درباره فصل پایانی سریال محبوب

«اتفاقات عجیب» یک نسل را دور هم جمع کرد

ایستاده در آستانه وداع با دنیای وارونه
- 33 دقیقه مطالعه

در فیلم‌نت نیوز بخوانید

در چهار قسمت نخست فصل پایانی، «اتفاقات عجیب» هنوز درگیر فرمول‌های آشنای خودش است، اما با لحظاتی احساسی و مقیاسی حماسی، نشانه‌هایی از پایانی شایسته برای خود را نمایان کرده است.

به گزارش فیلم‌نت نیوز، خاطرم هست در تابستان ۲۰۱۶، یک روزه فصل اول «اتفاقات عجیب» (Stranger Things) را تماشا کردم. ترکیب نوستالژی دهه ۸۰، داستان هیجان‌انگیز کودکان ماجراجو و البته وینونا رایدر باعث شد جزو علاقمندان این سریال باشم. اکنون که نزدیک به ۱۰ سال از آن روزها گذشته و چهار قسمت ابتدایی فصل پنجم (فصل پایانی) را دیده‌ام، با ترکیبی از اشتیاق و دلتنگی به شهر هاوکینز برگشتم. فصل جدید پس از سه‌سال انتظار طولانی از راه رسیده است، اما آیا «اتفاقات عجیب» توانسته جادوی خود را حفظ کند؟ یا در چرخه تکرار افتاده است؟ آیا این فصل آخر می‌تواند پایانی شایسته برای نسلی باشد که سال‌ها با «دنیای وارونه» زندگی کرده است؟

ادامه روایت پس از وقفه‌ای طولانی

فصل پنجم از نظر جایگاه، نقطه اوج روایت سریال است؛ یعنی نبرد نهایی با دشمن اصلی (وکنا) که از دل چهار فصل گذشته انتظارش را می‌کشیدیم. فاصله زمانی طولانی میان فصل چهارم (۲۰۲۲) و فصل پنجم (اکنون در ۲۰۲۵) هم در دنیای واقعی حس می‌شود و هم در داستان. سریال پس از یک وقفه سه‌ساله بازگشته و در عالم داستان نیز حدود ۱۸ ماه از وقایع خونین پایان فصل قبل گذشته است.

هاوکینز در اواخر ۱۹۸۷، فضایی امنیتی و قرنطینه‌شده دارد. دولت ارتش را بسیج کرده و حتی پایگاهی در دنیای وارونه بنا کرده است. قهرمانان نوجوان ما اکنون جوانانی هستند که به جای ترس‌ معصومانه فصل‌های اولیه، با تجربه‌تر و جنگ‌آزموده‌تر شده‌اند. سریال به‌جای آن‌که مسیر تازه‌ای در روایت بگشاید، در همان خط سیر آشنای خود حرکت می‌کند. یک تهدید فراطبیعی بزرگ باز سر برآورده است و گروه قهرمانان دوباره گرد هم می‌آیند تا جهان را نجات دهند. فرمول همیشگی «اتفاقات عجیب» پابرجاست. شخصیت‌ها پس از کشف بحران جدید، هر کدام به تیم‌های کوچکتری تقسیم می‌شوند و هریک بخشی از ماموریت را برعهده می‌گیرند تا درنهایت همه برای شکست دشمن متحد شوند. این تکرار الگو که زمانی هیجان‌انگیز بود، حالا برای مخاطب قدیمی قابل پیش‌بینی شده است. سریال انگار در یک حلقه بازخوردی گرفتار شده و ماجراجویی خلاقانه‌ای را که زمانی جوهره‌اش بود کمتر احساس می‌کنیم. با وجود این، همین الگوی آشنا برای طرفداران حکم دیداری شیرین و نوستالژیک را دارد؛ بازگشتی پرشور به هاوکینزی که می‌شناسیم، با همه هیولاها و قهرمانانش.

شروع فصل جدید تا حدی حکم چیدن مهره‌ها برای آخرین بازی را دارد. دو اپیزود اول بیشتر به مرور پیامدهای فاجعه قبلی و آماده‌سازی فضا برای نبرد نهایی می‌گذرد و حال‌وهوای «آماده سازی قبلی» را القا می‌کند؛ البته شاید این مقدمه‌چینی طولانی که در آن بارها کاراکترها نزدیک به شکست دادن هیولاها یا فرار از چنگ وکنا می‌شوند، اما لحظه قطعی مدام به تعویق می‌افتد، موجب نوعی سرخوردگی در مخاطب شود.

به تعویق انداختن لحظه‌ها

زمان هر قسمت قابل توجه است (حدود یک ساعت یا بیشتر) و این فرصت را می‌دهد که داستان با حوصله پیش برود، اما در عین حال می‌تواند حس تعلیق را فرسایشی کند. «اتفاقات عجیب» این فصل به مشکل «به تعویق انداختن لحظه‌ها» دچار شده و می‌توانست رضایت آنی بیشتری به مخاطب دهد با این حال، از اواسط چهار قسمت نخست، نبردها و اوج‌های احساسی شروع می‌شود و ضرب‌آهنگ تندتری می‌گیرد. قسمت چهارم (میان‌فصل) به‌ویژه لحظات مهیجی دارد که نوید اوج و خیز داستان در ادامه را می‌دهد؛ یک برخورد خونین در هاوکینز و دنیای وارونه که ورق را برمی‌گرداند و با یک کلیف‌هنگر تکان‌دهنده پایان می‌یابد. به‌نظر می‌رسد سریال پس از یک آغاز آرام، دوباره اوج گرفته و طرفداران صبرکرده را ناامید روانه نمی‌کند. البته اگر حوصله کنید و از نیمه ابتدایی نسبتا طولانی آن عبور کنید.

اتفاقات عجیب
اتفاقات عجیب

تغییر شخصیت‌ها و جهان داستان

یکی از جذابیت‌های «اتفاقات عجیب» این بوده است که بازیگران و شخصیت‌هایش را در طی سال‌ها رشدشان دنبال کردیم. در فصل پنجم این روند به نقطه حساسی رسیده است. نوجوانان دوست‌داشتنی فصل اول اکنون عملا جوانان برومندی هستند. سریال برای جبران فاصله سنی بازیگران و کاراکترها، یک جهش زمانی (Time Jump) در داستان تعبیه کرده، اما باز هم تماشای چهره‌های ۲۰ تا ۳۰ ساله در نقش نوجوانان ۱۷-۱۸ ساله چالش‌برانگیز است. دیگر نمی‌توان این بازیگران را به چشم بچه‌های دبیرستانی دید و این تا حدی ما را از معصومیت و طراوت اولیه کاراکترها دور می‌کند. در واقع سریال در رشد دادن شخصیت‌هایش به موازات سن‌شان ناکام بوده و به همین دلیل به نوعی توقف رشد دچار شده است. وقتی سریالی به‌جای عمیق‌تر کردن کاراکترها صرفا ابعادش را بزرگ‌تر کند، نتیجه این می‌شود که در سطح گسترده می‌شود اما در عمق کشش سابق را ندارد. این مشکل در جای‌جای فصل پنجم احساس می‌شود؛ شخصیت‌ها بزرگ‌تر شده‌اند ولی دغدغه‌ها و روابطشان کمابیش درجا می‌زند به‌عنوان مثال، نانسی اکنون رهبر باصلابتی برای گروه شده و خود را به عنوان یک مبارز شجاع ثابت کرده است، اما نویسندگان هنوز هم او را در مثلث عشقی تکراری با استیو و جاناتان گرفتار نگه داشته‌اند. این روابط عاطفی حل‌نشده از فصل‌های قبل، حالا که دنیا در آستانه فروپاشی است، اضافی و نابجا به‌نظر می‌رسند و حتی نمی‌توان آن را لایق توجه، حتی بر حسب استانداردهای خود سریال توصیف کرد.

از سوی دیگر، برخی شخصیت‌های حاشیه‌ای فصل‌های پیشین در این فصل یا غایبند یا کم‌رنگ‌تر شده‌اند و تمرکز بیشتر روی هسته اصلی گروه اصلی است. فصل جدید از پراکندگی جغرافیایی فصل قبل کاسته و تقریبا تمام داستان را در هاوکینز و دنیای وارونه‌ متصل به آن متمرکز کرده است. این تمرکز جغرافیایی همدلی گروه را بیشتر کرده است و خوشبختانه ماجراجویی‌های موازی هزاران مایل دورتر (مانند خط داستانی روسیه در فصل ۴) حذف شده‌اند. نتیجه اینکه جمع دوستان قدیمی دوباره کنار هم‌ هستند؛ مایک، الون، ویل، داستین، لوکاس، نانسی، استیو، رابین، جاناتان و دیگران تقریبا همگی درگیر یک ماموریت واحدند و این حس خوب فصل اول را تداعی می‌کند که همه با هم برای نبردی مشترک آموزش می‌بینند. البته تغییرات ۱۸ ماهه اخیر هم مشهود است.

داستان دارد به نقطه اول خود حلقه می‌زند

الون پس از آسیب‌های فصل قبل اکنون به‌طور وسواس‌گونه‌ای در حال تقویت نیروهایش است تا برای نبرد نهایی آماده شود. هاپر (که فصل قبل را در شوروی اسیر بود) حالا آزادانه در عملیات‌های مخاطره‌آمیز به دنیای وارونه رفت‌وآمد می‌کند و نقش محافظ کارکشته گروه را دارد. جویس همچنان دل‌نگران بچه‌هاست اما هماهنگ‌تر از قبل آن‌ها را هدایت می‌کند. ویل بایرز (همان پسر بچه گمشده فصل اول) اکنون دیگر فقط قربانی ماجرا نیست، او توانایی عجیبی در حس کردن و حتی دیدن حرکات وکنا به‌دست آورده که به برگ برنده گروه تبدیل می‌شود. این تحول برای طرفداران قدیمی بسیار معنادار است. ویل که آغازگر مصیبت‌ها بود، شاید در پایان بتواند نقش کلیدی در ختم آن‌ها ایفا کند. به تعبیری، داستان دارد به نقطه اول خود حلقه می‌زند و همان کودک هراسیده ۱۹۸۳ اکنون سلاحی علیه تاریکی شده است.

فضای هاوکینز نیز بی‌تغییر نمانده؛ شهری که زمانی صمیمی و معمولی بود، حالا به منطقه نظامی و آزمایشی بدل شده است. حضور پررنگ ارتش و آزمایشگاه‌های دولتی در دل دنیای وارونه، خیال‌پردازی دوران کودکی را وارد مرحله جدیدی کرده که کمتر معصومانه و بیشتر تیره‌وتار است. «اتفاقات عجیب» زمانی داستان کودکان در دنیای بزرگسالان بود، اما اکنون خود بچه‌ها تقریبا بزرگسال شده‌اند و دنیا به‌مراتب خشن‌تر.

تم‌ها، نوستالژی دهه ۸۰ و تاثیر بر مخاطب امروزی

«اتفاقات عجیب» همیشه آشکارا روی نوستالژی دهه ۸۰ (و اوایل ۹۰) سوار بوده است. از موسیقی‌های پاپ و راک تا فیلم‌های ترسناک و علمی‌تخیلی کلاسیک، از بازی‌های آرکید و Dungeons & Dragons تا حال‌وهوای کلی آثار استیون اسپیلبرگ و استیون کینگ و کارپنتر. فصل پنجم نیز در ادامه همین سنت، انباشته از اشارات نوستالژیک و ارجاعات فرهنگ عامه است چنانکه پای The Invisible Man و Wizard of Oz هم به‌شکل شوخی یا تمثیل به داستان باز شده است. برای طرفداران قدیمی، هر یک از این ارجاعات همچون اشاره ای به خاطرات کودکی است. فضای سریال هنوز آکنده از نورهای نئون صورتی و آبی (سبک بصری دهه ۸۰) و تاک‌های لزج و وحشت‌آور دنیای وارونه است. فضاسازی آشنایی که هم جذاب است و هم دیگر چندان جدید نیست. در واقع «اتفاقات عجیب» زمانی ادای دینی دوست‌داشتنی به دهه ۸۰ بود، اما اکنون خود سریال چنان مشهور شده که دیگر فقط نوستالژی دهه ۸۰ نیست، نوستالژی خود «اتفاقات عجیب» هم به آن اضافه شده. اثر به نوعی تبدیل به تقلید از گذشته تقلیدی خودش شده و در این مسیر ابتکار خود را می‌بلعد. سریالی که با خلاقیت در ترکیب عناصر آشنا آغاز شد، اکنون برای تازه‌بودن و به ناچار قسمتی از اصالت خود را فدای تکرار مکررات کرده است.

از منظر تماتیک نیز فصل پنجم تاکیدات همیشگی سریال (رفاقت، خانواده، فداکاری و مبارزه با ترس) را ادامه می‌دهد، ولی لایه‌ای از تلخی و جدیت بر آن افزوده شده است. روایت کودکان قهرمانی که مهارت‌های به‌ظاهر nerdy خود را تبدیل به سلاحی علیه شر می‌کنند هنوز هم هست، اما دیگر شوخ‌وشنگی ماجرای چند کودک دوچرخه‌سوار نیست. حالا با جوانانی طرفیم که بارها آسیب دیده‌اند و زخم خورده‌اند. فصل جدید به شکلی ملموس‌تر درباره از دست دادن معصومیت و مواجهه با واقعیت خشن دنیای بزرگسالان است. البته شوخی‌ها و بگومگوهای بامزه میان شخصیت‌ها هنوز چاشنی کار است و رفاقت آن‌ها گرمای خاصی به فضای سرد داستان می‌دهد. سریال کماکان بازیگوشی را در کنار تاریکی حفظ کرده و به اعتقاد من تعادل میان تعلیق و طنز در این فصل حتی از فصل چهارم هم بهتر شده است. در صحنه‌ای می‌بینیم که بچه‌ها در خانه‌ای برای مقابله با هیولا دام‌گذاری می‌کنند و فضایی شبیه Home Alone (تنها در خانه) پدید می‌آورند که هم نوستالژیک است و هم برای لحظاتی خنده‌دار. این لحظه‌های سبک‌تر، در میان سیل تصاویر خوفناک و نبردهای سنگین، مثل نفس راحتی برای بیننده است تا او را دوباره به اتاق تماشا برگرداند.

با این حال فصل پنجم حال‌وهوایی به مراتب تیره‌تر و کم‌نشاط‌تر دارد و شادی کودکانه سابق را ازدست داده است. اگر فصل‌های اولیه ادای احترام عاشقانه‌ای به دوران معصومانه دهه ۸۰ بودند، فصل پایانی بیشتر شبیه نبردی آخرالزمانی و تلخ شده است که در آن شوخی‌ها کمتر به یاد می‌مانند. البته این تغییر لحن شاید اجتناب‌ناپذیر بوده؛ چون داستان نیز با کاراکترهایش بزرگ شده و اکنون در حال پرداختن به پیامدهای سهمگین و قربانی‌های واقعی است. تماشاگران بزرگسالی که با این سریال همراه بوده‌اند، احتمالا قدر همین جدیت و تاریکی را می‌دانند و آن را طبیعی می‌شمارند. هرچه باشد، نسل بینندگان نوجوانی که با فصل اول سریال تا امروز همراه بودند دیگر بزرگ‌ شده‌اند. این حس دوگانه بلوغ و دل‌کندن، در زیرمتن فصل آخر جریان دارد و شاید بزرگ‌ترین تم پنهانش همین باشد که «اتفاقات عجیب»  حکایت نسلی است که نمی‌خواهد دنیای جادویی کودکی را ترک کند، اما بالاخره باید با آن خداحافظی کند.

اتفاقات عجیب

از منظر کارگردانی و تولید، فصل جدید به‌وضوح می‌خواهد عظمت یک پایان‌بندی حماسی را داشته باشد. شبکه نتفلیکس نیز در این سال‌ها کم نگذاشته و فصل آخر را با بودجه‌ای هنگفت روانه تولید کرده است؛ نتیجه اینکه مقیاس تولید بسیار بزرگ و چشمگیر است. جلوه‌های ویژه نسبت به گذشته یک پله ارتقا یافته و طراحی موجودات دنیای وارونه (دموگرگن‌ها، تاک‌های شیطانی و خود وکنا) با جزئیات و وحشت بیشتری به تصویر کشیده شده است. چند سکانس اکشن عظیم و نبرد سنگین تنها در همین چهار قسمت اول گنجانده شده که از همین حالا استانداردهای سریال را جابجا کرده است. به بیان دیگر، «اتفاقات عجیب» اکنون کاملا در اندازه یک بلاک‌باستر سینمایی ظاهر می‌شود. چنان‌که اپیزود پایانی فصل قبل طول یک فیلم بلند بود و در این فصل هم یک قسمت ۸۶ دقیقه‌ای داریم. این روند شاید اوایل سریال غیرقابل تصور بود، اما حالا تبدیل به هویت آن شده است که هر فصل از قبل پرهزینه‌تر و پرزرق‌وبرق‌تر باشد.

تیم سازنده در فصل پنجم از حیث میزانسن و طراحی صحنه نیز سنگ تمام گذاشته‌اند. هاوکینز قرنطینه‌شده فضای وهم‌آلودی دارد؛ خیابان‌های خلوت یک شهر کوچک آمریکایی که حالا تحت اشغال نیروهای نظامی است، ترکیبی است از نوستالژی شهرهای آرام دهه ۸۰ با اضطراب ناشی از حضور ارتش و موجودات فرازمینی. صحنه‌های درون دنیای وارونه هم بیش از پیش گسترش یافته، اکنون پایگاه‌هایی در آن‌جا برپا شده و قهرمانان ما با تجهیزات پیشرفته رفت‌وآمد می‌کنند. این تصاویر این حس را می‌دهد که مرز بین دو دنیا کاملا برداشته شده و یک پل اتصال بین هاوکینز و دنیای وارونه ایجاد گشته است. پل مخوفی که از لحاظ بصری تاثیرگذار درآمده است. نورپردازی‌های نئونی و مه‌آلود، تونل‌های بی‌انتها با رگه‌های سرخ و سیاه، و طراحی صوتی هولناک (صدای غرش موجودات، نجواهای توهمی و افکت‌های سینت‌سایزر) همگی فضای آشنای سریال را زنده نگه داشته‌اند. موسیقی متن کماکان از نقاط قوت است؛ تم اصلی سریال هنوز با چند نت شنونده را به حال‌وهوای داستان می‌برد و در فصل جدید هم از ترانه‌های پاپ/راک دهه ۸۰ به‌جا استفاده شده است. هرچند بعید است چیزی به تاثیرگذاری «Running Up That Hill» فصل چهارم تکرار شود.

در مورد ریتم و تدوین، فصل پنجم تا این‌جای کار بالا و پایین داشته. در برخی صحنه‌ها که با تمرکز جغرافیایی داستان، ضرب‌آهنگ متوازن‌تر از فصل قبل شده و بخش‌های خسته‌کننده اضافی کاهش یافته است. در واقع، دور هم بودن کاراکترها در هاوکینز باعث شده روایت بجای پرش بین چند خط جداگانه، پیوسته‌تر احساس شود و حتی زمان طولانی قسمت‌ها کمتر آزار دهد. در مقابل، اما از طرفی همین مدت زمان طولانی اپیزودها پاشنه آشیل کار است و تدوین می‌توانست فشرده‌تر باشد تا تعلیق موثرترعمل کند. برای مثال، قسمت اول فصل پنجم با وجود چند صحنه هیجان‌انگیز، روند کندی در معرفی وضعیت جدید شخصیت‌ها دارد و شاید انتظار سه‌ساله ما برای یک افتتاحیه پرانرژی‌تر را برآورده نکند. اما خوشبختانه هرچه پیش می‌رویم، تمپو افزایش می‌یابد. قسمت دوم با یک مقدمه دلهره‌آور (هجوم موجود دنیای وارونه به خانه ویلر) آغاز می‌شود که واقعا نفس‌گیر از کار درآمده است. یکی از بهترین بخش‌های این فصل تا کنون، سکانس تهاجم به خانه خانواده ویلر است؛ جایی که وکنا از طریق یک دموگرگن کوچک تلاش می‌کند خواهر خردسال مایک و نانسی (هالی) را برباید. اجرای این صحنه یادآور فیلم‌های وحشت دهه ۸۰ است. میزانسن هوشمندانه (استفاده از فضای بسته خانه، حضور خانواده در خطر، تعلیق ناشی از ناتوانی رسیدن کمک به‌موقع) و تدوین تند این سکانس، نشان می‌دهد «اتفاقات عجیب» در خلق لحظات ژانری مهیج همچنان مهارت دارد. در مقابل، یکی از زیرداستان‌های فصل (اشاره به همان مثلث عشقی نانسی) بدترین روی سریال را نشان می‌دهد و خود سازندگان هم انگار از «نچسب بودن» آن آگاهند.

با همه این‌ها، کیفیت فنی کلی فصل پنجم تحسین‌برانگیز است. مقیاس بزرگ صحنه‌ها، فیلمبرداری که به‌نسبت گذشته پخته‌تر شده، طراحی تولید غنی و وفادارانه به اتمسفر دهه ۸۰، و هماهنگی جلوه‌های صوتی و تصویری در خلق ترس و هیجان، همگی «اتفاقات عجیب» ۵ را در بالاترین سطح تولیدات تلویزیونی روز قرار می‌دهد. تعجبی ندارد که نتفلیکس برای قسمت پایانی برنامه اکران در سالن‌های سینما گذاشته است؛ انگار خودشان هم واقفند که سریال‌شان از مرزهای صفحه کوچک فراتر رفته و شایسته پرده نقره‌ای است.

اتفاقات عجیب

ضعف‌ها و چالش‌های روایت تا اینجا

اگرچه فصل آخر «اتفاقات عجیب» لحظات پرشکوهی برای طرفداران به ارمغان آورده، اما بدون کاستی و نقد هم نیست. یکی از اصلی‌ترین ایرادها ، انباشت بیش از حد داستان و شخصیت‌ها در این فصل است. سریال طی پنج فصل دنیایی بسیار گسترده و اسطوره‌شناسی (mythology) پیچیده‌ای برای خود ساخته است. آزمایشگاه هاوکینز و پروژه‌های مخفی دولتی و زیرزمین چند‌بعدی دنیای وارونه و لشکری از موجودات متنوع. اکنون در فصل آخر باید همه این خطوط در کنار هم جمع شوند و به نتیجه برسند. این امر گاهی باعث ازدحام روایت شده و تمرکز داستان را مخدوش کرده است. واقعیت این است که «اتفاقات عجیب» در سال‌های اخیر آن‌قدر ایده و خرده‌پیرنگ اضافه کرده که حالا جمع کردن همه آن‌ها در یک چارچوب منسجم کار دشواری شده است؛ گویی آش سریال از «همه‌چیز درهم» بودن بیش از حد شور شده. نمونه‌اش در همین بخش اول فصل پنجم، تعدد خرده‌داستان‌هایی است که بعضا تاثیرگذاری لازم را ندارند. این حجم محتوا کاری کرده که بیننده احساس کند کاش سازندگان به جای افزودن لایه‌های جدید، به تعمیق همان عناصر موجود بسنده می‌کردند. شلوغی بیش از حد خطوط داستانی در اوایل فصل کیفیت کلی را کم‌رنگ کرده است. در عمل هم می‌بینیم بعضی داستان‌ها فقط وقت را پر می‌کنند بی‌آنکه پیشبردی در روایت داشته باشند.

نکته دیگر طولانی شدن بیش از حد قسمت‌ها است که پیش‌تر هم اشاره شد. اگرچه بسیاری از صحنه‌های اکشن و احساسی این فرصت طولانی را مغتنم شمرده‌اند، اما در سوی مقابل ضرباهنگ نامتوازن برخی بخش‌ها را هم نمی‌توان انکار کرد. مثلا قسمت‌های اولیه فصل پنجم با زمان ۵۷ تا ۸۶ دقیقه، مملو از «نزدیک بود‌ها» است. نزدیک بود دموگرگن‌ها را بکشند، نزدیک بود از چنگ وکنا بگریزند، نزدیک بود دنیا را نجات بدهند… اما مدام آن فرار قطعی عقب می‌افتد. این سبک تعلیق طولانی اگرچه تنور هیجان را روشن نگه می‌دارد، اما در بلندمدت ممکن است مخاطب را خسته کند و نیاز به غافلگیری‌های اساسی‌تر احساس می‌شود. همچنین تقسیم فصل نهایی به سه بخش (۴ قسمت اکنون، ۳ قسمت در کریسمس، و قسمت آخر در سال نو) انتخابی تجاری است که ریتم روایت را پاره‌پاره کرده است. این تقسیم‌بندی سه‌گانه شور و حال تماشای یک‌نفس را کمرنگ می‌کند و حس می‌کنید کمتر از نصف فصل را فعلا دیده‌اید و باقی در انتظار است. شاید اگر نتفلیکس پخش هفتگی یا پیوسته‌ای را جایگزین این مدل می‌کرد، انسجام تجربه تماشا بیشتر می‌شد.

ضعف دیگر به عدم نوآوری در پلات اصلی برمی‌گردد. همان‌طور که پیش‌تر گفتیم، ساختار کلی فصل پنجم بسیار وفادار به فرمول‌های آشنای سریال است. تا حدی که برخی پیچش‌های داستانی حس دژاوو ایجاد می‌کنند. برای مثال، یکی از افشاهای ظاهرا بزرگ در پایان قسمت چهارم (که اینجا لو نمی‌دهیم) به عقیده بعضی بیشتر از آنکه ایده‌ای جسورانه برای پیشبرد داستان باشد، بازآفرینی یک طرح قبلا استفاده‌شده است.

با تمامی این نقدها، باید توجه داشت که بسیاری از ضعف‌های برشمرده، در نگاه تماشاگر وفادار سریال چندان هم آزاردهنده نیست. «اتفاقات عجیب» همیشه ترکیبی از کلیشه‌ها و بدعت‌ها بوده است و راز موفقیتش در همین موازنه نهفته بود. اکنون در فصل پایانی، کفه کلیشه‌ها سنگین‌تر شده و آن شگفتی اولیه کمتر حس می‌شود، اما در عوض پیوند عاطفی ما با شخصیت‌ها و دنیای داستان به اوج رسیده است. ممکن است بگوییم سریال به اندازه گذشته ما را متعجب نمی‌کند، ولی هنوز آن‌قدر برایمان اهمیت دارد که حتی دیدن نشانه‌های تکراری‌اش هم لذت‌بخش است. شاید این همان امتیازی باشد که خالقان روی آن حساب کرده‌اند. اینکه مخاطب پس از چهار فصل سرمایه‌گذاری احساسی، حاضر است کاستی‌ها را ندیده بگیرد و فقط بخواهد یک پایان خاطره‌انگیز دریافت کند.

اتفاقات عجیب

چرا «اتفاقات عجیب»  برای یک نسل مهم است و چگونه می‌تواند پایان یابد

از منظر اجتماعی و فرهنگی، «اتفاقات عجیب»  فراتر از یک سریال موفق است؛ این مجموعه برای بسیاری که در سال‌های ۲۰۱۰ به بعد نوجوانی یا جوانی خود را می‌گذراندند، به تجربه‌ای جمعی تبدیل شد. نسلی که با اینترنت و استریم بزرگ شد، ناگهان در دل یک پدیده جهانی غرق شد که هم ادای دین به خاطرات کودکی نسل بزرگترشان بود و هم خودشان را با شخصیت‌های هم‌سن‌وسالشان همراه می‌کرد. «اتفاقات عجیب» پلی زد بین نسل‌ها. والدینی که با دیدن ارجاعات دهه ۸۰ لبخند می‌زدند و فرزندانی که برای اولین بار با دنیای فاقد فناوری مدرن آشنا می‌شدند و مجذوب دوستی‌های دوچرخه‌ای و ماجراجویی‌های خیابانی شدند. این سریال نشان داد که حس نوستالژی اگر با داستان‌سرایی مدرن ترکیب شود، می‌تواند مخاطبان گسترده‌ای را گرد هم آورد. برای نسلی خاص به‌ویژه متولدین اواخر دهه شصت و دهه هفتاد شمسی (معادل دهه ۸۰ میلادی و پس از آن)  «اتفاقات عجیب» یادآور آخرین بقایای دنیای آنالوگی است که در آن کودکان بدون اینترنت هم می‌توانستند قهرمان زندگی خود باشند. در عین حال، برای نسل زد هم این سریال یک قصه بلوغ و دوستی و جسارت بود که شاید نظیرش را کمتر در زمانه خود دیده بودند. اهمیتی که این سریال برای این نسل دارد، صرفا از جهت محتوا نیست. در این است که «اتفاقات عجیب» یکی از آخرین پدیده‌های تلویزیونی  در عصر استریم است. همان‌طور که یک دهه پیش بازی تاج‌وتخت میلیون‌ها نفر را پای صفحه‌ها میخکوب می‌کرد، در نیمه دوم دهه ۲۰۱۰ این «اتفاقات عجیب» بود که بارها سر زبان‌ها افتاد، از مدرسه‌ها تا شبکه‌های اجتماعی، بحث‌های داغی پیرامونش شکل گرفت.

اکنون که به خط پایان نزدیک می‌شویم، پرسش مهم این است که پایان این داستان چگونه خواهد بود و آیا می‌تواند رضایت همین نسل وفادار را جلب کند یا نه. سریال‌های کمی هستند که به درستی تمام شوند؛ انتظارات انباشته‌شده طی سالیان، کار را سخت می‌کند. برادران دافر (خالقان سریال) از ابتدا گفته‌اند که برنامه‌ای برای یک پایان مشخص دارند و نمی‌خواهند قصه را کش بدهند. حالا آن پایان اینجاست. هرچند جزئیات سه قسمت نهایی (که به‌زودی در کریسمس و سال نو پخش خواهند شد) مشخص نیست، اما می‌توان حدس‌هایی زد. عنوان آخرین قسمت «The Rightside Up» (دنیای راست‌ و درست) است (تقابل مستقیم با دنیای وارونه) که نشان می‌دهد احتمالا همه‌چیز به وضعیت عادی برخواهد گشت. اینکه این بازگشت به حالت عادی چقدر هزینه خواهد داشت، سوالی است که ذهن طرفداران را مشغول کرده. آیا پایان خوش کلاسیکی در راه است که در آن قهرمانان پس از شکست تاریکی، بزرگ‌شدن را می‌پذیرند و زندگی عادی را شروع می‌کنند؟ یا باید منتظر پایانی غم‌انگیز و پراشک باشیم که بهای مبارزه را با از دست دادن یکی از عزیزان نشان دهد؟

شواهد تا اینجا حاکی از آن است که سریال قصد دارد هر یک از شخصیت‌ها را به نوعی به سرانجام برساند. لحظات احساسی مثل گفتگوی صمیمانه رابین و ویل درباره هویتشان یا تاکید بر دوستی پردردسر داستین و استیو که هنوز هم قلب تپنده سریال است، نشان می‌دهد که سازندگان دارند خط‌های عاطفی را گره می‌زنند. «اتفاقات عجیب» در اوج حماسی‌ترین صحنه‌هایش هم به‌خاطر نبردهای CGI محبوب نشد. بلکه بابت قهرمانان غیرمنتظره‌ای که پا پیش می‌گذارند بزرگ شد. اشاره‌ای به رشد کاراکترهایی که شاید فکرش را نمی‌کردیم نقش مهمی ایفا کنند. این خود نویدی است که ممکن است پایانی متمرکز بر کاراکترها در انتظارمان باشد، نه صرفا یک انفجار جلوه‌های ویژه. به عنوان بیننده امیدوارم که سریال در نهایت همان‌طور که شایسته آن است به ریشه‌های انسانی و احساسی‌اش وفادار بماند؛ یعنی پیروزی دوستی، خانواده و عشق بر ترس و تاریکی. چنین پایانی اگر محقق شود، «اتفاقات عجیب» می‌تواند قامت خود را به عنوان یک حماسه کامل نسلی حفظ کند.

حرف آخر اینکه فصل پنجم «اتفاقات عجیب» تا اینجا مثل شهربازی وحشتی بوده که گاهی چرخ‌وفلک آن با شکوه و هیجان می‌چرخد و گاهی هم لنگ می‌زند. برای من که این مجموعه را با انتشار هر فصل دیده ام، این فصل پر است از لحظات آشنا که لبخند بر لب می‌آورد و در عین حال کمبودهایی که آرزو می‌کردم رفع شده بودند. با این همه، وقتی به مسیر طی‌شده نگاه می‌کنم می‌بینم Stranger Things هنوز همان «اتفاق عجیب»ی است که یک نسل را دور هم جمع کرد. فصل آخر شاید از اوج خلاقیت‌های گذشته فاصله گرفته باشد و نشانه‌های پیری را در خود داشته باشد، اما در عوض دست‌مایه‌ای از خاطرات و احساسات مشترک فراهم کرده که ارزشمند است. اکنون تنها امیدمان این است که دافرها در این ماراتن پایانی، چراغ جادو را برای آخرین بار به زیبایی روشن کنند. اگر پایان کار به اندازه وعده‌هایش تاثیرگذار باشد، «اتفاقات عجیب» برای یک نسل حتی برای تاریخ تلویزیون به یادگار خواهد ماند؛ پایانی خوش در «دنیای حقیقی» برای قصه‌ای که سال‌ها در «دنیای وارونه» ما را مجذوب خود کرد.

فراز اسدی

سریال اتفاقات عجیب را در فیلم نت ببینید

 

برچسب‌ها: stranger things،نقد
نظرات

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
شما برای ادامه باید با شرایط موافقت کنید