه شیفته درون انسان بوده؛ ذهنهایی شکسته، وسواسخورده یا گرفتار اما در «گیر افتاده در نیویورک» او کمی از درون انسانها فاصله گرفته و به بیرون آمده است. این بار ذهنِ آشفته قهرمانش در قالب شهری دیوانه روایت میشود. اگر در «قوی سیاه» جنون در رقص جاری بود، اینجا در خون، گل و خیابانهای آلوده جاریست. او با ترکیب ژانر جنایی، کمدی سیاه و درام فیلمی ساخته است که هم سرگرمکننده است و هم سرشار از اضطراب انسانی. فیلم اما بینقص نیست. یکی از مشکلاتش ناهماهنگی لحن است؛ گاهی بین طنز سیاه و خشونت بیمقدمه پرش میکند و فرصت نمیدهد حسها کامل شکل بگیرند. شخصیتهای فرعی با وجود بازیگران برجستهای چون زویی کراویتز، رجینا کینگ و وینسنت دُ اونوفریو عمق کافی ندارند. انگیزهها و تصمیماتشان سطحی باقی میماند و همین باعث میشود فیلم در میانه کمی از ریتم بیفتد. در بعضی لحظات هم داستان بیش از حد آشناست، پیچشها و درگیریها یادآور فیلمهای کلاسیک جناییاند و حس پیشبینیپذیری در مخاطب ایجاد میکنند و در نهایت در کارنامه آرونوفسکی بیشتر یک تجربه است تا نقطهی اوج اما تجربهای که بسیار ارزشمند است. او نشان میدهد میتواند از ذهنهای وسواسی به جهان بیرونی خشونت و بقا هم برود، بیآنکه امضای شخصیاش را از دست بدهد. هنوز همان فیلمسازی است که آدمهایش میان ایمان و جنون گرفتارند، فقط این بار در جهانی واقعیتر و خاکیتر.
«گیرافتاده در نیویورک» (Caught Stealing) شاید فیلمی کامل نباشد، اما پر از زندگی است، فیلمی درباره آدمی معمولی که در چرخدندههای خشونت گرفتار میشود و تا آخرین لحظه دست از جنگیدن برنمیدارد. آرونوفسکی با این اثر نشان میدهد هنوز به سینمای پرهیجان، پرریسک و انسانی باور دارد و میتواند فیلمی بسازد که هم بوی خون میدهد و هم بوی باران. فیلمی که از دل تاریکی میآید تا بگوید: گاهی باید گربهای را نجات بدهی تا بفهمی خودت در قفس ماندهای!
میلاد فتاحی